چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت
از وی نظر بدوز چو دل را فرو گرفت
بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلم
از دیگری مگوی، که این خانه او گرفت
ای پیرخرقه،یک نفس این دلق سینهپوش
بر کن ز من، که آتش غم در کو گرفت
جانا، تو بر شکست دل ما مگیر عیب
چون سنگ میزنی، نبود بر سبو گرفت
گویی که ناقه ختنی را گره گشود
باد صبا، که از سر زلف تو برگرفت
سگ باشد ار به صحبت سلطان رضا دهد
آشفتهای که با سگ آن کوی خو گرفت
دل را ز اشتیاق تو،ای سرو ماهرخ
خون رگ برگ فروشد و غم تو به تو گرفت
هر زخم بد، که هست، برین سینه میزنی
عشق تو، راستی، دل ما را نکو گرفت
یک شربت آب وصل فرو کن به حلق دل
کو را دگر نوالهٔ غم در گلو گرفت
در صد هزار بند بماند چو موی تو
آن خسته را که دست خیال تو مو گرفت
گوشی به اوحدی کن و چشمی برو گمار
کافاق را به نقش تو در گفت و گو گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی صحبت میکند. شاعر بیان میکند که عشق او به معشوقش تمام وجودش را در بر گرفته و عواطفش به شدت تحت تأثیر اوست. او از خیالاتی که در دلش شکل میگیرد، رنج میبرد و تمایل دارد تا از این افکار رهایی یابد. احساس درد و غم ناشی از دوری از معشوق به شدت او را آزار میدهد و او به کنایه میگوید که حتی اگر به کسی دیگر بگوید این خانه متعلق به معشوقش است، نباید غمی بر دلش بگذارد. در پایان، شاعر از محبوبش میخواهد که با یک شربت وصل، آرامش را به دلش بازگرداند. به طور کلی، شعر به زیبایی احساسات عمیق عاشقانه و غمهای ناشی از آن را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: تا آنجا که دیدار او دل مرا گرفته است، و آن چنان است که باید از او نظر بپوشم، چرا که دل بر اثر این عشق در بندش افتاده است.
هوش مصنوعی: ای خیال آشفته، از دل من دور شو. از هیچ کس دیگری صحبتی نکن، زیرا اینجا دیگر برای اوست.
هوش مصنوعی: ای روحانی که لباس خاصی پوشیدهای، یک لحظه این پوشاک سینهپوش را از من کنار بزن، زیرا آتش اندوه در دل من زبانه میکشد.
هوش مصنوعی: عزیزم، بر دل شکستهام خرده نگیر، چونکه تو مانند سنگی میزنی، که بر سبو (شکسته) نیفتاده است.
هوش مصنوعی: انگار باد صبا گرهای را که بر گردن ناقهی ختن بود، باز کرد و از میان زلفهای تو برخاست.
هوش مصنوعی: اگر کسی با سلطان رضا گفتگو کند، حتی اگر او حالتی آشفته داشته باشد، با این حال او به نوعی به معاشرت با سگ آن کوی عادت کرده است.
هوش مصنوعی: دل از شوق تو، ای ماهرو، به شدت نگران و پریشان است و غم تو تمام وجودش را فراگرفته است.
هوش مصنوعی: هر درد و زخم که بر دل من میزنی، ناشی از عشق تو است و حقیقت این است که این عشق دل ما را به خوبی درآورده است.
هوش مصنوعی: یک جرعه از آب وصال را به دل مجروحم برسان که او دیگر نتوانسته غم را در گلو نگه دارد.
هوش مصنوعی: مثل اینکه آن شخص خسته در هزاران بند و زنجیر گرفتار شده، اما موی تو همچون دستی خیالانگیز او را به خود جذب کرده و در چنگ خود گرفته است.
هوش مصنوعی: به اوحدی گوش بده و نگاهی به عملکرد کافاق داشته باش، که چطور در صحبت کردن نقش تو را به تصویر کشیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت
نتوان همه جهان به یکی تار مو گرفت
در ماهتاب دوش خرامان همی شدی
ماهت بدید و چادر شب پیش رو گرفت
من چون کنم که روی دگر خوش نمی کند
[...]
سلطان عشق، ملک دل و دین، فرو گرفت
او حاکم است، نیست کسی را بر او، گرفت
ملک مزلزل دل دیوانگان عشق
آخر قرار بر مه زنجیر مو گرفت
ای گل به نازکی بنشین، بر سریر حسن
[...]
مه لاف حسن زد به نو زا رخ بر او گرفت
خط جانب رخ نو گرفت و نکو گرفت
بوی تو چون شنیدن گل عندلیب مست
چندان کشید ناله که آواز او گرفت
از بوس پایه سرو بهم پوست باز کرد
[...]
ذکر جمیل یار جهان را فرو گرفت
عالم گرفت، لیک بوجه نکو گرفت
جان نکته ای شنیداز آن حسن بر کمال
سوزی زدل برآمد و شوری درو گرفت
فارغ شد از سلامت و راه فنا گزید
[...]
حسنت که آفتاب تجلی از او گرفت
یک جلوه کرد و مملکت دل فرو گرفت
یک تار از آن دو سنبل پرچین به چین رسید
از زلف مشک بوی تو در مشک بو گرفت
دل اعتکاف کوی تو دارد بر او مگیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.