فاطمه زندی در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴:
غزل شمارهی ۲۱۴سعدی
۱_سرمست زِ کاشانه به گلزار برآمد
غلغل زِ گُل و لاله بهیکبار برآمد
سرخوش و خوشحال با غرور و متکبردر گلستان پدیدار شد و همهمه و فریاد برآمد و به گوش رسید
۲_مرغان ِ چمن نعرهزنان دیدم و گویان
ز این غنچه که از طرف ِ چمنزار برآمد
مرغان چمن کنایه از بلبلان هست غنچه مراد همان یاریست که سرمست به گلستان آمده است بلبلان را دیدم که از دیدن این گل نشکفته که از گوشه چمنزار پدیدار شد بانگ فریاد میزدند و آواز میخواندند.
۳_آب از گل ِ رخسارهیِ او عکس پذیرفت
و آتش به سَر ِ غنچهیِ گلنار برآمد
رخساره گل:تشبیه چهره به گل. یعنی از گل رخساره او عکسش در آب افتاد و منعکس شد. آب، رنگ چهره او را به خود گرفت و آتش حسادت از دل غنچه گلنار زبانه کشید و به سر او رسید و موجب حسادتش شد.
۴_سجّادهنشینی که مُرید ِ غم ِ او شد
آوازهاش از خانهیِ خمّار برآمد
سجاده نشین: کنایه از عابد، زاهد.
مرید: در درلغت به معنای خواهان است
ودر تصوف به کسی اطلاق میشود که تسلیم اراده ی پیر و مرشدی شده باشد. در اینجا غم عشق ِ یار به پیری تشبیه شده است که سجاده نشین عاشق حتی به قیمت بدنامی فرمان او را اجرا می کند.
خانه ی خمار :میخانه، در اصطلاح عرفانی به معنای مقام بی رنگی و قطع تعلقات است و به پیرٍ کامل و مرشد واصل اطلاق شد ه است.
هر عابد و پرهیزگاری که مرید و سرسپرده ی غم عشق او شد از خوش نامی خود چشم پوشید و صدای نعره ی مستانه اش از میخانه بلند شد، یا آوازه ی بد نامی اش همه جا پیچید.
۵_زاهد چو کَرامات ِ بت ِ عارض ِ او دید
از چلّه میانبسته به زنّار برآمد
چله :چهل روز گوشه نشینی و ریاضت کشیدن
زنار: کمربندی که مسیحیان و زرتشتیان ساکن در قلمرو دولتهای اسلامی به کمر میبستند نشانه و مظهر کفر است.
وقتی زاهد دید که بت چهره او چه کراماتی میکند در حالی که زنار بر کمر بر میان بسته بود، گوشه چله نشینی را ترک کرد و دست از عبادت و ریاضت کشید.
۶_بر خاک چو من بیدل و دیوانه نشاند ش
اندر نظر ِ هر که پریوار برآمد
در نظر هر کس پدیدار شود او را مانند من عاشق و دیوانه و پریشان می کند
و بر خاک درماندگی می نشاند، درست مانند «پَری فرشته » که هرکس او را ببیند افسون می شود.
۷_من مفلس از آن روز شدم کَزْ حَرَم ِ غیب
دیبای جمال ِ تو به بازار برآمد
دیبا: پارچه ی ابریشمی گرانبها.
من از آن روزی دار و ندار خود را از دست دادم که دیبای زیبای تو از عالم ملکوت به بازار دنیا آمد، و من شیفته ی تو شدم و تمام دارایی خود را_دل عقل و جان وسرمایه ی زهد را به پایت ریختم.
۸_کام ِ دلام آن بود که جان بر تو فشانم
آن کام میسّر شد و این کار برآمد
آرزو داشتم جانم را فدایت کنم
این کار صورت گرفت و عملی شد یعنی جانم را نثار تو کردم
۹_سعدی چمن آنروز به تاراج ِ خزان داد
کاز باغ ِ دلاش بویِ گُل ِ یار برآمد
سعدی از روزی که بوی گل یار در هوایِ باغِ دلش پیچید، گلزار را رها کرد تا به دست ِ پاییز
غارت شود(دیگر هیچ اعتنایی به باغ و گلزار نکرد، زیرا شکفتن گل یار در باغ دلش او را از هر باغ و گلزاری بی نیاز کرد).
شرح :محمدعلی فروغی ،حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
Mojtaba Razaq zadeh در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۲ دربارهٔ مهستی گنجوی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹:
از دست این مهستی خانوم با این شعر هاش
Mojtaba Razaq zadeh در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۵:
با این حکایت میشه فهمید نباید زن گرفت اما من دلم زن میخواد
فرهود در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۲۶ در پاسخ به مریم بکوک دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۰ - یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش:
چه کسی و کجا این را گفته است؟
میلاد طاهرپور در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ عطار » اشترنامه » بخش ۳۰ - رسیدن سالك با پردۀ هفتم:
من عجایب در عجب دیدم کنون
مر مرا راهی نما ای رهنمون
این آخرین بیت این بخش هست و انگار ناتمامه و ادامش نیست
یا همین جا تمام میشه؟
جواد مروتی باش محله در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۶:
نقیضهای بر بیت:
"گر ز مسیح پرسدت مرده چگونه زنده کرد
بوسه بده به پیش او جان مرا که همچنین"
نقیضه سرایی:
"بوسه بدادی بر لبم
تا که مسیح ناممت
زنده بٌدم پیش از آن
بوسه مراجان گرفت"توضیح: مرجان، نام همسرم هست.
رضا پروا در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۵۹ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - فی نعت سلطان الانبیا و مناقب الائمة اثنا عشر علیهم السلام:
چو شمع مشرقی از چشم سایر انجم
فرهود در ۱ سال قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۰۶ دربارهٔ خیام » نوروزنامه » بخش ۳۹ - حکایت اندر معنی پدید آمدن شراب:
ویدئو درباره انگورهای هرات ( لعل هرات ) که در متن بالا ذکرش شده است.
فرهود در ۱ سال قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ خیام » نوروزنامه » بخش ۲۴ - حکایت:
این فصل در باب اهمیت تیر و کمان است در نبرد و جنگ.
فرهود در ۱ سال قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۱۱ دربارهٔ خیام » نوروزنامه » بخش ۲۳ - حکایت:
پند داده که اسب و کمان و سرباز داشته باش و سربازت را بیزره مگذار.
مبارز یعنی سرباز.
علی حیدری در ۱ سال قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۵:
"موجب خصمی اینان ...": دلیل دشمنی آن ها ...
امیرمهدی امیرکاشانی در ۱ سال قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱ - آغاز سخن:
ببخشید این شعر فایل صوتی ندارد؟
فرهود در ۱ سال قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۴۹ در پاسخ به میــــرِ سلطان احمـــد دربارهٔ خیام » نوروزنامه » بخش ۲۱ - حکایت:
یعنی لشکرآرایی، هنر جنگ و رزم، دانش لشکر چیدن.
خسرو ترقی در ۱ سال قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۸:
الفغده به معنی اندوخته است
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۹ در پاسخ به اميد حجتی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:
تضمین این شعر
شب همه شب زنور او منزله قمر برم
گر زسرم کُله برد من زمیان کمر برم
گلشن نعمتست و جاه، من زبرش ثمر برم
..............
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برم
********
سیطره اش درین جهان بخت خوشش بود ضمان
از رخ غنچه میبرم بر لب و آن دهن گمان
فتنه آخرالزمان، زان ذقن است و وزان دهان
..............
آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
********
اوست همه وجود من،من فقط این پیرهنم
با که بگویم عاقبت فته و جور آن صنم
براه او نمانده جز خیالی از جان و تنم
...........
آمدهام که ره زنم بر سر گنج شه زنم
آمدهام که زر برم زر نبرم خبر برم
********
اذن اگر دهد ازان گلشن او ثمرکنم
سودبرد چو دیده ام نظر بر آن قمرکنم
گر که کند عنایتی دست در آن کمر کنم
................
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
*********آهوی جسم وپیکرش مُشک زناف میکند
مرغ دلش نشیمن از قله قاف میکند
جام می مغانه را باده ز صاف میکند
...........
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند
پیش گشادِ تیر او وای اگر سپر برم
********
قوس کنم روان خود تا ببرد بقاب خود
جور مکن جفا مکن دم مزن از عتاب خود
کی مه من خطا رود، دل تو ببر صواب خود
...............
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند؟ گفت بلی اگر برم
***********
کاله جان چو میبرد نا رس و کال گشته ام
نقص نَجُست راه او محو کمال گشته ام
غنچه نو شکفته در صبح وصال گشته ام
....................
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
***********
گم نشود ز پیش او این دل مهر کیش من
رافض اگر کند کسی مرهم خون ریش من
نکهت زلف کی رود ز خاطر پریش من
..............
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم
**********
جاوید مدرس رافض
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:
ترجمه بترکی
Gelmişam sana başimi veramGelmişam aşkini başimda taşiam
گلمیشم ای گوزلل یاریم باشیمی وئرمکدن اوتور
گلمیشم عشقوی گوزل باشدا گوتور مئکدن اوتور
.......
Eğer sen bana yok soylersen
Sanin yokokono ben bal gibi karşilarim
اگر کی یوخ سویلیه سئن سویله منه مثل شکر
بال گیبیدیر او یوخ منه کارشیلارام عشقه اثر
........
gözlerden gizli، Akil ve can gibi geldim
Ta ki nazar maşalesini canin göz bebeklerine aparmiş olam
گوزله لره گیزلی گئلیرم،عقللیه جان مثالی من
گوزلره جا ن مشعله سین گوتورورم کمالی من
.........
Odur ki gözomde babak gibi takilmiş
Ben nerye baka bilerim ki?
Odur ki künlomon kentini tom esir almiş
Ben nereye gide bilirim ki?
او اوتوروب گوزده ببک ،گوز باکا بیلمیر هئچ یئره
کونلون آلیبدی شهرینی ،جان گئده بیلمیر هئچ یئره
.........
Bu gazalim cevabdir o şaraba ki bana
vermiştir
Soyledi iç eğer eçmezsen başkasina sunacağim
بو غزلیم جوابدیر او باده کی منده، وئرمیش او
سویلری ایچ ایچئن میسئن باشکاسی، ایچمه سین بیلیر
برگ سبز تحفه درویش
فرهود در ۱ سال قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۰ - یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش:
در قدیم تار عنکبوت را به عنوان بندآور خونریزی روی زخم میگذاشتهاند.
محمد رحیمی در ۱ سال قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:
بیت ۲ در نسخه قدیمی چشم آمده نه عین.
بیت ۶ هم کمجه آمده نه کفچه
ادبیات در ۱ سال قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش
هر بیت این شعر شاه ییت، چه جانی میده سعدی به کلمات
.استاد سخن بشر چه قصری درست کردی، روحت شاد سعدی🌹🌹🌻
خسرو ترقی در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۵: