شبی که بر سرم آن سبزپوش می آید
صدای مقدم خضرم به گوش می آید
به یاد زلف و رخش گلشن از گل و سنبل
قبا دریده سلاسل به دوش می آید
ندا کنند به مسجد مؤذنان هر صبح
حذر کنید که آن باده نوش می آید
که رفته است به گلشن که عندلیب امروز
خموش می رود و در خروش می آید
فغان ماتمیان بزرگان غافل را
صدای ناله کبکی به گوش می آید
تو باده می خوری و من کباب می گردم
تو می کشی و مرا خون به جوش می آید
به روز مرگ دل از خواب می شود بیدار
کسی که می رود از خود به هوش می آید
چرا به خون نه نشینم چو سیدا امروز
که گل به داغ پی گلفروش می آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع مرگ و یادآوری لحظات خوش زمان حیات میپردازد. شاعر با ذکر سبزپوشی که به سراغش میآید و صدای مؤذنان که هشدار میدهند، به سرنوشت ناگزیر مرگ و ناپایداری زندگی اشاره میکند. او از زیباییهای زندگی، نظیر زلف و رخسار معشوق، یاد میکند و به نابودی و جدایی اشاره دارد. همچنین، شاعر به تضاد بین لذتهای دنیوی و غم مرگ پرداخته و از احساساتی چون غصه، یادآوری خاطرات و در نهایت پذیرش واقعیت مرگ سخن میگوید. در آخر، او به این اضطراب میرسد که چرا نباید به حالت اندوه بمیرم وقتی که یاد گلها و زیباییها هنوز زنده است.
هوش مصنوعی: شبی که آن شخص با لباس سبز به سراغ من میآید، صدای آمدن خضر به گوشم میرسد.
هوش مصنوعی: یاد زلف و چهرهات مرا به یاد بهشت میاندازد؛ مانند گلی که در شکوفاییاش میدرخشد و زنجیرها را به دوش میکشد.
هوش مصنوعی: هر صبح مؤذنان در مسجد اعلام میکنند که احتیاط کنید، زیرا آن شراب (عشق و معرفت) در حال آمدن است.
هوش مصنوعی: کسی به باغ رفته است که امروز بلبل ساکت است و گاهی هم با صدای بلند میآید.
هوش مصنوعی: ناله و فغان افرادی که در سوگ هستند، به گوش میرسد و این صدا مانند نالهی کبکی است که در بین بزرگانی که به بیخبری غافلاند، منتشر میشود.
هوش مصنوعی: تو در حال نوشیدن شراب هستی و من در حال کباب کردن غذا. تو با کارهایت مرا به هیجان میآوری و خونم به جوش میآید.
هوش مصنوعی: در روز مرگ، دل انسان از خواب خود بیدار میشود و کسی که در این مسیر حرکت میکند، به خودآگاهی میرسد.
هوش مصنوعی: چرا امروز به خاطر درد و غم گلی که به یاد فروشندهاش به خاک افتاده، گریه نکنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو غنچه وقت سحر حلّهپوش میآید
نوای بلبل مستم به گوش میآید
گل از کرشمهگری سرخروی میگردد
چو سرو بسته قبا سبزپوش میآید
به وقت صبح ز باد بهار پنداری
[...]
چو تیغ بر کمر آن باده نوش می آید
زمین ز خون شهیدان به جوش می آید
عنان آه که در دل نگه تواند داشت
کله شکسته و کاکل به دوش می آید
بغل گشاده و پوشیده جامه گلرنگ
[...]
دمی که حرف وداعت به گوش میآید
دلم به رنگ جرس در خروش میآید
نگاه مستِ که دارد سر خرابی ما
که اشک از مژه، طوفان به دوش میآید
ز تاب می مگر آن چهره ارغوانی شد؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.