گنجور

 
اوحدی

چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت

از وی نظر بدوز چو دل را فرو گرفت

بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلم

از دیگری مگوی، که این خانه او گرفت

ای پیرخرقه،یک نفس این دلق سینه‌پوش

بر کن ز من، که آتش غم در کو گرفت

جانا، تو بر شکست دل ما مگیر عیب

چون سنگ می‌زنی، نبود بر سبو گرفت

گویی که ناقه ختنی را گره گشود

باد صبا، که از سر زلف تو برگرفت

سگ باشد ار به صحبت سلطان رضا دهد

آشفته‌ای که با سگ آن کوی خو گرفت

دل را ز اشتیاق تو،ای سرو ماهرخ

خون رگ برگ فروشد و غم تو به تو گرفت

هر زخم بد، که هست، برین سینه می‌زنی

عشق تو، راستی، دل ما را نکو گرفت

یک شربت آب وصل فرو کن به حلق دل

کو را دگر نوالهٔ غم در گلو گرفت

در صد هزار بند بماند چو موی تو

آن خسته را که دست خیال تو مو گرفت

گوشی به اوحدی کن و چشمی برو گمار

کافاق را به نقش تو در گفت و گو گرفت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت

نتوان همه جهان به یکی تار مو گرفت

در ماهتاب دوش خرامان همی شدی

ماهت بدید و چادر شب پیش رو گرفت

من چون کنم که روی دگر خوش نمی کند

[...]

سلمان ساوجی

سلطان عشق، ملک دل و دین، فرو گرفت

او حاکم است، نیست کسی را بر او، گرفت

ملک مزلزل دل دیوانگان عشق

آخر قرار بر مه زنجیر مو گرفت

ای گل به نازکی بنشین، بر سریر حسن

[...]

کمال خجندی

مه لاف حسن زد به نو زا رخ بر او گرفت

خط جانب رخ نو گرفت و نکو گرفت

بوی تو چون شنیدن گل عندلیب مست

چندان کشید ناله که آواز او گرفت

از بوس پایه سرو بهم پوست باز کرد

[...]

قاسم انوار

ذکر جمیل یار جهان را فرو گرفت

عالم گرفت، لیک بوجه نکو گرفت

جان نکته ای شنیداز آن حسن بر کمال

سوزی زدل برآمد و شوری درو گرفت

فارغ شد از سلامت و راه فنا گزید

[...]

ابن حسام خوسفی

حسنت که آفتاب تجلی از او گرفت

یک جلوه کرد و مملکت دل فرو گرفت

یک تار از آن دو سنبل پرچین به چین رسید

از زلف مشک بوی تو در مشک بو گرفت

دل اعتکاف کوی تو دارد بر او مگیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه