گنجور

 
اسیر شهرستانی

لب تر نکرده از می هستی پیاله ام

داغ تو کرده گل به گریبان چو لاله ام

تا چون جرس زبان فغانم گشوده اند

دل گشته است یک گره از تار ناله ام

ساقی زیک پیاله خرابم بهار کو

عمر دوباره داد شراب دو ساله ام

شرمنده غنچه ام ز نسیمی نبوده است

هرگز گره ز دل نگشوده است لاله ام

از بس ز بیم خوی تو دزدیده ام نفس

یک پرده پست تر ز خموشی است ناله ام

درگلستان ز باده خون جگر اسیر

مانند لاله داغ بود هم پیاله ام

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جمال‌الدین عبدالرزاق

نالم همی و سود نبینم ز ناله‌ام

فریاد من نمی‌رسد این اشک ژاله‌ام

با آنکه نیست هیچ به فردا امید من

باشد ذخیره محنت پنجاه‌ساله‌ام

یک لقمه بی‌جگر ندهد ور دهد فلک

[...]

اهلی شیرازی

از داغ می اگرچه در آتش چو لاله ام

باری چو لاله سوخته یک پیاله ام

من خود چه اختیار به می داشتی و جام

گر پیر ره پیاله نکردی حواله ام

پیری بسال نیست بمعنی بود یقین

[...]

صائب تبریزی

در عین وصل داغ جدایی چو لاله ام

خالی و پر ز ماه چو آغوش هاله ام

شد تشنه تر ز باده روشن پیاله ام

خالی و پر ز ماه چو آغوش هاله ام

مجنون من به گوش فلک حلقه می کشید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه