گنجور

 
۲۵۶۱

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۴

 

در دل از مستی فغان گم کرده ام

بلبلی در آشیان گم کرده ام ...

اسیر شهرستانی
 
۲۵۶۲

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۷

 

... داغ تو کرده گل به گریبان چو لاله ام

تا چون جرس زبان فغانم گشوده اند

دل گشته است یک گره از تار ناله ام ...

اسیر شهرستانی
 
۲۵۶۳

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۶

 

حرفی از شعله خویت به زبان می آرم

شمع را همچو نی امشب به فغان می آرم

غیرتم بین که ز تأثیر محبت هر دم ...

اسیر شهرستانی
 
۲۵۶۴

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۷

 

... بی حلقه دام از آشیانه

هرکس به نوعی دارد فغانی

ما را خموشی آمد ترانه ...

اسیر شهرستانی
 
۲۵۶۵

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۹

 

... که از زهر نگاهی پر کند پیمانه ما را

دل از بی دردی آمد در فغان سودای عشقی کو

که در زنجیر خاموشی کشد دیوانه ما را ...

اسیر شهرستانی
 
۲۵۶۶

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۵

 

ز پرده های خموشی شنو فغان مرا

به غیر غنچه نفهمد کسی زبان مرا ...

اسیر شهرستانی
 
۲۵۶۷

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۹

 

... ما خامشیم و زمزمه دل نوای ماست

در کوچه فغان جرس کم گذاشته ایم

چون راز خویش آفت اقلیم شکوه ایم ...

اسیر شهرستانی
 
۲۵۶۸

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

... به دریا برده آخر ریختم پیمانه خود را

فغان الامان از تربت مجنون علم گردد

به صحرا سر دهم روزی اگر دیوانه خود را ...

سیدای نسفی
 
۲۵۶۹

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

شبی که از دلم آه شرر فغان برخاست

سپندوار به تعظیمش آسمان برخاست ...

... به گل ز خانه خود عندلیب محمل بست

ز غنچه های چمن چون جرس فغان برخاست

کدام لاله رخ آهنگ بوستان کردست ...

سیدای نسفی
 
۲۵۷۰

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

... صدای قافله گلفروش می آید

چو سیدا لب اگر از فغان نه بربندم

جهان ز ناله من در خروش می آید

سیدای نسفی
 
۲۵۷۱

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

... خموش می رود و در خروش می آید

فغان ماتمیان بزرگان غافل را

صدای ناله کبکی به گوش می آید ...

سیدای نسفی
 
۲۵۷۲

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

... قسمت بیهوده گو در همه جا روزردیست

از سفر سود جرس آه و فغان خواهد بود

مال غارت زده از حاکم ده باید جست ...

سیدای نسفی
 
۲۵۷۳

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

... به برگ گل اگر سازم رقم شرح جدایی را

در انگشتم قلم مانند بلبل در فغان آید

پر تیر ملامت کرده مکتوب مرا جانان ...

سیدای نسفی
 
۲۵۷۴

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

... به قتل عاشقان مژگان او روزی که بنشیند

فغان الامان از خنجر جلاد برخیزد

ز بیم سوختن با تیره بختان نیست بی تابی ...

سیدای نسفی
 
۲۵۷۵

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

... ز بس که شد ز رخش باغ دلگشا بازار

فغان ز خلق برآمد که گلفروش آمد

به باغ رفتی و گلها به بلبلان گفتند ...

سیدای نسفی
 
۲۵۷۶

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

... به یاد روی او رفتم به باغ و ناله ها کردم

فغانم شد نسیم صبح و آهم نکهت گل شد

نکرد آن بی ترحم جانب من گوشه چشمی ...

سیدای نسفی
 
۲۵۷۷

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳

 

بهر قتل من زدی تیغ و فغان دارم هنوز

بر سر من ساعتی بنشین که جان دارم هنوز ...

سیدای نسفی
 
۲۵۷۸

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۵

 

... چونی اگر چه سراپای من ز ناله پر است

نکرده ام به سر کوی او فغان هرگز

به بوستان جهان غنچه یی که من دارم ...

سیدای نسفی
 
۲۵۷۹

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۷

 

... متاع قافله ها نیست جز گرانی گوش

فغان بلند نسازم اگر درای شوم

مرا که در کف دل نیست یک درم داغی ...

سیدای نسفی
 
۲۵۸۰

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۹

 

اشک چشم شبنمم در حسرت روی گلم

دست پرورد فغانم خانه زاد بلبلم

حاصل من نیست در ایام غیر از پیچ و تاب ...

سیدای نسفی
 
 
۱
۱۲۷
۱۲۸
۱۲۹
۱۳۰
۱۳۱
۱۸۰