لب تر نکرده از می هستی پیاله ام
داغ تو کرده گل به گریبان چو لاله ام
تا چون جرس زبان فغانم گشوده اند
دل گشته است یک گره از تار ناله ام
ساقی زیک پیاله خرابم بهار کو
عمر دوباره داد شراب دو ساله ام
شرمنده غنچه ام ز نسیمی نبوده است
هرگز گره ز دل نگشوده است لاله ام
از بس ز بیم خوی تو دزدیده ام نفس
یک پرده پست تر ز خموشی است ناله ام
درگلستان ز باده خون جگر اسیر
مانند لاله داغ بود هم پیاله ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و درد دلش میگوید. او با اشاره به پیالهای از شراب، بیان میکند که بدون چشیدن می، از عشق معشوقهاش دلی پر از داغ دارد. قلبش به اندازهای زخمی است که مانند لالهای در گلستان در رنج است. شاعر از ساقی (مظهر عشق و زیبایی) میخواهد که به او دوباره زندگی ببخشد، اما در عین حال میگوید که غنچهای شرمنده است زیرا هیچ گاه نتوانسته است غصهاش را بیان کند. او به خاطر عشقش نفسهایش را دزدیده و نالهاش از سکوت عمیقتر شده است. در نهایت، او همچنان به داغی که در دل دارد، با پیالهای از شراب و حالتی شبیه لاله، میپردازد.
هوش مصنوعی: من از شراب هستی هرگز لب نزنم، اما پیالهام به خاطر عشق تو داغ و سوزان شده است، مانند لالهای که گلبرگهایش به خاطر غم و اندوه به گریبانش چسبیده است.
هوش مصنوعی: زمانی که صدای جرس درد و فریاد من را به گوش میرساند، دل من به خاطر نالههای عمیق و غمانگیزم، به یک گره پیچیده و گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، به خاطر گذراندن لحظاتی تلخ و نابودم، به من بنوشان که بیداری و زندگی دوبارهای را مانند بهار تجربه کنم. شراب کهنهام، دو ساله است و میخواهم از این نوشیدنی استفاده کنم تا حس تازگی و جوانی را دوباره بیابم.
هوش مصنوعی: من از نسیمی که بر من وزیده است، شرمندهام، زیرا هیچگاه نتوانستهام گرهای از دل خود باز کنم. من لالهای هستم.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از اخلاق تو، آنقدر نفس خود را نگه داشتهام که نالهام از سکوت هم کمجلوهتر شده است.
هوش مصنوعی: در باغ، نوشیدن شرابی که از دل درد و رنج برمیخیزد، مرا مانند لالهای داغ و سوخته کرده است؛ این حال و وضع من مثل پیالهای است که از آن شراب مینوشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نالم همی و سود نبینم ز نالهام
فریاد من نمیرسد این اشک ژالهام
با آنکه نیست هیچ به فردا امید من
باشد ذخیره محنت پنجاهسالهام
یک لقمه بیجگر ندهد ور دهد فلک
[...]
از داغ می اگرچه در آتش چو لاله ام
باری چو لاله سوخته یک پیاله ام
من خود چه اختیار به می داشتی و جام
گر پیر ره پیاله نکردی حواله ام
پیری بسال نیست بمعنی بود یقین
[...]
در عین وصل داغ جدایی چو لاله ام
خالی و پر ز ماه چو آغوش هاله ام
شد تشنه تر ز باده روشن پیاله ام
خالی و پر ز ماه چو آغوش هاله ام
مجنون من به گوش فلک حلقه می کشید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.