گنجور

 
اوحدی

سرشک دیده دلیلست و رنگ چهره علامت

که در فراق تو جانم چه جور برد و ملامت!

بیا، که از سر رغبت به نام عشق تو کردم

سرای سینه به کلی و ملک دل به تمامت

ز شرم خازن جنت در بهشت ببندد

اگر تو روی چنان را در آوری به قیامت

دل امام به محراب ابروان بربودی

که تا نظر به تو کرد او، بکرد ترک امامت

بکنیت و لقب ما چه التفات نمایی؟

برای نام همین بس که: بنده‌ایم و غلامت

سزد که بانگ نگوید دگر مؤذن مسجد

که در نماز نیارد مرا جز آن قد و قامت

چو سینه و جگر و دل مرا به جوش درآمد

طبیب عشق تو فرمود داغ و فصد و حجامت

ز هیچ روی تو با من چو روی صلح نداری

ستاده گیر به انصاف و داده گیر غرامت

مسافری و غریبی به این دیار نیامد

که کاس حب تو خورد و نکوفت کوس اقامت

نه آن میان جفا بسته‌ای تو، شوخ حرامی

که هیچ قافله‌ای را رها کنی به سلامت

جماعتی که نمردند روزها به غم تو

چو اوحدی بنشینند سالها به غرامت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
همام تبریزی

فراق آن قد و قامت قیامت است قیامت

شکیب از آن لب شیرین غرامت است غرامت

به خدمت تو رسیدن صباح روی تو دیدن

سعادت است سعادت سلامت است سلامت

من از کجا و سلامت که عشق روی تو ورزم

[...]

فیض کاشانی

زِ شور عشق مرا در سرست شور قیامت

تو ای که عشق نداری برو به راهِ سلامت

قیامتی است به هر گام راهِ عشق و بهشتی

خنک کسی که قیامت بدید تا به قیامت

کمانِ عشق حریفی کشد که باک ندارد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
آذر بیگدلی

چو بر مزار من آید بجلوه آن قد و قامت

قیامت است قیامت، قیامت است قیامت!

رهی که محمل او میرود ز گریه کنم گل

بود که عزم رحیلش بدل شود به اقامت

ز خون همچو منی در گذر، وگرنه بمحشر؛

[...]

رفیق اصفهانی

مر مکش که ترا می کنند خلق ملامت

وگرنه کشته شوم من، سر تو باد سلامت

مکش مرا که پشیمان شوی و سود ندارد

به کشته نالهٔ حسرت، به مرده آه ندامت

تمام عمر چه باشد که بینداز تو وفائی

[...]

یغمای جندقی

اگر به ساغر می ماند آفتاب قیامت

رحیل تشنه کوثر بدل شود به اقامت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه