گنجور

 
۱
۲
۳
۵
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶

 

مطرب، چو بر سماع تو کردیم گوش را

راهی بزن، که ره بزند عقل و هوش را

ابریشمی بساز و ازین حلقه پنبه کن

نقل حضور صوفی پشمینه پوش را

جامی بیار، ساقی، از آن بادهای خام

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸

 

اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را

ز روی لاله رنگ خود خجالت‌ها دهی گل را

مرا پیش لب لعل تو سربازیست در خاطر

اگر چه پیش روی تو سربازیست کاکل را

رخ و زلف تو بس باشد ز بهر حجت و برهان

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵

 

ای نرگس تو فتنه و در فتنه خواب‌ها

زلف تو حلقه‌حلقه و در حلقه تاب‌ها

حوران جنت ار به کمالت نگه کنند

در رو کشند جمله ز شرمت نقاب‌ها

دست قضا چو نسخهٔ خوبان همی‌نبشت

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹

 

سخت به حالم ز تو من، ای مدد حال بیا

فال به نام تو زدم، ای تو مرا فال بیا

عهد من از یاد مهل، تا نشوم خوار و خجل

نامه فرستادم و دل، بنگر و در حال بیا

عاشق دیوانه شدم، وز همه بیگانه شدم

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴

 

ای ز لعلت قیمت یاقوت پست

سنبلت را دستهٔ گل زیر دست

راست کرد ایزد شکار عقل را

از سر زلف کژت، پنجاه شست

سرو، با قدی که می‌بینی چنان

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵

 

بهار آمد و باغ پیرایه بست

چمن سبز پوشید و در گل نشست

ز سرما زمین داغ بر چهره داشت

چو سبزه برست از سیاهی برست

چو بلبل در آمد به دستان ز شوق

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸

 

آمد نسیم گل به دمیدن ز چپ و راست

ساقی، می شبانه بیاور، که روز ماست

در باغ شد شکفته به هر جانبی گلی

فریاد عندلیب ز هر جانبی بخاست

تا پیش شاخ گل ننشینی، قدح به دست

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰

 

این همه پروانه‌ها، سوخته از چپ و راست

شمع شب ما بود، راه شبستان کجاست؟

شحنه اگر دوست بود، این همه بیداد چیست؟

وین همه آشوب چه؟ گر ملک از شهر ماست

چون نپسندد جفا نرگس سرمست یار؟

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲

 

کار ما امروز زان رخ با نواست

شکر ایزد کان مخالف گشت راست

گر چه یک چند از وفاداری بجست

هم چنان وقت وفا داری بجاست

عارض او در خم زلف چو مار

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹

 

روزه‌داران را هلال عید ابروی شماست

شب نشینان را چراغ از پرتو روی شماست

ماه زنگی نسبت رومی رخ شاهی نسب

بنده آن چشم ترک و زلف هندوی شماست

مشک چینی را ز غیرت بر نمی‌آید نفس

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲

 

آن بت وفا نکرد، که دل در وفای اوست

و آن یار سر کشید که تن خاک پای اوست

گر زانکه عاشقی به مثل خاک دوست شد

ما خاک آن سگیم که پیش سرای اوست

سازی ندیده‌ایم و نوایی ازو، مگر

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳

 

آنکه رخ عاشقان خاک کف پای اوست

با رخ او جان ما، در دل ما جای اوست

او همه نورست، از آن شد همه چشمی برو

او همه جانست، از آن در همه دل جای اوست

نیست به جز یاد او در دل ما جای گیر

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶

 

در گمانی که: به غیر از تو کسی یارم هست؟

غلطست این، که به غیر از تو نپندارم هست

حیفت آمد که: دمی بی غم هجران باشم

زانکه امید به وصل تو چه بسیارم هست!

آخر، ای باد، که داری خبر از من تو بگوی:

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸

 

ماه کشمیری رخ من، از ستمکاری که هست

می‌پسندد بر من بیچاره هر خواری که هست

چشم گریانم ز هجر عارض گل رنگ او

ابر نیسان را همی ماند، ز خون باری که هست

ای که بر ما می‌پسندی سال و ماه و روز و شب

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰

 

چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت

از وی نظر بدوز چو دل را فرو گرفت

بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلم

از دیگری مگوی، که این خانه او گرفت

ای پیرخرقه،یک نفس این دلق سینه‌پوش

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰

 

سرشک دیده دلیلست و رنگ چهره علامت

که در فراق تو جانم چه جور برد و ملامت!

بیا، که از سر رغبت به نام عشق تو کردم

سرای سینه به کلی و ملک دل به تمامت

ز شرم خازن جنت در بهشت ببندد

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱

 

هیچ اربه صید دلها در زلف تابت افتد

اول بکشتن من عزم شتابت افتد

بسیار وعده دادی ما را به روز وصلی

چون روز وصل باشد، ترسم که خوابت افتد

چشمت خطا بسی کرد، ای ماهرخ چه باشد؟

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰

 

به دشمنان نتوان رفت و این شکایت کرد

که: دوست بر دل ما جور تا چه غایت کرد؟

لبش، که بر دل ما راه زد، جنایت نیست

دلم که آه زد از دست او جنایت کرد

بیا، که درد ترا من به جان خریدارم

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷

 

صفات قلندر نشان برنگیرد

صفات تجرد بیان برنگیرد

عدم خانهٔ نیستی راست گنجی

که وصلش وجود جهان برنگیرد

گشاد از دل تنگ درویش یابد

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷

 

فتنه از چرخ و قیامت ز زمین برخیزد

اگر آن چشم کمان کش به کمین برخیزد

ای بسا خانه! که بر اسب شود تنگ و سوار

تا سواری چو تو از خانهٔ زین برخیزد

چشم و رخسار پریوش، که تو داری امروز

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 
 
۱
۲
۳
۵
 
تعداد کل نتایج: ۸۷