بهر قتل من زدی تیغ و فغان دارم هنوز
بر سر من ساعتی بنشین که جان دارم هنوز
از پریشانی چو سنبل مانده ام سر در کنار
گشته ام مویی و فکر آن میان دارم هنوز
چون کمان با آنکه از چشمم نشانی مانده است
لذت تیرش به مغز استخوان دارم هنوز
در گلستانی که مرغان کوس رحلت می زنند
ساده لوحی بین که فکر آشیان دارم هنوز
صحبت گرم مرا با آنکه دوران سرد کرد
آتشی چون شمع در رگهای جان دارم هنوز
می کشم هر شب غمش را تنگ چون گل در بغل
مهربانی های آن نامهربان دارم هنوز
قامتم با آنکه شد چون حلقه در ز انتظار
چشم همچون نقش پا بر آستان دارم هنوز
گرچه عمرم در بیان قصه هجران گذشت
در دل خود همچو گل صد داستان دارم هنوز
بلبلم گرچه خزان غنچه و گل دیدهام
گوشه چشمی ز لطف باغبان دارم هنوز
با وجود آنکه از گل داغها باشد مرا
خارخاری در جگر از گلستان دارم هنوز
ساکنان بوستان رفتند چون گل خانه خیز
چشم خود پوشیده فکر آشیان دارم هنوز
آه را تأثیر بسیار داشت از پشت دو تا
پیرم اما قوت تیر و کمان دارم هنوز
خانه خالی گشت از بالانشینان کس نماند
همچو نقش پای جا بر آستان دارم هنوز
عمرها شد سایه افگندت بر فرقم همای
روزیی خود را ز مشت استخوان دارم هنوز
مردم کنعان شدند از یوسف خود کامیاب
چشم در راه غبار کاروان دارم هنوز
در دهانم از غم روزی به جا دندان نماند
اشتها گردید پیر و فکر نان دارم هنوز
خامه ام را تکیه گاهی در جهان پیدا نشد
متکای خویش از تیغ زبان دارم هنوز
سیدا محتاج ارباب کرامت نیستم
از قناعت جو پر از آب روان دارم هنوز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و غم شخصی میپردازد که با وجود سختیها و فقدانهایی که تجربه کرده، همچنان امید و احساس زندگی دارد. شاعر از رنجهای عشق و جدایی سخن میگوید و به یاد خاطرات شیرین و آتش وجودش اشاره میکند. او در عین ناامیدی و دوری از محبوب، به یاد او است و احساساتی چون عشق، انتظار و اندوه را در خود زنده نگه داشته است. با وجود مسائلی مانند گذر عمر و مشکلاتی که بر سر راهش قرار دارد، شاعر هنوز بر امید و آرزوهایش پافشاری میکند و در دلش احساسات و داستانهای زیادی از عشق و زندگی دارد. در نهایت، او از قناعت و آسایش خود سخن میگوید و اظهار میکند که نیازی به دیگران ندارد.
هوش مصنوعی: برای کشتن من، شمشیری کشیدی و هنوز ناله و فریاد میکنم. کمی بر من بنشین که هنوز زندگی در من هست.
هوش مصنوعی: از آشفتگی و گیجی، مثل سنبل (یک نوع گل) در گوشهای نشستهام و حالتی غمگین دارم. در این وضعیت، همچنان به گذشته و افکارم فکر میکنم و دل مشغولیهایی دارم.
هوش مصنوعی: با اینکه از چشمانم نشانهای از آن کمان باقی نمانده، اما هنوز لذت تیر او را در عمق وجودم حس میکنم.
هوش مصنوعی: در باغی که پرندهها قصد رفتن دارند، زندگی سادهدلی هست که هنوز به فکر درست کردن لانه و مکانی برای زندگی است.
هوش مصنوعی: دوست دارم که با وجود اینکه روزگار سخت و سردی را پشت سر گذاشتم، هنوز احساس شور و شوقی در وجودم دارم، مانند آتش و گرمای شمع.
هوش مصنوعی: هر شب غم او را به شدت در دل میفشارم، درست مانند اینکه گل را در آغوش محبتهای کسی که به من محبت نکرده، نگه میدارم و هنوز هم آن احساسات را در دل دارم.
هوش مصنوعی: به رغم اینکه اکنون در وضعیتی هستم که همچون حلقهای در انتظار قرار گرفتهام، هنوز هم همانند نشانی که بر آستان باقیمانده، به انتظار تو هستم.
هوش مصنوعی: هرچند که عمرم را صرف گفتن داستان جدایی کردهام، اما در درون خود مانند یک گل، هنوز هم داستانهای زیادی دارم.
هوش مصنوعی: هر چند در پاییز، زیباییها و گلهای رنگارنگ را از دست دادهام و غمگین هستم، اما هنوز هم امید و مهربانی باغبان را در گوشهای از قلبم نگه داشتهام.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من از مشکلات و دردها رنج میبرم، هنوز هم در دل من عشق و زیبایی به زندگی وجود دارد.
هوش مصنوعی: ساکنان باغ رفتند و من مانند گلی که در خانهای به دنیا آمده، چشمهایم را بستهام و هنوز در فکر ساختن خانهای برای خودم هستم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تجربیات تلخ و رنجهای زیادی را پشت سر گذاشتهام، هنوز هم قدرت و ارادهای برای مبارزه و ادامهدادن دارم.
هوش مصنوعی: خانه از ساکنانش خالی شد و هیچکس نمانده است. تنها ردپایی بر درگاه آن دارم که هنوز به یادگار مانده است.
هوش مصنوعی: سالهاست که بر سرم سایهای افکندهای، ای روزی که دلتنگیام را از استخوانهای خود احساس میکنم و هنوز در یاد دارم.
هوش مصنوعی: مردم کنعان به خاطر یوسف خود خوشحال و راضی شدند و من هنوز در انتظار خبری از کاروان و بازگشت آنها هستم.
هوش مصنوعی: در اثر غم و اندوه، دندانهای من خراب شده و دیگر چیزی برای خوردن ندارم. حالا که سالها از عمرم گذشته، هنوز هم به فکر تأمین نان و معاش هستم.
هوش مصنوعی: من در دنیا نتوانستم جایی برای تکیه کردن پیدا کنم، اما هنوز هم از توانایی سخن گفتنم به عنوان منبع آرامش استفاده میکنم.
هوش مصنوعی: من به لطف و بزرگواری کسانی که در بالای مقام هستند نیاز ندارم، زیرا از رضایت و قناعت خود، همچنان از نعمتهای فراوان و زندگی خوب برخوردارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درتن خود یک هدف واراستخوان دارم هنوز
نسبت دوری به آن ابروکمان دارم هنوز
گرچه از بیماری دل رنگ بررویم نماند
یک دوجنگ روبروباز عفران دارم هنوز
چشم تابازست راه گفتگو مسدود نیست
[...]
مردم و مهر ترا در دل نهان دارم هنوز
از سر خاکم چنین مگذر که جان دارم هنوز
نالهٔ پهلو شکافی، بسکه لبریز غمم
چون نی منقار در هر استخوان دارم هنوز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.