فغان که فرصت دام تلاش چیدن رفت
پیگذشتن عمر آنسوی رسیدن رفت
چوشمعسربه هوآ سوخت جوهرتحقیق
چه جلوهها که نه درپیش پا ندیدن رفت
ز بس بلند فتاد آشیان خاموشی
رسید ناله به جاییکه از شنیدن رفت
چه دم زنم زثباتبنای خودکه چوصبح
نفسکشیدن من تا نفس کشیدن رفت
طلب فسرد و نگردید محرم تپشی
چو چشم آینهام عمر بیپریدن رفت
جنون به ملک هوس داشت بوی عافیتی
رمید فرصت وآرام تا رمیدن رفت
به رنگ غنچهٔ تصویر در بغل دارم
شکفتنی که به تاراج نادمیدن رفت
کسی ز معنی چاک جگر چه شرح دهد
خوشمکه نامهٔ عشاق تا دریدن رفت
چه جلوه پرتو حیرت درتن بساط افکند
کز آب چشمهٔ آیینهها چکیدن رفت
فنا به رفع بلاهای بیامان سپر است
به سوختن ز سرشمع سربریدن رفت
مرا به بیکسی اشکگریه میآید
که در پی تو، به امید نارسیدن رفت
گران شد آنقدر از گوهر نصیحت خلق
که گوش من چو صدف بیدل از شنیدن رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان اندوه و نگاهی ناامیدانه به گذر زمان و تلخی زندگی میپردازد. شاعر از فرصتهای از دست رفته و تلاشهای بیهوده صحبت میکند و به نظر میرسد که مرگ و خاموشی را نزدیک میبیند. او به یادآوری آرزوها و آرمانها میپردازد که با گذر زمان محقق نشده و حسرتهایی را به وجود آوردهاند. در نهایت، شاعر از تنهایی و ناامیدی ناشی از نرسیدن به معشوق و بینتیجه ماندن تلاشها سخن میگوید، و این احساسات را با تصاویری از زیبایی و پژمردگی در هم میآمیزد.
هوش مصنوعی: آه، فرصتی که برای به ثمر رساندن زحمات و تلاشهایم داشتم از دست رفت و عمرم به سوی پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: شعلهای مانند شمع در آسمان سوخت و مشخص شد که چه زیباییهایی وجود دارد که در جلوی چشم ما قرار دارند ولی ما آنها را نمیبینیم.
هوش مصنوعی: به دلیل بلندی و ارتفاع، جایگاه آرامش و سکوت به زمین افتاد و صدای ناله به جایی رسید که دیگر کسی توان شنیدن آن را نداشت.
هوش مصنوعی: چه بگویم از استحکام و استواری زندگیام وقتی که صبح به صبح در نفس کشیدن من نشانهای از رفتن و غیبت وجود دارد.
هوش مصنوعی: در جستجوی پاسخ بودم، اما نتوانستم به کسی اعتماد کنم که راز دلم را بفهمد. مانند چشمی در آینه، عمرم بدون هیچ تپش و حرکتی سپری شد.
هوش مصنوعی: دیوانگی به خاطر خواستههایش به دنبال بویی از آسایش و آرامش بود، ولی فرصت این را پیدا نکرد و در تلاطم و بیقراری ناپدید شد.
هوش مصنوعی: در آغوشم تصویری دارد که به رنگ غنچه است و آماده شکفتن، اما این زیبایی بهزودی از دست خواهد رفت و حسرتش در دل ماندگار خواهد شد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به خوبی احساس پریشانی و درد دل عاشقانه را توضیح دهد. من از اینکه عشق به من نامهای نوشت و خود را لکهدار کرد، خوشحالم.
هوش مصنوعی: چه زیبایی و شگفتی در تن او شناخت میشود، که گویی قطرات آب از چشمهٔ آینهها به روی او میریزد.
هوش مصنوعی: فنا، به معنای نابودی یا از بین رفتن، میتواند بهعنوان حفاظی در برابر مشکلات و مصیبتهای بیپایان عمل کند. در این حالت، مواجهه با سختیها و چالشها ممکن است به گونهای باشد که انسان از درد و رنج فرار کند، مانند شعلهای که از سوختن خود به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: من به خاطر تنهاییام اشک میریزم، چون در جستجوی تو، به امیدی که هرگز به نتیجه نرسیدم، حرکت کردم.
هوش مصنوعی: نصیحت و حرفهای سازنده مردم آنقدر ارزشمند و گرانبها شده که من مثل صدفی بیاحساس، دیگر توان شنیدن آنها را ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازین بساطکسی داغ آرمیدن رفت
که با وجود نفس غافل ازتپیدن رفت
درین چمن سرتسلیم آفتیم همه
گلیکه برق خزانشنزد به چیدن رفت
ز بسگداز تمنا به دلگره کردیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.