گنجور

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

ناله ها بر لب و از ناله اثرها داریم

با خیال تو چه شب‌ها چه سحرها داریم

بی‌خود و بی‌خبر و عاجز و مسکین و ضعیف

بخر ای خواجه ببین تا چه هنرها داریم

از دیار دگریم آمده سوی تو، کجاست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

از بس گداختم ز غمت ناتوان شدم

تا آنچنان که کام تو بود آنچنان شدم

زان پیشتر که گل دمد از بوستان شدم

فارغ ز حادثات بهار و خزان شدم

گفتم بترک هستی و رستم ز عشق و عقل

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

نه هشیارم توان گفتن نه مستم

که هم پیمانه هم پیمان شکستم

ز پا افکنده ام خود را در این دشت

مگر روزی رسد دستی بدستم

کرا تا سوی من افتد گذر باز

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

ما بندگان نه در خور این پایه بوده‌ایم

گوی سعادت از کرم شه ربوده‌ایم

تا دیده‌ایم دیده بر این در فکنده‌ایم

تا بوده‌ایم جبهه بر این خاک سوده‌ایم

چشم طمع ز نیک و بد خلق بسته‌ایم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

نه در دل فکر درمانم نه در سر قصد سامانم

ز بی‌دردی بود دردم ز جمعیت پریشانم

طبیب آگه ز دردم نیست تا کوشد به درمانم

حبیبی کو که بر وی عرضه دارم راز پنهانم

چه می‌پرسی دگر زاهد سراغ از کفر و ایمانم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

چند دارد دل از اندوه جهان نا شادم

عشق کو عشق که از دل بستاند دادم

آخر این ابر در این دشت ببارد روزی

آورد سیلی و از جا ببرد بنیادم

هر طرف میگذرم راه برون رفتن نیست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

دوشینه بر مراد دل آمد بسر شبم

ذکر خدا و شکر خداوند بر لبم

ساقی بریز باده بر آیین گریه ام

مطرب بساز نغمه بآهنگ یاربم

یا رب تو آگهی تو که در سر نبود و نیست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

ای از صباح رویت روشن شب امیدم

زلف تو شام قدرم روی تو صبح عیدم

گلشن شد از هوایت ویرانه ی وجودم

روشن شد از لقایت کاشانه ی امیدم

باد بهار امروز پیغام یار دارد

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

من نه آنم که دل آزرده ز بیداد شوم

هر ستم را کرمی بینم و دلشاد شوم

تا توانی بخرابی من ای عشق بکوش

من نه آنم که از این پس دگر آباد شوم

از عتابی که بیادش دهدم خوشتر چیست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

بندگان را به کف از جود تو حکمیست قدیم

که حرام است طمع جز ز خداوند کریم

جرم من بیحد و عفو تو چو آید بمیان

هر که او را گنهی نیست گناهیست عظیم

گه بسوی کرمت گاه بخود مینگرم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

آخر این روز بشب میرسد این صبح بشام

عاقل آنست که خاطر ننهد بر ایام

سخت شد کار و دریغا که هوسها همه سست

سوخت جان از غم و آوخ که طعمها همه خام

ره بپایان شد و دردا که ندانیم هنوز

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

شب عید است بیا تا لب ساغر گیریم

غم سی روزه به یک جرعه ز دل بر گیریم

دور ماه فلک امروز بپایان آمد

وقت آنست که دور قدح از سر گیریم

سبحه و خرقه ی سالوس به یک سو فکنیم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

من بدین ساعد سیمین که تو داری دانم

که اگر تیغ زنی از تو حذر نتوانم

اگرم تلخ فرستی به حلاوت نوشم

اگرم غیب نویسی به ارادت خوانم

اگرم تاج دهی چاکر این درگاهم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

به یاد نیست جز اینم که من به یاد تو باشم

جز این مراد ندارم که بر مراد تو باشم

چو یاد غمزده غم آورد از آن نپسندم

به خود غمی که مبادا غمین به یاد تو باشم

غمت مباد اسیری اگر به دام تو میرد

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

روزی که نبینند نشانی بجهانم

از خاک در میکده جویند نشانم

جانم بلب و جام لبالب ز شراب است

شاهد ببرم به که شهادت بزبانم

تا خاک وجودم بکجا باد کشاند

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

تا چه گفتند که خاموش شدیم

پای تا سر همه تن گوش شدیم

تاب دیدار تو در ما نبود

پرده بردار که از هوش شدیم

دوش در میکده بودیم امروز

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

از جان گذشته‌ایم و به جانان رسیده‌ایم

از درد رسته‌ایم و به درمان رسیده‌ایم

ما را به سر توقع سامان خویش نیست

کز سر گذشته‌ایم و به سامان رسیده‌ایم

زین ره به بوی طرهٔ مشکین دل‌فریب

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

منم کاکنون به عالم غم ندارم

و گر دارم غم عالم ندارم

ز قلاشی و رسوایی و مسنی

اساس شادمانی کم ندارم

گریبان من و دست رضایت

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

طلعت دوست عیان میخواهم

هرچه جز اوست نهان میخواهم

سری از همت خاک در دوست

فارغ از کون و مکان میخواهم

دلی آنسان که مراد دل اوست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

بر چشمه ی نوش لبش افتاد چو راهم

زلف و زنخش بست و در افکند بچاهم

شمشیر کشیدست بقتل من از ابرو

تا خلق بدانند که عشق است گناهم

عشق آمد و زد از دل و چشم ، آتش و آبی،

[...]

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۲۵