جز پیش ما مخوانید افسانهٔ فنا را
هرکس نمیشناسد آواز آشنا را
از طاق و قصر دنیاکز خاک وخشت چینید
حیفاست پستگیرید معراج پشت پا را
چشم طمع مدوزید برکیسهٔ خسیسان
باورنمیتوان داشت سگ نان دهد گدا را
روزیدو زین بضاعتمردن کفیلهستیست
برگ معاش ماکرد تقدیرخونبها را
در چشمکس نماندهستگنجایش مروت
زین خانهها چه مقدار تنگیگرفت جا را
از دستبرد حاجت نم در جبین نداریم
آخرهجوم مطلب شست ازعرق حیا را
جز نشئهٔ تجرد شایستهٔ جنون نیست
صرف بهار ماکن رنگی زگل جدا را
تا زندهایم باید در فکر خویش مردن
گردون بیمروت برماگماشت ما را
آهمز نارسایی شد اشک و با عرق ساخت
پستیستگر خجالت شبنمکند هوا را
بیکاری آخرکار دست مرا به خون بست
رنگین نمیتوانکرد زین بیشتر حنا را
دست در آستینم بیدامن غنا نیست
صبح است با اجابت نامحرم دعا را
از هرکه خواهی امداد اول تلافیاشکن
دستی گر نداری زحمت مده عصا را
خاک زمین آدابگر پی سپر توانکرد
ای تخم آدمیت بر سرگذار پا را
هنگام شیب بیدلکفر است شعلهخویی
محرابکبر نتوانکردن قد دوتا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان نگرش عمیق شاعر درباره زندگی، مرگ و انسانیت میپردازد. شاعر ابتدا به توهم فنا و دنیا اشاره میکند و هشدار میدهد که نباید فریب ظواهر دنیا را خورد. او بر اهمیت شناخت و ارتباطات انسانی تأکید میکند و میگوید که نمیتوان به مال و ثروت بیاعتنا بود. همچنین، شاعر به نارسایی و مشکلات زندگی اشاره میکند و بیان میکند که در این دنیا، انسانها باید با آگاهی و تلاش به فکر خویش باشند و از عواقب عمل خود آگاه باشند. در نهایت، او تنهایی و بیخبری آدمی از موقعیت واقعیاش را محکوم میکند و بر لزوم روحیه انسانی و تواضع تأکید میکند.
هوش مصنوعی: تنها در حضور ما از داستان زوال و فنا سخن نرانید، زیرا هر کس نتوانسته صدای آشنا را بشنود.
هوش مصنوعی: این دنیا با تمام بناها و عظمتش از خاک و خشت ساخته شده است و نباید به خاطر زودگذر بودنش ارزش خود را پایین بیاوریم.
هوش مصنوعی: به دیگران امید نداشته باشید که به شما کمک کنند، زیرا کسانی که خودشان در تنگنا هستند، نمیتوانند به شما چیزی بدهند.
هوش مصنوعی: روزی دو نفر به خاطر نعمت و تواناییهایی که دارند، در کار زندگی مسئولیت دارند. سرنوشت ما تأثیر زیادی بر تأمین معاشمان دارد و این تقدیر ممکن است به قیمت خون ما تمام شود.
هوش مصنوعی: در چشم کسی دیگر جای مروت و بزرگواری نمانده است؛ از این خانهها چه مقدار جا تنگ شده است.
هوش مصنوعی: ما به خاطر نیازهایی که داریم، هیچ نشانهای از ترس در چهرهمان نداریم. زیرا درخواست و خواستهمان باعث شده شرم و حیا از وجودمان پاک شود.
هوش مصنوعی: جز حالت خاص و روحانی، هیچ چیز دیگری مناسب جنون و عشق نیست. بنابراین، در فصل بهار، زیبایی و رنگی از گلهای جداشده را تجویز نکن.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندهایم، باید به فکر مرگ خود باشیم، زیرا دنیا بیرحم است و بر ما سخت میگذرد.
هوش مصنوعی: ناراحتی من باعث شده که اشکم بریزد و با زحمات خودم، به این پایینرفتن احساسی که دارم، میپردازم. اگر شبنم شرم کند، هوای دلگیر من بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: بیکاری در نهایت کار مرا به جایی میکشاند که دستم به خون آلوده میشود و نمیتوانم این وضعیت را تغییر دهم، حتی اگر بخواهم.
هوش مصنوعی: دست من در آستینم قرار دارد و دامن بینوا و بیغنا نیست. اکنون صبح است و دعای من به خاطر نامحرم پاسخ داده نمیشود.
هوش مصنوعی: هرکس که خواستی کمکش کنی، ابتدا سعی کن که به او ضرر نرسانی. اگر توانایی کمک به او را نداری، بهتر است خودت را به زحمت نیندازی و در کارش دخالت نکنی.
هوش مصنوعی: خاک زمین برای انسان آداب و سنن خاصی را تعریف کرده است. ای دانهی انسانیت، بر سر پای خود بایست و قوت و توان خود را به نمایش بگذار.
هوش مصنوعی: در هنگام نزول و سختی، نباید به آتش شوق و جوشش درون پرداخته شود. در سایهی بزرگمنشی و خودبزرگبینی، نمیتوان دوستی و ارتباط واقعی را شکل داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
با آن که میرسانی، آن بادهٔ بقا را
بی تو نمیگوارد، این جام باده ما را
مطرب قدح رها کن، زین گونه نالهها کن
جانا یکی بها کن، آن جنس بیبها را
آن عشق سلسلت را، وان آفت دلت را
[...]
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
[...]
با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را
گفتن ادب نباشد پیمانشکن نگارا
هستند پادشاهان پیش درت گدایان
بنگر چه قدر باشد درویش بینوا را
از چشم من نهانی ای آب زندگانی
[...]
دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا
تا این ستیزه گاران بی دل کنند مارا
زین قوم در خراسان الاّ بلا نخیزد
شکلی کنید و دفعی بنشستن بلا را
گفتم از آن جماعت یاری به چنگم آید
[...]
آن شه به سوی میدان خوش می رود سوارا
یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را
غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی
تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را
جولان کند سمندش چون سم او ببوسم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.