خرابت کند شاهد خانه کن
برو خانه آباد گردان به زن
نشاید هوس باختن با گلی
که هر بامدادش بود بلبلی
چو خود را به هر مجلسی شمع کرد
تو دیگر چو پروانه گردش مگرد
زن خوب خوش خوی آراسته
چه ماند به نادان نو خاسته؟
در او دم چو غنچه دمی از وفا
که از خنده افتد چو گل در قفا
نه چون کودک پیچ بر پیچ شنگ
که چون مقل نتوان شکستن به سنگ
مبین دلفریبش چو حور بهشت
کز آن روی دیگر چو غول است زشت
گرش پای بوسی نداردت پاس
ورش خاک باشی نداند سپاس
سر از مغز و دست از درم کن تهی
چو خاطر به فرزند مردم نهی
مکن بد به فرزند مردم نگاه
که فرزند خویشت برآید تباه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.