گنجور

حاشیه‌گذاری‌های Mahyar

Mahyar


Mahyar در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو

--
تو که می خواهی صوفی باشی، دوگانگیت را رها کن، با بی فکر شدن، بی فکر شدن
You - who want to be a Sufi - let your duality go, by becoming think-less, becoming think-less


و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

--
و از این آتشی که برای خود ساختی (با افکارت) بیرون بیا و آزاد باش، آزاد باش
And come out of this fire you made for yourself (with your thoughts) and be free, be free

--

غیر دوگانگی =  وحدت خدا و انسان
Non-Duality = the unity of God and man

 

Mahyar در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵:

به گمان من -- سعدی میگوید - بی فکری ( که نمونه آن در مدیتیشن صبح زود به دست میاید) از آب حیات بهتر است.

ای ساقی صبوحی درده می شبانه
هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه
ز آب حیات بهتر خاک شرابخانه

 

 

Mahyar در ‫۳ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:

برداشت من و ترجمه به انگلیسی
.

مرا عهدیست با شادی که شادی آنْ
من باشد
I have a treaty with joy that my main ingredient is joy
.
مرا قولیست با جانان که جانان جان
من باشد
It’s the divine promise that I’m from divine’s element
.
.
به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان
c ( Because divine and I are one) When divine commanded me - it was written with my own handwriting
.
که تا تختست و تا بختست او سلطانْ
من باشد
As long as there is existence, I am divine
.
.
اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم
No matter if I’m a believer or not – the divine will give a helping hand
.
وگر من دست خود خستم همو درمانْ
من باشد
When I hurt myself (with my ego) - the cure is - the divine in me (me separated from my ego)o
.
.
چه زهره دارد اندیشه که گرد شهر من گردد
How dare this thinking-mind that is running around my head
.
کی قصد ملک من دارد چو او خاقانْ
من باشد
Who dares to take my house - when I am divine
.
.
نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلش
I will not get sick if I believe I am of divine
.
بمیرد پیش من رستم چو از دستانْ
من باشد
Tough Rostam-like problems disappear - because I, divine, am the father, Dastan, of tough Rostam-like problems
.
.
بدرم زهره زهره خراشم ماه را چهره
Venus and the moon (everyday life) lose their beauty
.
برم از آسمان مهره چو او کیوانْ
من باشد
When I find that I am the guardian of the good in heaven
.
.
بدرم جبه مه را بریزم ساغر شه را
I take off my clothes (of ego) and empty the wine (of ego)
.
وگر خواهند تاوانم همو تاوانْ
من باشد
And if they want reparation from me, the joy of separation from ego and being divine will be their reward
.
.
چراغ چرخ گردونم چواجری خوارخورشیدم
I am the light of the world and I am rewarded by the sun
.
امیر گوی و چوگانم چو دل میدانْ
من باشد
I am the master of problems; this is when I recognize that I am divine
.
.
منم مصر و شکرخانه چو یوسف در برم گیرم
I’m full of sweet joy - when divine embraces me
.
چه جویم ملک کنعان را چو او کنعانْ
من باشد
Why should I look for the house of divine - when I am the divine
.
.
زهی حاضر زهی ناظر زهی حافظ زهی ناصر
At this moment – I’m the observer of this moment - the guardian of this moment - the friend of this moment
.
زهی الزام هر منکر چو او برهانْ
من باشد
Need to reject the imposter (mental self, ego) - the reason is the existence of divine in me
.
.
یکی جانیست درعالم که ننگش آید از صورت
Divine is ashamed of the false-form face (mental selves, egos)
.
بپوشد صورت انسان ولی انسانْ
من باشد
But human is divine even though divine is wearing that false-form
.
.
سر ماهست و من مجنون مجنبانید زنجیرم
It’s a new moon and I'm crazy - I don’t want liberation
.
مرا هر دم سرمه شد چو مه برخوانْ
من باشد
For me, every moment is a new moon - because I (the divine) announce when is a new moon!
.
.
سخن بخش زبان من چو باشد شمس تبریزی
Shams Tabrizi opened my tongue
.
تو خامش تا زبان‌ها خود چو دل جنبانْ
من باشد
You (my false-form, ego) be silent - so that the main languages (revelations) move me

 

Mahyar در ‫۳ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

هشدار: در دنیای صوفی، سواری آسان نیست - جایی که خوب و بد معنایی ندارند..

 

Mahyar در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:

مولانا با ذات خود در گقتگو است

 

Mahyar در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:

همسفر رحمان
یک شاهد - هم معنی بوندن این شعر با شعر دیگری از مولانا است.
من باشد - به معنی من عمقی و اصلی در شعر اول
بی‌ما - به معنی مای سطحی و مجازی (ego) در شعر دوم
-----------
ما را سفری فتاد - بی‌ما ... آن جا دل ما گشاد - بی‌ما
آن مه که ز ما نهان همی‌شد ... رخ بر رخ ما نهاد - بی‌ما
چون در غم دوست جان بدادیم ... ما را غم او بزاد - بی‌ما
ماییم همیشه مست بی‌می ... ماییم همیشه شاد - بی‌ما
ما را مکنید یاد هرگز ... ما خود هستیم یاد - بی‌ما
بی ما شده‌ایم شاد گوییم ... ای ما که همیشه باد - بی‌ما
درها همه بسته بود بر ما ... بگشود چو راه داد - بی‌ما
با ما دل کیقباد بنده‌ست ... بگشود چو راه داد - بی‌ما
ماییم ز نیک و بد رهیده ... از طاعت و از فساد - بی‌ما
-----------

 

Mahyar در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:

----
تلفظ متفاوت این شعر مولانا
مرا عهدیست با شادی که شادی آنْ - من باشد .......... مرا قولیست با جانان که جانان جانْ - من باشد
به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان ............ که تا تختست و تا بختست او سلطانْ - من باشد
اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم ........ وگر من دست خود خستم همو درمانْ - من باشد
چه زهره دارد اندیشه که گرد شهر من گردد ...... کی قصد ملک من دارد چو او خاقانْ - من باشد
نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلش ........ بمیرد پیش من رستم چو از دستانْ - من باشد
بدرم زهره زهره خراشم ماه را چهره ......................... برم از آسمان مهره چو او کیوانْ - من باشد
بدرم جبه مه را بریزم ساغر شه را .................... وگر خواهند تاوانم همو تاوانْ - من باشد
چراغ چرخ گردونم چو اجری خوار خورشیدم ........... امیر گوی و چوگانم چو دل میدانْ - من باشد
منم مصر و شکرخانه چو یوسف در برم گیرم ....... چه جویم ملک کنعان را چو او کنعانْ - من باشد
زهی حاضر زهی ناظر زهی حافظ زهی ناصر ........... زهی الزام هر منکر چو او برهانْ - من باشد

یکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورت ............. بپوشد صورت انسان ولی انسانْ - من باشد
سر ما هست و من مجنون مجنبانید زنجیرم ....... مرا هر دم سر مه شد چو مه بر خوانْ - من باشد
سخن بخش زبان من چو باشد شمس تبریزی ..... تو خامش تا زبان‌ها خود چو دل جنبانْ - من باشد
-----

 

Mahyar در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:

چراغ چرخ گردونم چو اجری خوار خورشیدم ........... امیر گوی و چوگانم چو دل میدانْ - من باشد
من نور دنیا هستم و از خورشید پاداش یا حق بردگی می گیرم( اجری خوار)
فرمانده این بازی چوگانم زمانی که درمیدان دل - من اصلی باشد

 

Mahyar در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:

خلاصه اکثر اشعار مولوی

 

Mahyar در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۳۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
یعنی
عاشق همه حاشیه ها هستم - همه کم و بیش با یک موضوع کنارمی آیند - عشق

 

Mahyar در ‫۵ سال قبل، دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:

به دور از نفس شخصی(ego)
مرا عهدیست با شادی که شادی آن - من باشد
مرا قولیست با جانان که جانان جان - من باشد
به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان
که تا تختست و تا بختست او سلطان - من باشد

 

Mahyar در ‫۵ سال قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:

به دور از نفس شخصی(ego) ـ آگاهی شما از معجزه هستی هرلحظه ـ شما را برقص در میآورد

 

Mahyar در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۲:

راز [تکامل] - شادی و قدردانی است که شما به وجود می آور ید
که همه کس اینرا نمی شنوند

 

Mahyar در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۰۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۹:

تمام ساختارها ناپایدار هستند

 

Mahyar در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

به نظر می رسد مولوی درباره «طبیعت» (mother earth) شعر میگوید.
جان منست او هی مزنیدش آن منست او هی مبریدش
آب منست او نان منست او مثل ندارد باغ امیدش
باغ و جنانش آب روانش سرخی سیبش سبزی بیدش
متصلست او معتدلست شمع دلست او پیش کشیدش

 

Mahyar در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۷:

«دل من» منبع زندگی است

 

Mahyar در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷:

به دور از دوگانگی (duality) - مولانا با خود و درباره خود در گفتگوست

این‌ها چه باشد تو منی - وین وصف عامت می کنم

 

sunny dark_mode