گنجور

حاشیه‌ها

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:

امّید ، که بر خیلِ غمَش دست بیابد ،

فریدون قاسمی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۹۶:

"باز" در ابتدای مصراع اول بیت آخر اشتباهه "با هیچکس انکار نداریم چو خواجو" درسته. لطفا اصلاح بفرمایید.

مژده مومنی فراهانی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:

مخلب. [ م ِ ل َ ] ( ع اِ ) داس بی دندانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از مقدمة الادب زمخشری ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || چنگال جوارح دد باشد یا مرغ یا به معنی چنگال مرغان جوارح است و چنگال غیر جوارح را ظفرگویند. ج ، مخالب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چنگال مرغ شکاری و چنگال شیر. ( غیاث ). چنگال درنده ها. پنجه شیر. چنگال مرغ. ( مقدمة الادب زمخشری ). چنگال حیوانات درنده و همه پرندگان. ( از اقرب الموارد ). چنگال جوارح خواه دد باشد و یا مرغ. ( ناظم الاطباء ) :
کمینه مرغی کز باغ او به دشت شود
ز چنگ باز به منقار برکشد مخلب.

فرخی.

باز گیری به تیغ روز شکار
گرگ را شاخ و شیر را مخلب.

فرخی.

بسان مخلب عنقا پدید شد ز افق
و یا چو ابروی زال از نشیمن عنقا.

منوچهری.

چو باز را بکند بازدار مخلب و پر
به روز صید بر او کبک راه گیرد و چال.
شاه سار ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 328 ).
جان ایشان از چنگال هلاک و مخلب احتناک بستدند.( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 331 ).
گر سایه همای درافتد به دشمنانت
چون مخلب عقاب اجل باد جان ربای.

سوزنی.

چون دل عطار باز عشق در مخلب گرفت
از دل گرمش عجب نبود اگر مخلب بسوخت.

کیان منصوری در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:

منظور شاعر عشق به خدواند است

سُنباد در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹:

درود بر جناب چاووشی که ما نسل جوان رو با این گنجینه ها آشنا کردند

ر.غ در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۹ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹۷:

با سلام لطفا اشتباهات را درست کنید با توجه به ویرایش بالا

 

ر.غ در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹۷:

زاهد اگر نمی‌خورد اندر سه ماه می
قلّاش فارغ است بیار از پگاه می
ما تشنه و زمانه‌ی بی آب تافته
حکمِ ضرورت است نباشد گناه می
شادیِ جانِ اهلِ دلی گر سفیده دم
بر جانِ ما کنی قدحی سر سیاه می
افتاده‌ی خمار چو افتاده مرده را
خواهد که باز زنده شود گو بخواه می
انگور هم چو مریمِ دوشیزه حامله است
عیسی بود هر آینه بی اشتباه می
می بر حشیش‌خواره حرام است و از قیاس
کون خری دهد به حریصِ گیاه می
انکار می‌کنند که کم کن مداومت
بر من که عاقبت ببرد آبِ جاه می
ما نام و ننگِ دنیی و دین ترک کرده‌ایم
غم نیست گو مدار مراتب نگاه می
در ما نگیرد آتشِ توبه مدم که خود
میخواره برکشد به دم از قعرِ چاه می
سلطان برّ و بحر به هنگامِ احتیاج
حاصل کند به رهنِ قبا و کلاه می
بفروختیم هر دو جهان را به جرعه‌ای
اینک من و نزاری و آنک گواه می

نیک گلشن در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:

در بیت دهم

معنی برای من مبهمه

ولی سرچ کردم درباره کلمه «باشه»

باشه بمعنی پرنده باز، یا قرقی، بکار می‌ره ، و یا فقط جنس ماده پرنده قرقی،

باشه برای شکار تربیت میشه ، شکارش کبوتر و سار وتیهو و....ست

 

بنظرم در این بیت پرنده هد هد و باشه (= باز) رو مقایسه می‌کنه. ولی معنی« از راه مبر»؟؟؟؟

موسی فخرآبادی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۲۳ دربارهٔ نجم‌الدین رازی » رسالهٔ عشق و عقل (معیار الصدق فی مصداق العشق) » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم:

سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما دست اندرکاران گنجور

و سپاس از,شما که گنج ارزشمند گنجور را در اختیار مخاطبین قرار دادید

 

از خواندن رساله شیخ نجم الدین رازی در حد درک و فهم ناقص خودم بسیار لذت بردم 

 

من این رساله را ازwww.iranseda.ir ایران صدا (کتاب گویای ایران صدا) نیز چندین بار گوش کردم

به نظرم متن درج شده در گنجور به نسبت آن ناقص میباشد و جاهایی نیز کلمات به اشتباه به کار برده شده اند

کاش افراد توانمند  چه از مخاطبین عزیز گنجور چه عوامل محترم گنجور این رساله ارزشمند را بازنگری و ویرایش بفرمایند.

موسی فخرآبادی 

سایه ی هیچ در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶:

با سلام و احترام به آقای امیر آدینه لو و دیگر اندیشه ورزان

درست است که انسان به قوه عقل از سایر موجودات برتر است.

ولی دانته در کتاب کمدی الهی راه بهشت را به پیروی از عشق طی می کند و راه جهنم را به پیروی از عقل.

علامه جعفری می فرمایند.

از پیروی عقل به جایی نرسیدیم

پیچیده تر از راه بود راهبر ما

اگر مراد از وحی در یادداشت آقای امیر ، همان عشق باشد

(عشق الهی) می تواند انسان شوریده را به سر منزل مقصود برساند. عقل به تنهایی کافی نیست و اشتباه می کند ولی عشق از دل بر می خیزد و اشتباه نمی کند. 

با احترام جواد زارعی از تبریز

 

 

 

علی کارجو در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۸ در پاسخ به حلاج دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۸:

«حلاج» خواهش می‌کنم برو و به کار خداشناسی‌‌ات بپرداز و با گفتارهای ناسنجیده‌ات این‌همه ما را بیهوده مخندان. اگرچه گفتارت را سراسر شوخی می‌گیرم و سودی بر آن برنمی‌شمرم ولیکن بدان پاسخ می‌دهم؛ چراکه انگیزه‌ام از پاسخگویی هراسی است از که از نابخردان در دل دارم. می‌هراسم از اینکه شاید برخی از آنان، سخنانت را بخوانند و آن را نیکو بدانند. پس ناگزیرم که با تندی به پاسخ گفته‌های بی‌ارزشت بپردازم.

نخستین سخن این است که بزرگان جهان همگی در برابر بزرگی چامه‌سرایان پارسی، زبان درکشیده‌اند و سر فرود آورده‌اند و به ناتوانی زبانشان در آشکاراندن اندیشه‌های ژرف خستواند. اکنون بگو تو در برابر ایشان کیستی؟ دودیگر اینکه مگر خدای دوچشم را از تو گرفته‌است که این‌همه نوشته‌های اندیشمندان خاور و باختر، درباره‌ی دانش و هنر ایرانیان را نمی‌بینی. اگر خدای نگون‌بختانی چون تو را آن‌چنان کوردل ساخته که به ستیز با فرهنگ خود برخاسته‌اند، ایشان را به روشنایی خرد راهنمایی نموده‌است.

آری، به پسین پیامبران و خدای خردمند، دلیر و مهربانش سوگند که فرمود: هرکس که میهنش را دوست ندارد، از رسته‌ی پیروان من نیست. آری، کژاندیشان و ناپاک‌دینانی چون تو نباید هم تاجوری ایرانیان به مردمان درویش دیگر سرزمین‌ها ببینند. درویش نه خدای ناخواسته به چَم تهی‌دست - که اگر این‌گونه به داوری مردمان سرزمین‌های دیگر بنشینم، هرآینه باید بر روازادگی‌ام دودل شوم - درویش در چنبره‌ی واژگان من به چَم مردمان بی‌فرهنگی است که برای نمونه در خیابان‌ها پیشاب می‌کنند.

اندکی به گفته‌های بی‌شرمانه‌ات بیندیش تا بدانی که سرچشمه‌‌ی این یاوه‌هایت که در نزد هیچ خردمندی جایگاهی ندارد، از نادانی و نخواندن نوشته‌های بزرگان سرزمین‌های دیگر است.

داراب لایقی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » حکایت سجده نکردن ابلیس بر آدم:

سلام

مولوی در دفتر دوم مثنوی در خواب بودن معاویه و بیدار کردن وی برای نماز توسط شیطان را بسیار زیبا و دلنشین توضیح داده.

  عشقبازی ابلیس با حضرت حق تعالی

عرفای بنام ما به ابلیس  از دریچه ای متفاوت می نگریستند.

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۸ دربارهٔ آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۸:

کِسوتِ فقر ، اگر زیبِ بَر و دوش کنی

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۲ دربارهٔ ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹:

ما به بهشتی شدیم ،  مسلم و ترسا،

عطراسادات در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۵ - نالیدن شیرین در جدایی خسرو:

متاسفانه ابیات زیبایی هست که از این قسمت حذف شده.

قبل از بیت شماره ۳۸

محمدعلی قاسمی فلاورجانی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:

چقدر تلخه... خواجه و داستان سوز و گداز لهیب شوم دورویی و تزویر: 

دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی

من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم...

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۳:

ای سنبلِ دُو گیسو ، از یاد کِی رَوی تو،

ابوتراب. عبودی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

باسلام و عرض ادب و احترام محضر استادان فرهیخته و ارجمند و همراهان گرامی گنجور.

 

خواست بنمایـد جمال ِ خویش را

آفــــــریــــد انسان ِ دور اندیش را

رو تفکــّــر کــن در آیاتِ خـــــدا

حکمتِ اضداد: نــوش و نیش را

 

با احترام ،دیوان ابوتراب عبودی،چاپ دوم

 

 

ر.غ در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸:

 جان‌فزا

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۸ در پاسخ به افسانه چراغی دربارهٔ ظهیر فاریابی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰:

بسرای  یعنی بخوان روایت کن
هیچ وزن را به هم نریخته
 بسرای
از سرودن

۱
۴۶۱
۴۶۲
۴۶۳
۴۶۴
۴۶۵
۵۵۰۵