لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
سیدای نسفی

شبی که بر سرم آن سبزپوش می آید

صدای مقدم خضرم به گوش می آید

به یاد زلف و رخش گلشن از گل و سنبل

قبا دریده سلاسل به دوش می آید

ندا کنند به مسجد مؤذنان هر صبح

حذر کنید که آن باده نوش می آید

که رفته است به گلشن که عندلیب امروز

خموش می رود و در خروش می آید

فغان ماتمیان بزرگان غافل را

صدای ناله کبکی به گوش می آید

تو باده می خوری و من کباب می گردم

تو می کشی و مرا خون به جوش می آید

به روز مرگ دل از خواب می شود بیدار

کسی که می رود از خود به هوش می آید

چرا به خون نه نشینم چو سیدا امروز

که گل به داغ پی گلفروش می آید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مجد همگر

چو غنچه وقت سحر حلّه‌پوش می‌آید

نوای بلبل مستم به گوش می‌آید

گل از کرشمه‌گری سرخ‌روی می‌گردد

چو سرو بسته قبا سبزپوش می‌آید

به وقت صبح ز باد بهار پنداری

[...]

سیدای نسفی

چو تیغ بر کمر آن باده نوش می آید

زمین ز خون شهیدان به جوش می آید

عنان آه که در دل نگه تواند داشت

کله شکسته و کاکل به دوش می آید

بغل گشاده و پوشیده جامه گلرنگ

[...]

حزین لاهیجی

دمی که حرف وداعت به گوش می‌آید

دلم به رنگ جرس در خروش می‌آید

نگاه مستِ که دارد سر خرابی ما

که اشک از مژه، طوفان به دوش می‌آید

ز تاب می مگر آن چهره ارغوانی شد؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه