کی بود سیری ز ناز آن نرگس خودکام را
باده پیماییگرانی نیست طبع جام را
من هلاک طرزاخلاقم چهخشم وکوعتاب
بویگل آیینهدار است از لبت دشنام را
ضبط آداب وفاگریک تپش رخصت دهد
چون پر طاووس در پروازگیرم دام را
کامیاب از لعل اوگشتیم بیاظهار شوق
ازکریمان نیست منت بردن ابرام را
دلزعشقتغرقخونشد نشئههابالدبهخویش
احتیاج باده نبود رند خونآشام را
نیست بیافشای راز عاشقان پرواز رنگ
بال و پر باید شکست این طایر پیغام را
پیش چشمت جزشکست خود نمییابد امان
گر زره جوهر شود بر استخوان بادام را
ازکشاکشهای موج بحر، ماهی ایمناست
ز انقلاب غم چه پروا مردم ناکام را
ایخسیس ازسازشهرت همنوایت پستماند
از نگین کنده خوش درگورکردی نام را
زرد رویت میکند زنگار جهل از انفعال
اندکی زین راه برگرد و شفقکن شام را
عمرتاباقیست وحشتگرد پیشاهنگماست
آبله ننشاند از پاگردش ایام را
خاک هستی یک قلم در دامن باد فناست
من ز روی خانه مییابم هوای بام را
چون سپندم آرزوحسرتکمین آتش ست
تا به دوش ناله بندم محمل آرام را
بسکه مخمورگرفتاریست بیدل صید من
جوش ساغر میشمارد حلقههای دام را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با زبان زیبای فارسی به موضوعاتی چون عشق، رنج، وفا و گذر عمر پرداخته است. شاعر از ناز و خودکامگی محبوبش گلایه میکند و از درد و خشم ناشی از این عشق میگوید. او به زیباییهای بوی گل و نقش آن در زندگی اشاره میکند و به آثار باده و عشق نیز توجه دارد. همچنین به تنهایی و غمهایی که از عشق به وجود میآیند، پرداخته است و بیان میکند که حتی در شرایط سخت و ناامیدی، عشق و آرزوهایش او را نمیگذارند بیتحرک بماند. در انتها، او با شناخت از ناپایداری دنیا، به دنبال آرامش و رهایی است. این شعر اشاره به تلاش انسانی در مواجهه با مشکلات عشق و زندگی دارد.
هوش مصنوعی: هیچکس نتواند از زیبایی و ناز آن نرگس مست لذت ببرد، زیرا افرادی که به والایی و عمق طبع آشنایی دارند، به راحتی از زیباییهای دنیوی نمیگذرند.
هوش مصنوعی: من به خاطر رفتار و حال و احوالم در خطر هستم، چرا که خشم و سرزنش تو مثل عطر گل به مشام میرسد و از زبانت دشنام را میشنوم.
هوش مصنوعی: در این بیت، سخن از رعایت آداب وفا و صداقت است. شاعر به این موضوع اشاره میکند که وقتی که اخلاق و رفتار درست را در زندگی در پیش بگیریم، مانند طاووسی که در حال پرواز است، میتوانیم با آزادی و زیبایی حرکت کنیم و به خواستههایمان برسیم. در واقع، با رعایت اصول درست میتوانیم بر مشکلات و موانع فائق آییم.
هوش مصنوعی: ما بر اثر زیبایی او به کامیابی رسیدیم، بدون اینکه شوق خود را نشان دهیم. از بخشش و بزرگواری کرام، انتظار منت نداریم.
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو پر از غم و درد شده است و احساس نشئگی و شیدایی من به خودی خود حاصل شده است. دیگر نیازی به شراب نیست، چون عشق تو مرا مانند یک رند و خونآشام به وجد آورده است.
هوش مصنوعی: پرواز عاشقان بدون فاش کردن رازشان ممکن نیست. برای اینکه این پرنده پیامش را برساند، باید رنگ بال و پرش را بشکند و از قید و بندها آزاد شود.
هوش مصنوعی: در پیش چشمان تو، جز شکست خود راه نجاتی وجود ندارد، حتی اگر زرهای از جوهر بر استخوان بادام قرار گیرد.
هوش مصنوعی: ماهی در میان تلاطم امواج دریا احساس امنیت میکند، زیرا از درد و رنج مردم ناامید بیتوجه است.
هوش مصنوعی: ای انسان بخیل، تو که حتی صدای ساز شهرت را به گوشها نمیرسانی، نام نیک را هم از جواهر نگین کندهای و در گور محصور کردهای.
هوش مصنوعی: رنگ چهرهات از نادانی و بیتحرکی زرد شده است. کمی از این راه برگرد و غروب را روشن کن.
هوش مصنوعی: عمر ما هنوز باقی است و ترس از آینده پیشروی ما قرار دارد. روزها و زمان به ما آسیب نمیزند، پس باید از این مرحله عبور کنیم.
هوش مصنوعی: خاک وجود انسان به اندازه یک قلم در دامن باد زوال و فناست. من از روی خانهام میتوانم هوای بام را احساس کنم.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که در دل خود آرزو و حسرتی را میپرورانم و آتش آن دلنواز را حس میکنم، تا جایی که احساس میکنم باید درد و نالهام را بر دوش آرامشی که دارم، سنگینی کنم.
هوش مصنوعی: بیدل به قدری در حال مستی و گیجی است که نتوانسته از وجود خود و گرفتاریهایش آگاه شود. او در حال نوشیدن شراب، به حلقههای دام و زندان وجودش توجهی ندارد و فقط جوش و خروش ساغر را میشمارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را
بر کف ما نه سه باده گردش اجرام را
تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم
بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را
جان و دل در جام کن تا جان به جام اندر نهیم
[...]
ساقیا پیش آر باز آن آب آتشفام را
جام گردان کن ببر غمهای بیانجام را
زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است
بد بود بیهوده ضایع کردن این ایام را
مجلسی در ساز در بستان و هر سوئی نشان
[...]
ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را
می پرستانیم در ده باده ی گلفام را
زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست
پس نشاید عیب کردن رند درد آشام را
احتراز از عشق می کردم ولی بی حاصلست
[...]
من که خدمت کرده ام رندان درد آشام را
کی شمارم پخته وضع زاهدان خام را
تا شدم فارغ به استغنای عشق از هر مراد
بر مراد خویش یابم گردش ایام را
رند و صوفی عارف و عامی مخوانیدم که من
[...]
یار، چون در جام می بیند، رخ گل فام را
عکس رویش چشمه خورشید سازد جام را
جام می بر دست من نه، نام نیک از من مجوی
نیک نامی خود چه کار آید من بد نام را؟
ساقیا، جام و قدح را صبح و شام از کف منه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.