گنجور

حاشیه‌ها

یزدانپناه عسکری در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ ابوعلی عثمانی » برگردان رسالهٔ قشیریه » باب ۴ تا ۵۲ » باب دهم - در خاموشی:

28- ابوبکر فارسی را پرسیدند از صمت سِرّ، گفت مشغول نابودن بماضی و مستقبل.

***

[محیی الدین بن عربی - فصوص الحکم]

و الحکمة قد تکون‏ متلفظاً بها و مسکوتاً عنها

[یزدانپناه عسکری]

حکمتی  که به خواست خود روی داده، به لفظ آورده نمی ‏شود، با اشاره به بشر فهمانده شده است. آستانه دسترسی معرفتش به قرینه حال با ذره‌ذره برگزاری سکوت درون فراهم آید.

_______

 [فصوص الحکم، دار إحیاء الکتب العربیة - قاهره، چاپ: اول1946 م. ج‏1ص 188 فص حکمة إحسانیة فی کلمة لقمانیة] ؛ [(یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی‏ صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیر– لقمان16)] ؛ [ألقمه(لقم): أَلْقَمَ- إلْقَاماً [لقم‏] «أَلْقَمَهُ الحَجَرَ»: به هنگام ستیز او را خاموش کرد.(بستانی، فواد افرام، فرهنگ ابجدی - تهران، چاپ: دوم، 1375. ص124)]  [لقمان حکیم] [4.6/150.5+150.25]

مهدی حافظی در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲ - ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک:

سلام به همگی

معنی مصرع دوم بیت:[کنون کرد زان تخمه دارد نژاد   ...] را کسی میتونه به طور واضح بگه

ممنون

 

یزدانپناه عسکری در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۰ دربارهٔ عطار » مختارنامه » مقدمه:

15- مقام حیرت و سرگشتگی

***

[محیی الدین بن عربی]

«إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ - الزمر9» و هُم النّاظِرُونَ فِی لُبِّ الشَّی‏ءِ ... فقُل فِی الکونِ ما شِئتَ: ناظران در لُبِّ اشیاء، درباره جهانِ هستی توانند گفت: و إنْ شئتَ قلتَ لا حق من کلِّ وجهٍ و لا خلق مِنْ کلِّ وجهٍ، و إن شئتَ قلتَ بِالْحَیْرَةِ فِی ذلکَ.

[یزدانپناه عسکری]

مُدرکان دنیای منطق و اراده در تغییر و هماهنگی و سیالیت، لُبِّ دنیای مُلک و ملکوت را می‌نگرند و در مقام حیرت متوجه می‌شوند دنیا نه این است و نه آن.

________

فصوص الحکم، جلد 1، دار إحیاء الکتب العربیة - قاهره، چاپ: اول، 1946 م.ص 112

1.2.1/98.116

مانی محیری در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹:

به نظر بنده دربیت :بود که مجلس حافظ به یمن تربیتش...

کلمه ترتیبش بای باشه نه تربیتش.

یعنی به یمن ترتیبی یا بقول امروزیها ترتیباتی که آقای عماد محمد اتخاذ میکنه،اسباب عیش حافظ تماما مهیا بشه.

یا به عبارت ساده تر:اسباب عیش حافظ را ترتیب بدهد.

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۱۶ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۴:

از قصیده فرخی است

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۵۸ در پاسخ به Sobhansahra دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷:

انچه خوانده اید از ناراست خوانی امده
سخن  گیاخن ترت باید کرد کارا

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۵۴ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷۶:

این  بیت زیبا را به سپاس فرخی داریم که او در قصیده اش اورده

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

صوفی مجلس که دی جام و قدح میشکست

باز به یک جرعه می، عاقل و فرزانه شد....

 

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۲:

برنا  جان سلام

   عزیزم در پاسخ به حضرتعالی از شمس تبریزی بجز کتاب مقالات شمس که حاوی سخنانی است که ایشان در مجالس مختلف مطرح وبر زبان جاری نموده‌ که آن هم توسط مریدان ایشان جمع آوری گردیده  هیچ اثر دیگری در دست نیست  ولیکن از جناب مولانا ۵ اثر موجود است مثنوی معنوی در شش جلد، مکتوبات  ، مجالس سبعه،دیوان شمس یا دیوان کبیر،وفیه مافیه که همچون مقالات شمس توسط مریدان جمع آوری شده است

در دیوان غزلیات , تخلص مولانا بیشتر خاموش وخموش است ،  وبعضا به واسطه ارادتش به شمس تبریزی، به شمس تخلص کرده که این شبهه را بوجود میآورد که غزل سروده شمس است 

همانند دیوان مشتاق که در اصل دیوان میرزا محمد تقی مظفر علیشاه از علما واطبای بنام کرمانی است،که به ناگاه مرید درویشی بنام مشتاق علیشاه (مدفون در کرمان) میگردد که پس ازسنگسار شدن مرادش مشتاق،دیوانی به نام اوسروده وبه همین دلیل به ایشان مولوی ثانی یا مولوی کرمانی نام نهاده اند در همینجا از مدیریت محترم سایت خواهشمندم که دیوان مشتاق را هم در این مجموعه جای دهند.

شاد باشید

محسن.ق در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۵۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۶۱:

درود

آوردن "ریشم" در مصرع سوم، موسیقیِ جاری در مصرع‌های دیگر را ادامه داده و شاعر با آوردن این واژه جریان را قطع نکرده است. علاوه بر این، انگار همراهان عزیز نخستین معنایی را که از "ریش" دریافت می‌شود به کلی فراموش کرده‌اند! ریش، به موهای صورت یک مرد نیز می‌گویند! و البته که شاعر ما مرد است و به احتمال بسیار زیاد، ریش بلندی نیز داشته است. پس می‌توان دو ریش در یک بیت را، جناس تام دانست. ریشِ نخست، موی صورت و ریش دیگر، زخم دل. ضمن این‌که می‌شود بین ریش و دل مراعات نظیر فرض کرد.

اما هرچه اندیشیدم، معنای مقبولی، دست‌کم برای خودم، درباره‌ی ترکیب "داغ ریش" پیدا نکردم. به اشک‌های چکیده‌ای که از چشم‌ها بر صورت و ریش سُر می‌خورند فکر کردم، اما راضی‌کننده نبود! گفتم شاید شاعر به سبب وجود حیا و ایرادات شرعی، جای خالی بوسه را داغِ ریش تعبیر کرده است. یا ممکن است خودِ ریش را نوعی داغ دانسته، چنان که بسیاری از مردان در عزای عزیزان ریش خویش را کوتاه نمی‌کنند. لازم به یادآوری‌ست که عزا گرفتن فقط برای مرگ نیست.

نکته‌ی پایانی که باید عرض کنم این است که شاعر، خود اهل شعر و ادب است و به نظر نمی‌رسد به نکاتی که ما از آن آگاهیم، آگاه نباشد!

فرهاد حافظ در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

این غزل زیبا با اجرای استاد گلپا و زنده یاد استاد فرهنگ شریف در ابوعطا واقعا شنیدن دارد. گلهای تازه ۲۴ می‌باشد

علیرضا رهامی در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۳۴ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ (مهدی نامه):

کتاب دیوان شاه نعمت‌الله ولی با مقدمه سعید نفیسی

نردشیر در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ عطار » خسرونامه » بخش ۳۴ - رفتن خسرو و گل بباغ:

شه زرینه رخ فرزینه رفتار

برنا حج فروش در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۲:

خیلی از علما غزلیات شمس رو اشعار مولانا میدانند! ما ندانستیم آخر که این اشعار شمس تبریزی است یا اشعار مولانا...

لطفا اگر اطلاعات دقیقی دارید ، راهنمایی بفرمایید...

برگ بی برگی در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۴ در پاسخ به مهربان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:

درود و سپاس از بذل محبتِ شما مهربانِ گرامی ، سایتِ خاصی ندارم و فقط در گنجور برداشت هایِ خود را از غزلیاتِ حافظ شرح می دهم و از اینکه موردِ توجهتان قرار گرفته خیلی خرسندم.

موفق باشید 

شاهرخ کاطمی در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:

سلام

انسان امتداد خداست 

واختیار داره که گزینش کنه

تعداد افراد معدودی بودن 

که فکر افل است وروی افل نمی شه

اتکا کرد پس دهن وفکر را باید

از در خواستهای دنیای مادی خالی

کرد بزاریم انرژی پاک خدائی

در وجود ما سیلان داشته باشه

وبا این انرژی به امور دنیوی هم

بپر دازیم عشق علم وخرد وعلم

خداوند را در دنیا پخش کنیم

یک دین ویک باور در دنیا هست

وانهم زنده شدن به عشقه

در ان درجه کل کائنات را یک

واحد می دانیم

وبه همه عشقررا ارتعاش می

کنیم 

خداوند خودش روزن دل را باز

می کنه بحث زیاده در حوصله

فضای مجازی نیست

منظور ازشمس خود خداونده

تبریز هم فضای یگتائی این لحظه

وبا خدا یگی شدن

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴:

این بَحرِ وجود  آمده بیرون زِ نهفت / کَس نیست که این گوهرِ تحقیق بِسُفت

هر کَس سخنی از سرِ سودا گفتند / زآن روی که هست کَس نمی داند گفت

 

- بحرِ وجود: جهانِ هستی یا بطور خاص انسان به دریایی پُر از شگفتی و ناشناخته ها تشبیه شده که با گذرِ زمان, بیشتر و بیشتر پی به حقایق آن می بریم. می گویند اطلاعات بشر از آسمان ها و کهکشانها  بیشتر از اعماق دریاها و اقیانوسها بخاطرِ فشارِ بالایِ آب می باشد! اینکه خیام وجودِ انسان را به دریا تشبیه کرده حاوی ظرافت و نکته های بسیار است.

 

- آمده بیرون زِ نهفت: از جهانِ نیستی (که در واقع جهان هستی و حقیقی است) به جهانِ هستی(زندگیِ ما جز نیستی و اوهام و یک خوابی کوتاه نیست) آمده ایم.

 

- گوهرِ تحقیق بسُفت: در قدیم با توجه به محدودیت هایِ ابزارِ کار, سُفتنِ (سوراخ کردنِ) گوهر کاری بسیار دشوار و ظریف بوده که با کوچکترین اشتباهی گوهر ِ درشت قیمتی به قطعاتِ کوچکتر و بی ارزش تر تبدیل می شده است, لذا افراد کم و خبره ای توان انجامِ اینکار را داشته اند. در اینجا خیام وجودِ انسان را همچون گوهری می داند که هیچ کس نتوانسته بدرستی چگونگی آمدن از عدم و بازگشتن دوباره اش را بطور علمی موشکافانه بررسی کند!

 

- از سرِ سودا گفتند: از رویِ غرض ها و مرض هایِ شخصی نه بر مبنای علمی, نظریه ها و فرضیه هایی را ارائه کرده اند که همگی بی پایه و اساس است. 

 

- زآن روی که هست کَس نمی داند گفت: بدلیل عدمِ دانش و آگاهی ,کسی آنچنان که باید و شاید نتوانسته است چگونگی پیدایش جهان هستی و بطور خاص انسان را اثبات کند و همگی در حد فرضیه و تخیل فراتر نرفته است. برایِ مثال انیمیشنِ روح یکی از این موارد است, با اینکه بسیار جذاب و دلنشین است ولی باز دلیلی بر درستی و واقعی بودنِ آن وجود ندارد.

به نظر شناختِ جهانِ هستی و خودشناسی مبنا و پیش نیازِ خداشناسی است که هرکس به اندازه درک و شعور, تجربیات و استعداد خود می تواند بدان پی ببرد که این تنها مصرف شخصی برای خودِ آن فرد دارد و نمی توان به دیگران تعمیم داد.

به قولِ حافظ:

 

ساقی بیا که شد قدحِ لاله  پُر  زِ  مِی /  طامات تا به چند و  خرافات تا به کِی

هوشیار شو که مرغِ چمن مست گشت هان / بیدار شو  که خوابِ عدم در پی است هِی

بر مِهرِ چرخ و شیوه یِ او اعتماد نیست / ای وای بر کسی که شد ایمن زِ مکرِ وی

 

- طامات: اعتقادات بی پایه و اساس

- مرغِ چمن: بلبل, مجازا عاشق

- مرغِ چمن مست گشت: موسمِ بهار شد, مجازا دورانِ جوانی و زندگی است و متاسفانه بس کوتاه است!

- چرخ: دُورِ روزگار, زمانه

 

دیترویت> میشیگان> ایالات متحده آمریکا  {۲۵ ژوئن ۲۰۲۳}  

محمد ج در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » رسوای دل:

با سلام

جا داشت از خوانندگان این اثر ارزشمند نامی از استاد مظفر شفیعی برده می شد که در مایه بیات ترک بصورت آواز و بدون ساز اجرا نموده اند و بسیار دلنشین است توصیه می کنم حتما با گوش جان نیوش فرمایید. 

محسن جهان در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۴۵ در پاسخ به زهرا زارعی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۸:

به نظر بنده مولانا تلویحا خداوند را خطاب قرار می‌دهد. که البته در وجود شمس متبلور  شده است. 

a P در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۲۴ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱:

روزی به پیر میکـده گفتم که عمر چیست؟

پلـکی به روی هم زد و گفتـا جهان گذشت

 

گفتم که مــرگ فــــرصــت دیـــدار میــدهـد

گفت این عروس از بر صدها جوان گذشت

 

گفتم که عشق چیست تهی کرد جـام و گفت

برهر کسی به شیوه ای این داستان گذشت

 

دیـشـب بـیـــاد گفتــه استــادم ایـن دو بیـت

از نــوک خامه بــود ولـی بـر زبان گذشت

 

کافسانــه حیـــات دو روزی نــبــود بیــش

آن هـــم کلیـم با تـــو بگــویم چنـان گذشت

 

یک روز صرف بستن دل شد به این و آن

روز دگـر بـه کندن دل زیـــن و آن گذشت

 

۱
۷۷۹
۷۸۰
۷۸۱
۷۸۲
۷۸۳
۵۴۵۹