گنجور

 
سعدی

ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی

روی تو ببرد از دل ما هر غم رویی

آخر سر مویی به ترحم نگر آن را

کآهی بودش تعبیه بر هر بن مویی

کم می‌نشود تشنگی دیده شوخم

با آن که روان کرده‌ام از هر مژه جویی

ای هر تنی از مهر تو افتاده به کنجی

وی هر دلی از شوق تو آواره به سویی

ما یکدل و تو شرم نداری که برآیی

هر لحظه به دستانی و هر روز به خویی

در کان نبود چون تن زیبای تو سیمی

وز سنگ نخیزد چو دل سخت تو رویی

بر هم نزند دست خزان بزم ریاحین

گر باد به بستان برد از زلف تو بویی

با این همه میدان لطافت که تو داری

سعدی چه بود در خم چوگان تو گویی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۵۱۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۵۱۳ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

ای ملک ترا عرصهٔ عالم سرکویی

از ملک تو تا ملک سلیمان سرمویی

بی‌موکب جاه تو فلک بیهده تازی

با حجت عدل تو ستم بیهده گویی

خاقانت نخوام که سزاوار خطابت

[...]

مجد همگر

گر با تو زبانی شودم هر سر موئی

وز جور تو نالم به تو بر هر سر کوئی

از ناز و جفا هم نکنی یک سرمو کم

وز ناله من در تو نگیرد سرموئی

در حسن تمامی و دل افروز و منم نیز

[...]

سعدی

ای خسته دلم در خم چوگان تو گویی

بی‌فایده‌ام پیش تو چون بیهده گویی

ای تیر غم عشق تو هر جا که رسیده

افتاده به زخمش چو کمان پشت دوتویی

هم طرفه ندارم اگرم بازنوازی

[...]

اوحدی

ای نافهٔ چینی ز سر زلف تو بویی

ماه از هوست هر سرمه چون سر مویی

شوق تو ز بس جامه که بر ما بدرانید

نی کهنه رها کرد که پوشیم و نه نویی

از بادهٔ وصل تو روا نیست که دارد

[...]

خواجوی کرمانی

ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی

شرطست که دست از من دیوانه بشوئی

بر روی نکو این همه آشفته نگردند

سرّیست در اوصاف تو بیرون ز نکوئی

طوبی نشنیدیم بدین سرو خرامی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه