چه عجب گر به دل از تیغ تو بیداد رسد
شیشه را حال چه باشد که به فولاد رسد
هر دم از هجر تو بر چرخ رسانم فریاد
به امیدی که مگر چرخ به فریاد رسد
مکن از آه من اکراه که شمع رخ تو
نه چراغیست که او را ضرر از باد رسد
اثر بخت بد و نیک نگر کز شیرین
کام خسرو برد آزار به فرهاد رسد
تا رسیدست ز مژگان تو تیری بر من
دارم آن ذوق که از صید به صیاد رسد
ز تو ای شمعِ منّور ، نه چنان شد بغداد؟
که کند یاد وطن هر که به بغداد رسد
غم غیر تو برون کرد فضولی از دل
که غمی گر رسد از تو به دل شاد رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و درد ناشی از دوری معشوق میپردازد. شاعر با ابراز ناامیدی از آرزوی وصال و درد ناشی از جدایی، به توصیف وضعیت خود میپردازد. او به شمعی که نورش قابل آسیب از باد نیست اشاره میکند و نشان میدهد که عشقش قویتر از هر آسیبپذیری است. همچنین با ذکر داستانهای عاشقانه از گذشته، به عمق غم و تاثیرات عشق بر زندگی اشاره میکند. در نهایت، شاعر تاکید میکند که غمهای ناشی از عشق معشوق، بر سایر غمها غلبه پیدا کرده و دلش را شاد میکند.
هوش مصنوعی: عجب نیست اگر دل از ظلم تو آسیب ببیند، اما فکر کن که شیشه چه حالی پیدا میکند اگر در برابر فولاد قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: هر لحظه از دوری تو فریاد میزنم، با این امید که شاید زمان به کمک من بیآید.
هوش مصنوعی: ناراحت نشو از آه و ناله من، چرا که نور چهرهات مثل شمع نیست که با وزش باد آسیب ببیند.
هوش مصنوعی: سرنوشت بد و خوب تأثیر خود را میگذارد؛ گاهی شیرینی کام خسرو به فرهاد آسیب میزند.
هوش مصنوعی: تا کنون از نگاههای تو تیرهایی به قلب من شلیک شده است و من آن لذتی را میبرم که یک صیاد از شکار خود احساس میکند.
هوش مصنوعی: ای شمع روشنی بخش من، آیا بغداد اینگونه بود؟ که هر کس به بغداد برسد، یاد وطنش در ذهنش زنده شود؟
هوش مصنوعی: غم و اندوه دیگری باعث شد که فضولی از دلش بیرون برود، زیرا اگر غمی هم از تو به دل برسد، دلشاد میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون کسی نیست که از عشق تو فریاد رسد
چه کنم صبر کنم گر ز تو بیداد رسد
گر وصال تو به ما مینرسد ما و خیال
آرزو گر به گدایان نرسد یاد رسد
چه رسیدست به لاله ز رخت جز حسرت
[...]
چون ننالم که ز عشقم همه بیداد رسد
بجز از ناله زارم که به فریاد رسد
صورت چین که به آرایش نقاش کسی است
کی بزیبایی آن حسن خدا داد رسد
مرهمی نه بدل از خنده شیرین ورنه
[...]
نه مرا خاطر غمگین نه دل شاد رسد
بمن آخر چه ازین عالم ایجاد رسد
ای جرس تا بکی از ناله گلو پاره کنی
کس درین بادیه دیدیکه بفریاد رسد
ایخوش آن صید که کس گر نرسد بر سر او
[...]
تا کیم نوحه به گوش از دل ناشاد رسد؟
تا نظر باز کنم ناوک بیداد رسد
بر سر هر گره زلف تو لرزم که مباد
دست خشکیده ای از جانب شمشاد رسد
می شود دل نشود مضطرب از آمدنت؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.