گنجور

 
سعدی

ای خسته دلم در خم چوگان تو گویی

بی‌فایده‌ام پیش تو چون بیهده گویی

ای تیر غم عشق تو هر جا که رسیده

افتاده به زخمش چو کمان پشت دوتویی

هم طرفه ندارم اگرم بازنوازی

زیرا که عجب نیست نکویی ز نکویی

سعدی غمش از دست مده گر ندهد دست

کی دست دهد در همه آفاق چنویی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۵۱۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۵۱۴ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

ای ملک ترا عرصهٔ عالم سرکویی

از ملک تو تا ملک سلیمان سرمویی

بی‌موکب جاه تو فلک بیهده تازی

با حجت عدل تو ستم بیهده گویی

خاقانت نخوام که سزاوار خطابت

[...]

مجد همگر

گر با تو زبانی شودم هر سر موئی

وز جور تو نالم به تو بر هر سر کوئی

از ناز و جفا هم نکنی یک سرمو کم

وز ناله من در تو نگیرد سرموئی

در حسن تمامی و دل افروز و منم نیز

[...]

سعدی

ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی

روی تو ببرد از دل ما هر غم رویی

آخر سر مویی به ترحم نگر آن را

کآهی بودش تعبیه بر هر بن مویی

کم می‌نشود تشنگی دیده شوخم

[...]

اوحدی

ای نافهٔ چینی ز سر زلف تو بویی

ماه از هوست هر سرمه چون سر مویی

شوق تو ز بس جامه که بر ما بدرانید

نی کهنه رها کرد که پوشیم و نه نویی

از بادهٔ وصل تو روا نیست که دارد

[...]

خواجوی کرمانی

ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی

شرطست که دست از من دیوانه بشوئی

بر روی نکو این همه آشفته نگردند

سرّیست در اوصاف تو بیرون ز نکوئی

طوبی نشنیدیم بدین سرو خرامی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه