گنجور

حاشیه‌ها

رضا تبار در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵:

حافظ در ابیات زیر از نحوه گشودگی جمال محبوب و نامحسوس بودن آن چنین اظهار میدارد:

معنی ابیات

 

۱- اینطور نیست که خواب چشم فتنه انگیز تو را دیدن چیز کم و بی اثری باشد،

- همچنین زلف پر پیچ و خم تو( کنایه از ظهور جمال و انوار الهی )چیز کمی نیست که بتوان از آن گذشت.

 

۲- در دوران طفولیت ، وقتی شیر از لبت روان بود،

- من می دانستم که شکری( کنایه از لب) که گرداگرد  نمکدان( کنایه از دهان) توست چیز کمی نخواهد بود.

 

( آنچه که در مرحله بلوغ از تو به ظهور آمده ،همه از آعاز نمایان بود/ از ابتدا بنای تو جلب عشاق و عطا کردن عشق به کسانی بود که آماده اند در این راه قدم بگذارند.).

 

۳- عمرت دراز باد که اطمینان دارم،

- که در کمان بودن تیر مژگانت بی حساب و کتاب نیست( با تیر مژگانت قلب عشاق را هدف قرار می دهی).

 

۴- ( حافظ بخود می گو ید:) ای دل تو مبتلا به غم و غصه و اندوه فراق شده ای،

- ولی اینطور نیست که این ناله و فغان بی فایده باشد و چیزی به حساب نیاید.

 

۵- دیشب باد از سر کوی او بطرف گلشن

( فضای گشوده شده دل) عبور کرد،

- ای دل این چاک پیراهن تو بی دلیل نیست.

( خبر او را از باد گرفتی و از شوق یقه ات را شکافتی)

 

۶- اگر چه دل ، عشق را از مردم پنهان نمی کند و تلاش می کند آنرا درون خود نگه دارد،

- ولی دیده گریان حافظ که حاکی از عشق است ،بدون علت و بی دلیل نیست.

 

( ای حافظ ،اگر چه دل، درد عشق را پنهان می دارد، ولی اشک چشم آنرا بیان می کند.،پس عاشقی تو از آن معلوم است.

Seyed Mohseni در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۰:

وقتی آنقدر بی حساب وقت خود را به صرفه آموختن می‌کنی به درجه ای خواهی رسید که دیگران حرفهای تو را جدی نخواهند گرفت و این کفاره دانستن بیشتر است.... اندوه و تنهایی تو را خواهد رساند به حق جایی که با مرگ خود دوستی کنی 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۱۲ در پاسخ به 7 دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۰ - حکایت کرم مردان صاحبدل:

اولین ناجوانمردی که در حقِ فردوسی شد همین هجونامه است که به ایشان منتسب کرده اند.

کلِ حرفِ این هجونامه اینست که ای محمود غزنوی چرا بجایِ ۶۰ هزار دینارِ طلا به من ۶۰ هزار درهم نقره دادی! و حالا که ندادی خدا تو رو فلان کنه و بهمان بشی! این بیشعوری که هجونامه را سروده,  حکمت و شعور فردوسی تا سطحِ بیشعوری خود پائین آورده است!

انگار فردوسی به سفارشِ محمود غزنوی شاهنامه را سروده است که طلبکار باشد! زمانی که فردوسی شاهنامه را شروع به سرودن کرد, سلسله سامانیان رویِ کار بودند و غزنویان اصلا نبودند.

تنها دلیلی که فردوسی شاهنامه را به محمود غزنوی تقدیم کرد, دریافت حمایت و  پشتیبانی مالی برای انتشارِ شاهنامه در سراسرِ ایران و نگه داشتن فرهنگ ایران بود و بس! که موفق هم شد و الان ما شاهنامه را در اختیار داریم.

علی قاسمی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۱۷ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۶۹ - ای خایه:

یعنی کل هزلیات یک طرف این نظم یک طرف 😂😂😂😂😂😂

علی قاسمی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ قاآنی » مسمطات » در مدح و ستایش اختر شهریاری و صدف گوهر تاجداری سترکبری و مهدعلیا مام خجستهٔ شهریار کامگارناصرالدین شاه قاجار ادام‌الله اقباله گوید:

صد مویه و افسوس که همچین مسمط زیبای در وصف چنان اشقیا سروده ...

علی قاسمی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

این شهر به دستور و با هزینه ی معشوقه ی معروف ناصرالدین شاه جیران سروده شد تا جبران خاتون تجریشی در خلوت شاهانه قربان صدقه ی ضلالله برند ..

رضا تبار در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:

معنی ابیات

 

۱- حاصل و محصول عالم( زندگی دنیایی) به این اندازه نیست که تو انتظار داری،

- باید راه عشق ورزیدن را پیش گرفت( تا گرفتار پوچی و بی حاصلی نشویم) زیرا ابزارهای مادی دنیا هیچ ارزشی ندارند و قابل اعتماد نیستند.

 

۲- مقصد دل و جان همنشینی و هم صحبتی با جانان( خداوند) است،

- وگرنه دل و جان ارزشی ندارد و نمی توان آنرا برای هر چیزی مصرف کرد.( به هر چیزی نمی توان دل بست).

 

۳- برای رسیدن به آسایش خاطر در سایه،نباید منت سدره و طوبی( نام دو درخت بهشتی) را کشید،

- ای سرو روان( انسان) اگر متوجه جایگاه قدسی و والای حضور خودت در عالم باشی،حتی بر سدر و طوبی هم نباید آنقدر ها حساب باز کنی.

 

( سدر و طوبی سایه های حقیقت  و محل سکنی گزیدن حقیقت هستی هستند/ سدر و طوبی برای رسیدن به حقیقت هستند نه برای رسیدن به سایه آرامش آنها در بهشت).

 

۴- اقبال خوش آن است که بدون زحمت حاصل شود،

- وگرنه بهشتی که با سعی و تلاش زاهدانه بدست آید چیز مهمی نیست و زهد موجب جنت نمی شود.

 

( دولت و وصال جانان آن است که بدون زحمت حاصل شود و گرنه باغ بهشتی که با اسباب دنیوی حاصل شود چندان اعتبار ندارد)

 

۵- در مدت کمی که در این دنیا فرصت داری،

- خوش باش و زمانی آسوده زندگی کن ، زیرا به آنچه که به آن زمان می گویند و به آن اعتماد می کنی هیچ است.

 

( دغدغه های ظاهر گرایان نباید تو را در رنج و سختی بیندازد و تو بایستی در همین دنیا خود را در آغوش حضرت محبوب احساس کنی).

 

۶- ای ساقی ( خداوند) بر لب دریای فنای تو منتظر هستیم( تا منیت های خود را در دریای بیکران حضور   تو فنا کنیم.)

- این فرصت احساس فنا در دریای حضور همه جانبه تو، مانند فاصله لب تا دهان خیلی کم است،نه بیشتر.

 

( کافیست رویکرد خود را اصلاح کنیم تا به وصال پروردگاری برسیم که با ما هیچ فاصله ای ندارد.)

 

۷- ای زاهد به عبادت خود مغرور مشو واز قهر خدا برحذر باش،

- زیرا بین صومعه( عبادتگاه) و دیر مغان( جایگاه عارفان و عاشقان محبت الهی) آنقدر فاصله ای نیست( هردو محل ستایش پروردگار است).

 

۸- همه میتوانند متوجه دردمندی من سوخته راه حقیقت شوند،

- پس نیازی به این همه شرح و بیان ندارد.

 

۹- اگرچه نام حافظ به نیکی معروف شده،ولی چه فایده!

- پیش رندان(نام دیگر عاشقان/ افراد زیرک و چابک) رقم سود و زیان اعتباری ندارد( پیش رندان اعتبار به ذات و جوهر فرد است نه نیک نامی او )

-

متین عباس زاده در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۲۹ در پاسخ به علی دادمهر دربارهٔ ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱:

👌

احمد نیکو در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۵۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶:

چند از پی حرص و آز تن فرسوده

ای دوست روی گرد جهان بیهوده

رفتند و رویم دیگر آیند و روند

یکدم بمراد خویشتن نابوده

احمد نیکو در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۰:

خوش باش که پخته اند سودای تو دی

ایمن شده از همه تمنای تو دی

تو شاد بزی که بی تقاضای تو دی

دادند قرار کار فردای تو دی

احمد نیکو در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۸:

این چرخ فلک بسی چو ما کشت و درود

غم خوردن بیهوده نمیدارد سود

پر کن قدحی و برکفم بر نه زود

تا باز خورم که بودنیها همه بود

احمد نیکو در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۴:

گیرم که به اسرار معما نرسی

در شیوه ی عاقلان همانا نرسی

از سبزه و می خیز بهشتی برساز

کانجا به بهشت یا رسی یا نرسی

احمد نیکو در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۴۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷:

عبارت مصراع چهارم 

روهایی چو مه در دهن مور ببین

آروین یوسفی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۴۴ در پاسخ به کرشمه دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴:

کش = که اش

«به یک پیمانه آن ساقی کش این می در سبو باشد»

در اینجا «کش» اشاره به مِی موجود در سبوی ساقی دارد.

رضا تبار در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:

معنی ابیات

 

۱-هیچ نظری نیست که روشن باشد ، مگر اینکه از پرتو روی تو روشن شده باشد،

- هیچ چشمی نیست که وام دار خاک درگاه تو نباشد

 

.( کسی نیست که به جایی رسیده باشد ،مگر به لطف ارتباط باحقایقی که از طریق تو به ظهور آمده است).

 

۲- صاحب نظران و کسانی که اهل اندیشه و نظر هستند، همه از پرتو نظر  به روی تو به این جایگاه رسیده اند،

- هیچ سری نیست که آرزوی گیسوی تو در آن نباشد.( محبت تو در هر سری هست)

 

۳- اشک غماز( بر ملا کننده راز) من، اگر خونین شده جای تعجب نیست،

- بلکه جزایش همین است زیرا راز مرا فاش ساخته است.

 

( کسی نیست که نسبت به عظمت تو و پرده دری و افشای راز که خواه ناخواه  پیش می آید خجل نباشد و صورتش سرخ و گلگون نشود).

 

۴- برای اینکه بر دامن حضرت محبوب گزدی از نسیمش ننشیند،

- چاره ای نیست که از دیده ام سیل اشک جاری شود و تمام راهها را برای او آب پاشی کنم.

 

۵- گفت و شنود سحر گاهی من ( سحر حضور) با باد صبا( انفاس الهی) ادامه دارد،

- تا راز سر زلف تو را در همه جا قاش نکند

 

( سر زلف که محل و ماوای کسانی است که وصل شده اند ، چیزی نیست که به وصف آید و عاشقان نگران هستند که نا اهلان با بکار بردن آن اصطلاحات از عمق اشارات آنها بکاهند).

 

۶- من از اقبال و قسمت آشفته خودم در رنج هستم وگرنه،

- کسی نیست که از سر کوی تو بهره مند نگردد.( همه از تو برخوردار می شوند به غیر از من که از بخت بد خود در رنجم).

 

۷- ای چشمه شهد! ( محبوب مطلق)از حیای لب شیرین تو( فیض و لطف کامل که حلاوت و شیرینی آن غیر قابل فراموشی است)،

- هیچ شکری نیست که از خجالت غرق آب و عرق شود)،

 

۸- در راستای شرح عشق نمی توان همه اسرار آن را فاش کرد( فاش کردن اسرار ربوبیت کفر است/ همه ظرفیت شنیدن آن را ندارند)،

- وگرنه در مجلس رندان( عارفان طریقت ) که آن مسیر را طی کرده اند،از همه اسرار آن باخبرند و خبری نیست که آنان بی خبر باشند.

 

۹- ( من که هیچ هستم) شیران با همه شکوه و عظمت شان در مقابل هیبت و جلال عشق  تو مانند روباه می شوند.زیرا تحمل آن عشق کار هر کسی نیست،

- راه چنان صعب و پر از انواع خطر ها است که نیاز به پاکبازی خاص دارد.( هیچ خطری نیست که در آن نباشد).

 

۱۰- آب چنین چشمی که با نظر به عظمت تو جاریست،خاک آستان تو بر آن منت دارد،

- در برابر خاک سر کوی تو ، دری تیست که زیر بار منت  اشک من نیاشد.

 

۱۱- تنها از وجود من نام و نشانی باقی مانده،

- وگرنه (به جهت احاطه عشق تو) از من هیچ نمانده و هر ضعفی که تصور کنی در وجود من هست.

 

۱۲- غیر از این نکته که حافظ از فراق تو ناخشنود است،

هیچ هنری نیست که نداشته باشی.

 

( امید است که همین را هم برطرف کنی و فراق را به وصال مبدل سازی)

رضا تبار در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲:

معنی ابیات

 

۱- راه عشق تنها راه برای زندگی حقیقی است و راهی است که هیچ انتها و  پایانی  ندارد،

- هیچ راهی جز تسلیم جان ( از بین بردن نفس / صفات ناپسند/ دلبستگیهای کاذب ذهن) نیست تا به وصل( حضور خداوند در دل) نایل شد.

 

۲- هر وقت که دل به عشق( انس الهی) بسپاری ،زمانی خوش است،

- دل به عشق دادن بهترین کار است و در کاری که خیر است معطلی برای استخاره زدن و تاخیر جایز نیست.

 

۳-ما را با( آینده نگری و حسابگری) عقل که مانع از عاشق شدن است و عشق را منع می کند نترسان و شور محبت و عشق را به ما عطا کن،

- زیرا عقل در وادی عشق نقشی ندارد.نقش او در حد شحنه( پاسبان/داروغه) بودن است که فقط ما را بترساند و عملا هیچ کاره است.

 

۴- ای محبوب من،از  چشم  خود که ( از طریق مظاهر نورانی )ما را نظاره می کند،سوال کن که چه کسی ما را به قتل رساند؟

( آنکه دلبستگیهای ذهن و نفس ما را از بین می برد چشم توست).

- بخت و اقبال و ستاره ، جرم و گناهی مرتکب نشده اند.

 

۵- آن جانان را  همچون هلال ماه فقط با چشم پاک( چشمی که از غرور- حسد- کینه - کبر - فخر و .. پاک شده باشد) می توان دید و هر کسی نمی تواند جلوه او را ببیند.

( محبوب خود را در هر دیده ای جای نمی دهد و در هر دیده ای جلوه نمی کند).

 

۶- قدم نهادن در راه رندی( که همان راه عشق است و نیاز به هوشیاری و زیرکی دارد) را از دست نده،که این راه که در مقابل تو گشوده شده است،

- راهی نیست که بر هر کس و هر وقت گشوده شود.

( راه عشق همچون نقشه گنج است و عموما برای همه افراد آشکار نیست).

 

گریه و اشک حافظ (  لطیف شدن روح / تواضع) بعنوان راهی برای به رحم آوردن دل محبوب و وصل  او اثر نکرد،

- من حیران از آن دل محیوب هستم که دست کمی از سنگ خاره( تخته سنگ) ندارد.

علی دادمهر در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۱۷ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴:

مصراع دوم این رباعی تصویر سازی بی‌نظیری دارد که می توان در بین بهترین رباعیات سبک هندی جایش داد.

علی دادمهر در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱:

با وجود کلمات دشوار و گاه تخصصی هنوز هم یکی از زیباترین اشعاری است که در مدح پیامبر (ص) گفته شده و واقعا در آهنگ خاک جناب امیر آرام هم بسیار زیبا خوانده شده.

علی دادمهر در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۰۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۸ - در مدح غیاث الدین محمد مسعود ملک‌شاه:

الحق والانصاف تغزل این قصیده به قدری زیباست که مورد توجه بسیاری از شعرای بعدی قرار گرفته آن هم بر همین وزن و قافیه و ردیف دشوار و گوشنواز آینه، اما بعید می دانم که به پای استاد خود رسیده باشند.

 

یکی (ودیگر هیچ) در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲:

به نام او

حجاب چهره جان می شود غبار تنم        خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم

تن من غباری است که بر چهره جان نشسته است . من یک وجود بدون وجود هستم که آنچه که موجودیت من است در ظاهر این تن من می باشد که آنهم عاریه است و چون غباری است که بر چهره جان که وجود دارد نشسته و آنرا از دیدگان من پنهان داشته است! 

به عبارت دیگر موجودیت من با دو عامل تن و جان تعریف می شود که یکی در دنیای ظاهر و دیگری در دنیای باطن است. تن مرا به دنیا وابسته کرده و جان مرا به عالم بالا می کشاند!

بهترین زمان آنهنگام است که این غبار تن را از روی جان برمی دارم و آزادانه در فضای یکتایی جان ها به پرواز در می آیم.

۱
۶۸۹
۶۹۰
۶۹۱
۶۹۲
۶۹۳
۵۲۶۷