گنجور

حاشیه‌ها

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۱ - تمثیل در بیان رابطهٔ شریعت و طریقت و حقیقت:

شریعت پوست

مغز آمد حقیقت

میان این و آن باشد طریقت.....

 

:)))))))))) چ مثال جالبی!

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴:

گر دوست واقفست که بر من چه می رود

باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست

حمیدرضا طهماسبی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۴۳ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۱:

با سلام

احتراما به این تقدم و تاخر مضاف و مضاف الیه می گویند فک اضافه

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۲۰ در پاسخ به سفید دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹ - حراج عشق:

خیلی قشنگ بود:)) ولی خوب اینجا که گفتید واقعیت را نمی تواند تغییر دهد....   از کجا باید مطمئن شد؟ همیشه یه راهی هست. از کجا بفهمیم راهی وجود نداره؟

شاید مثلا با تلاش بعدی بشه. کسی چه میدونه؟ 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:

مَت   و نه مُت = منت

مَش = منش
بسپریمَن

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۵۱ در پاسخ به حمیدرضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:

این قطب الدین شیرازی کازرونی دایی شیخ سعدی نیست این قطب الدین دگر از سده پنج است

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۴۴ در پاسخ به شهریار70 دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:

از این زبان  ده ها  و صدها سروده  از شیرازیان گوناگون  و در چندین سده مانده  انگاه میگویی تویسرکان  و لری-
شمس پس ناصر- شاه داعی  - و سعدی و چندین شاعر دیگر  نمونه ان  دارند-

Ali Sarhaddi در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۴:۲۵ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۳:

سلام این شعر رو از مداحی ذاکر شنیدم و سرچ کردم و اینجا رسیدم

سفید در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۳۷ در پاسخ به فاطمه یاوری دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹ - حراج عشق:

 

 روزی که برای خواسته ای، تمام تدبیر و جان و توان خود را به کار بگیرید اما در نهایت نتوانید و نشود، درک خواهید کرد که چیزی که قرار نباشد بشود، با جهد بی پایان و جزع بی حساب نیز نخواهد شد. و آن وقت به نقطه‌ی صبر خواهید رسید. صبر همیشه یک انتخاب نیست، گاهی «تنها گزینه» است؛ مثل وقتی که تقدیر را نتوانی تغییر دهی، جنگیدنت با قضا فایده‌‌ای نداشته باشد، یا حریف خواست قلبت نتوانی بشوی؛ با همه‌ی توان و تدبیر.

 

شهریار کوتاهی نکرد. او اتفاقی که برایش افتاد را هرگز تصور نمی کرد. و وقتی آن اتفاق افتاد، دیگر افتاده بود. و شهریار می دانست جزع و فزع او دیگر چیزی را تغییر نمی‌دهد. پس به صبر، ناچار شد. گزینه‌ی دیگری وجود نداشت. وقتی اتفاقی که نباید، می افتد، دیگر هیاهو و داد و قال سودی ندارد چون واقعیت را نمی‌تواند تغییر دهد. تو مجبور خواهی بود که واقعیت را بپذیری و تسلیم آن بشوی، واقعیتی که توان تغییرش را نداری. و در چنین شرایطی، هر چه زودتر به این پذیرش و تسلیم برسی، بهبود‌‌ت نیز زودتر آغاز خواهد شد.

 

سفید در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

 

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست

قرار چیست، صبوری کدام و خواب کجا...

 

احمد نیکو در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۲۲ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۲:

عبارت صحیح مصراع دوم:

کرد اهل بهشت خوب یا دوزخ زشت

احمد نیکو در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳:

عبارت صحیح مصراع سوم:

قوتی و بتی و باده ای بر لب کشت

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۴۰ در پاسخ به حامد نوری دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱ - وداع جوانی:

دقیقا:))))))))))))

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۴۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱ - وداع جوانی:

شراب ارغوانی چاره ی رخسار زردم نیست

بنازم سیلی گردون که چهرم ارغوانی کرد.........................

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱ - وداع جوانی:

جوانی خود مرا تنها امید زندگانی بود

دگر من با چه امیدی توانم زندگانی کرد.........................؟

وقتی دنیا پره از چیزای سطحی و ادم هرچقدر کمتر بدونه راحت تره و حتی بیشتر تو لحظه قراره زندگی کنه و هیچ راهیم وجود نداره تا جلوی موج ایستاد واقعا با چه امیدی توانم زندگانی کرد؟

 دوره زمونه ی شهریار دوره زمونه ی قشنگی بوده... معنا داشته مطالب. کم و بیش. ولی الان چی؟

بوقت سی بهمن صفر یک

 

امیر رضایی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۰۶ در پاسخ به علی ت. دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:

سلام اینجا اختیار وزنی داره وگرنه وزن شعر درسته 

اختیار وزنی هم ابدال (تسکین )هست 

فاطمه یاوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۰۱ در پاسخ به سفید دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹ - حراج عشق:

اومدم ویرایش کنم اشتباهی زدم همچیو پاک کردم:)))

در جواب اگر صبوری نمیکرد چه میکرد 

شاید نباید صبوری "بیش از حد" کرد. اونم صبوری ای که آدم مطمئنه تهش ب نتیجه نمیرسه. حداقل بقیه ی شاعرها یه امیدی به وصل داشتن. شهریار چی؟ شاید بی رحمانه باشه ولی کسی مثل شهریار اگه خودکشی میکرد خیلی راحت تر بود. یا حداقلش اینکه اون معشوق بیرحمشو از زجری که داره میکشه باخبر میکرد. شاید یه چاره ای پیدا میشد.

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶:

غزل ۱۶۶ 

وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن 

۱_هرکه چیزی دوست دارد ، جان و دل بر وی گمارد

هرکه محرابش تو باشی ، سر زخلوت بر نیارد

[محراب : جایی در مسجد که امام در آنجانماز می گزارد ، قبله / خلوت : عزلت و گوشه نشینی / گماشتن : سپردن / کنایه : سر بر آوردن از چیزی (روی بر گرداندن و ترک کردن چیزی ] 

معنی بیت اول 

هرکس چیزی را دوست دارد، جان و دل خویش را بر آن متمرکز می سازد .هرکس در برابر محراب تو سر بر سجده نهد ، راضی نمی شود که از آن خلوت سر بر دارد.

۲_روزی اندر خاکت افتم ، ور به بادم می رود سر

کان که در پای تو میرد، جان به شیرینی سپارد 

[کنایه : در خاک افتادن و به باد رفتن سر ( نابود و تباه شدن ، فدا گشتن )

معنی بیت دوم 

اگر روزی سرم به باد رود ،در خاکت می افتم ، زیرا کسی که در زیر گام های تو می میرد ، با شاد مانی و خوشی جان می سپارد .

۳_من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم 

هوش من دانی که برده ست؟ آنکه صورت می نگارد

[تمنّا : امید و آرزو /هوش بردن : مست و مدهوش /کنایه : آن که صورت می نگارد ( خداوند است که همه ء صورتها را می آفریند و نقش می زند ) /تشطیر : صورت پرستم ، مستم ]

معنی بیت سوم 

من آن صورت پرستی که از تمنای تو مست شود نیستم .می دانی چه کسی مرا از خود بی خود کرده است ؟ آن نقاش ازلی که صورت ها را نقش می زند

۴_عمر گویندم که ضایع می کنی با خوب رویان 

وآن که منظوری ندارد، عمر ضایع می گذارد

[خوب رویان : جمع خوب روی ، زیبا رویان /مجاز : منظور ( معشوق )

معنی بیت چهارم 

به من می گویند که در راه زیبا رویان عمر خویش را تباه می کنی ، اما بر عکس کسانی که دلداری ندارند ، عمر خویش را تباه می سازند .

۵_ هر که می ورزد درختی در سرابستان معنی 

بیخش اندر دل نشاند ،تخمش اندر جان بکارد 

[ورزیدن : کاشتن /معنی : حقیقت /بیخ : ریشه / تشبیه : معنی به سرابستان ( اضافه ء تشبیهی )

معنی بیت پنجم

آن کسی که در بستان سرای حقیقت درختی را پرورش می دهد ، دانه ء آن را در جان کشته و ریشه ء آن را در دل خویش استوار ساخته است .

۶_عشق و مستوری نباشد ، پای گو در دامن آور

کز گریبان ملامت سر بر آوردن نیارد 

[مستوری : تقوا و پاکدامنی ،نجابت و پارسایی / ملامت : عتاب و سرزنش / یارستن : توانستن /کنایه : پای در دامن آوردن ( گوشه گرفتن و کناره گیری کردن ) / سر بر آوردن ( ظاهر و آشکار شدن ) /استعاره ء مکنیه : گریبان ملامت ]

معنی بیت ششم 

عشق و پرهیز گاری ناسازاند .به آن کس که نمی تواند سر از ملامت شنیدن در راه عشق بلند کند، بگو که ترک عشق کند و کنار رود.

۷_گر من از عهدت بگردم ، ناجوانمردم ، نه مردَم 

عاشق صادق نباشد کز ملامت سر بخارد 

[عهد : پیمان / کنایه : سر خاریدن ( تعلل و اهمال کردن / جناس مرکب : ناجوانمردم ، نه مردم /آرایه ء ازدواج : عاشق ، صادق 

معنی بیت هفتم 

اگر منواز پیمانی که با تو بسته ام بر گردم ،آدمی نه ، بلکه نا جوانمرد هستم ، زیرا کسی که از ملامت شدن در راه عشق شرمنده شود و به خود تردید راه دهد ، عاشق راستین نیست .

۸_باغ می خواهم که روزی سرو بالایت ببیند

تا گلت در پا بریزد ، وَارغوان بر سر ببارد 

[بالا : قد و قامت / ارغوان : "درختی است دارای گل های قرمز ارغوانی که قبل از ظاهر شدن برگ های درخت می شکفد و در موسم بهار سراپا گل میشود " /تشبیه : قد و قامت به سرو /تناسب و تضاد : پا ، سر / جناس زاید : سرو ، سر / تناسل : باغ ، سرو ، گل ، ارغوان ] 

معنی بیت هشتم

آرزو می کنم که باغ بالای چو سروت را ببیند ، تا گل به پایت بریزد و ارغوان بر سرت نثار کند 

۹_آن چه رفتار است و قامت؟ وآن چه گفتار و قیامت؟ چند خواهی گفت سعدی ؟ طیبات آخر ندارد.

[ایهام : طیّبات ۱_،جمع طیبه ، پاکی ها و نیکویی /سخنان دلپسند و نیکو / ....]

معنی بیت نهم 

آن چه بالا و چه رفتار موزونی است ؟ و آن چه سخن گفتنی است که با آن قیامت به پا می کنی ؟ای سعدی چقدر می خواهی از این اوصاف زیبا سخن بگویی ؟این نیکویی ها ی رفتاری و گفتاری او پایان پذیر نیست ...

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۲ - هدیۀ عاشق:

سلام 

  شست به معنای تور  وقلاب ماهیگیری است

  شاد باشید

Adel Bagheri در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۵۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:

دکلمه ی شعر فوق با صدای زیبای اردشیر رستمی در ویدیوی یوتیوب زیر:

پیوند به وبگاه بیرونی

۱
۷۰۸
۷۰۹
۷۱۰
۷۱۱
۷۱۲
۵۲۶۹