سمی آرین در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۶ - در آفرینش ماه:
این ابیات توصیف چرخهٔ ماه است که در طول یک ماه بهتدریج تغییر شکل میدهد، از ناپدید شدن تا کامل شدن و سپس بازگشت به حالت اولیه. فردوسی این پدیده طبیعی را به زیبایی با توصیفات شاعرانه بیان میکند و در عین حال درس اخلاقی هم میدهد. به شرح و تفسیر ابیات میپردازیم:
چراغ است مر تیره شب را بسیچ / به بد تا توانی تو هرگز مپیچ
معنی: ماه همچون چراغی است که شب تاریک را روشن میکند. شاعر در ادامه توصیه میکند که از انجام کار بد تا حد ممکن دوری کن.
چو سی روز گردش بپیمایدا / شود تیره گیتی بدو روشنا
معنی: وقتی ماه چرخهٔ کامل خود را طی کند (در طول سی روز)، جهان تیره و تاریک به واسطهٔ آن روشن میشود.
پدید آید آنگاه باریک و زرد / چو پشت کسی کو غم عشق خْوَرد
معنی: سپس ماه به صورت باریک و زرد رنگ پدیدار میشود، مانند پشت خمیدهٔ کسی که از غم عشق رنج میبرد.
چو بیننده دیدارش از دور دید / هم اندر زمان او شود ناپدید
معنی: وقتی کسی ماه را از دور ببیند، خیلی زود ناپدید میشود، زیرا به سرعت کوچک و کمنور میشود.
دگر شب نمایش کند بیشتر / تو را روشنایی دهد بیشتر
معنی: شب بعد، ماه بیشتر نمایان میشود و نور بیشتری به تو میبخشد.
به دو هفته گردد تمام و درست / بدان باز گردد که بود از نخست
معنی: پس از دو هفته، ماه کامل و تمام میشود و سپس دوباره به حالت اولیهاش برمیگردد.
بود هر شبانگاه باریکتر / به خورشید تابنده نزدیکتر
معنی: هر شب ماه باریکتر میشود و به خورشید نزدیکتر میگردد.
بدینسان نهادش خداوند داد / بود تا بود هم بدین یک نهاد
معنی: خداوند طبیعت ماه را اینگونه قرار داده است؛ و از ابتدای آفرینش، همیشه این نظم برای ماه وجود داشته است.
نتیجهگیری:
در این ابیات، فردوسی با استفاده از چرخهٔ ماه به زیبایی طبیعت و پدیدههای طبیعی اشاره میکند و نظم الهی را در این پدیدهها توصیف میکند. ماه، به عنوان چراغ شب، سمبلی از گذر زمان و نظم جهان است. در این ابیات، فردوسی به این نکته اشاره میکند که جهان از نظم خاصی پیروی میکند و ماه نیز همواره این نظم را حفظ میکند.
سمی آرین در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۵ - گفتار اندر آفرینش آفتاب:
این ابیات بخشی دیگر از شاهنامه فردوسی است که به توصیف آسمان و حرکت خورشید میپردازد و در نهایت، شاعر با لحنی گلهآمیز خطاب به خورشید سخن میگوید. در ادامه به بررسی و تفسیر آنها میپردازیم:
ز یاقوت سرخ است چرخ کبود / نه از آب و گرد و نه از باد و دود
معنی: فردوسی آسمان آبی را به یاقوت سرخ تشبیه میکند و بیان میکند که این آسمان، بر خلاف باورهای قدیمی که آن را از آب یا گرد و غبار میدانستند، از چیزهایی همچون آب، باد یا دود ساخته نشده است.
به چندین فروغ و به چندین چراغ / بیاراسته چون به نوروز باغ
معنی: آسمان با چراغهای فراوان (اشاره به خورشید، ستارگان و اجرام آسمانی) آراسته شده، همانند باغی در نوروز که با گلها و روشناییهای فراوان زینت یافته است.
روان اندر او گوهر دلفروز / کز او روشنایی گرفته است روز
معنی: در آسمان گوهری درخشان و ارزشمند در حرکت است (اشاره به خورشید) که روز از آن روشنایی میگیرد.
ز خاور بر آید سوی باختر / نباشد از این یک روش راستتر
معنی: خورشید از شرق (خاور) برمیآید و به سمت غرب (باختر) میرود و هیچ راهی راستتر و درستتر از این نیست.
ایا آن که تو آفتابی همی / چه بودت که بر من نتابی همی
معنی: ای کسی که همانند خورشیدی (ای خورشید) چرا بر من نمیتابی و از من دریغ میکنی؟
نتیجهگیری:
در این ابیات، فردوسی به زیبایی آسمان و خورشید اشاره میکند و آن را با استعارههایی شاعرانه توصیف میکند. در پایان، او با لحنی دلگیر و گلهآمیز، از خورشید (یا شاید نمادی از معشوق یا حقیقتی بالاتر) میپرسد چرا بر او نمیتابد یا به او توجه نمیکند. این ابیات نشاندهنده پیوند میان طبیعت و انسان در اندیشه فردوسی است، جایی که انسان در پی دریافت نور و حقیقت است.
سمی آرین در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۴ - گفتار اندر آفرینش مردم:
در این ابیات، فردوسی پس از توصیف خلقت جهان و پیدایش عناصر، به آفرینش انسان میپردازد و به ویژگیهای ممتاز انسان، همچون خرد، هوش، و قابلیت فرمانروایی بر سایر موجودات، اشاره میکند. همچنین، انسان را تشویق میکند تا به ماهیت وجود خود و سرانجام زندگی بیندیشد. در ادامه معنای این ابیات را بررسی میکنیم:
چو زین بگذری مردم آمد پدید / شد این بندها را سراسر کلید
معنی: پس از آفرینش جهان و عناصر طبیعت، انسان پدیدار شد که کلید گشودن همه این بندها (رازهای آفرینش) بود.
سرش راست بر شد چو سرو بلند / به گفتار خوب و خرد کار بند
معنی: انسان قد راست کرد و همانند سرو بلند شد و با گفتار زیبا و خردمندانه، به انجام امور پرداخت.
پذیرندهٔ هوش و رای و خرد / مر او را دد و دام فرمان برد
معنی: انسان پذیرای هوش، اندیشه و خرد است و به همین دلیل حیوانات وحشی و اهلی از او فرمانبرداری میکنند.
ز راه خرد بنگری اندکی / که مردم به معنی چه باشد یکی
معنی: اگر کمی با خرد نگاه کنی، درمییابی که انسان به لحاظ معنوی چه موجودی یگانهای است.
مگر مردمی خیره خوانی همی / جز این را نشانی ندانی همی
معنی: آیا انسانیت را بیمعنی میدانی؟ یا اینکه نشانهای غیر از آن نمیشناسی؟
تو را از دو گیتی بر آوردهاند / به چندین میانجی بپروردهاند
معنی: تو را از میان دو جهان (دنیا و آخرت) برانگیختهاند و با واسطههای بسیار (مثل عناصر طبیعت) پروردهاند.
نخستین فطرت پسین شمار / تویی خویشتن را به بازی مدار
معنی: تو آغاز آفرینش هستی و پایان کار را خواهی دید؛ خود را بازیچه و بیاهمیت مپندار.
شنیدم ز دانا دگرگونه زین / چه دانیم راز جهان آفرین
معنی: از فرد دانا سخن دیگری شنیدم؛ زیرا ما چه میدانیم که راز آفرینش جهان چیست؟
نگه کن سرانجام خود را ببین / چو کاری بیابی از این به گزین
معنی: به سرانجام زندگی خود نگاه کن و اگر در این دنیا راه درستی یافتی، آن را برگزین.
به رنج اندر آری تنت را رواست / که خود رنج بردن به دانش سزاست
معنی: اگر بدنت را به رنج میاندازی، اشکالی ندارد؛ زیرا رنج کشیدن برای دستیابی به دانش، ارزشمند است.
چو خواهی که یابی ز هر بد رها / سر اندر نیاری به دام بلا
معنی: اگر میخواهی از هر بدی رها شوی، مراقب باش که خود را در دام بلا گرفتار نکنی.
نگه کن بدین گنبد تیزگرد / که درمان ازوی است و ز اوی است درد
معنی: به این آسمان پرتحرک نگاه کن، که هم درمان از اوست و هم درد.
نه گشتِ زمانه بفرسایدش / نه آن رنج و تیمار بگزایدش
معنی: گردش روزگار آن را فرسوده نمیکند و رنج و سختی به آن آسیب نمیرساند.
نه از جنبش آرام گیرد همی / نه چون ما تباهی پذیرد همی
معنی: آسمان هرگز از حرکت باز نمیایستد و همچون ما انسانها دچار زوال و تباهی نمیشود.
از او دان فزونی از او هم شمار / بد و نیک نزدیک او آشکار
معنی: فزونی و کاهش از اوست و نزد او همه چیز (خوب و بد) آشکار است.
نتیجهگیری:
در این بخش، فردوسی به انسان و جایگاه او در جهان آفرینش اشاره میکند. او انسان را موجودی دارای خرد، هوش و توانایی میداند که فرمانروای سایر موجودات است. فردوسی همچنین انسان را به تفکر درباره سرانجام زندگی و اهمیت دانش و خرد فرا میخواند و از او میخواهد که با استفاده از خرد و دانش از دام بلاها دوری کند. در نهایت، او به بیپایان بودن حرکت جهان و نقش خداوند در کنترل همه چیز اشاره میکند.
اسیر تهرانی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۷ دربارهٔ نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵:
ملک الشعرای بهار در جلد سوم سبک شناسی نثر به این غزل اشارهای کرده و آنجا بیت سوم را اینگونه نقل کرده است:
طفلان شهر بیخبرند از جنون ما
یا این جنون هنوز سزاوار سنگ نیست
صاحب مناقب در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۱ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۳ - حکایت ابراهیم علیهالسلام:
در کتاب اوستا بخش «آتش نیایش» دقیقا با همان عباراتی که اهورامزدا ستایش و نیایش شده است، آتش نیز مورد ستایش و نیایش قرار گرفته است. در نتیجه آنچه ما امروزه آن را تهمت میشماریم، روزی واقعیت دین زرتشتی بوده است.
صاحب مناقب در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۸ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۳ - حکایت ابراهیم علیهالسلام:
پیش از آنکه درباره پیامبران الهی اینگونه سخن گوییم باید ببینیم آیا این دو مورد حقیقت دارد یا زاییده گمان روات و شاعران است؟
کمیل قزلباش در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۷ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۶:
باعرض سلام
این غزل غلط تایپی بسیار دارد لطفاً اصلاح شود
صداغ ۔ نیست ۔ صُداع ۔ است
بعلطواف۔۔ اشتباہ است ۔۔ درست ۔ به طواف است
نه از آن معنی.. بجای معنی باید کلمه . می . بیاید
حبیب شاکر در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۲۴ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
سلام آفرین برشما دوست دانشمند
وحید نجف آبادی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:
برداشت کلی از بیت:
بعد از 4 سال به هم دیگر رسیدیم
ای کاش چنان دوچارت گردم که یکسره وصلت باشم
وحید نجف آبادی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:
درود
فکر کنم مراد از دو چار این است که" بیشتر باشی" تا من از عشق تو، از دیدن تو بیشتر فیض و بهره ببرم
جلال ارغوانی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۲ دربارهٔ عرفی » ترجیع بند:
انصافا سروده ای زیبا بود.
سمی آرین در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم:
این ابیات از شاهنامه به شرح آفرینش جهان و پدید آمدن عناصر اصلی طبیعت و جهان هستی میپردازد. فردوسی در این بخش با توصیف خلقت، به چهار عنصر اصلی (آتش، آب، باد و خاک) و نقش آنها در شکلگیری دنیا اشاره میکند. معنای ابیات بهطور خلاصه به شرح زیر است:
از آغاز باید که دانی درست / سر مایهٔ گوهران از نخست
معنی: ابتدا باید بهدرستی بدانی که گوهرها (عناصر) از چه چیزی سرچشمه گرفتهاند و سرآغازشان چگونه بوده است.
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید / بدان تا توانایی آرد پدید
معنی: خداوند از هیچ، چیزهایی آفرید تا توانایی و قدرت خود را به نمایش بگذارد.
سرِ مایهٔ گوهران این چهار / بر آورده بیرنج و بیروزگار
معنی: اصل و سرآغاز گوهرها (عناصر) این چهار عنصر است که بدون رنج و گذر زمان به وجود آمدند.
یکی آتشی بر شده تابناک / میان آب و باد از بر تیره خاک
معنی: یکی از این عناصر آتش درخشان است که میان آب، باد و خاک تیره قرار گرفته است.
نخستین که آتش به جنبش دمید / ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
معنی: وقتی آتش به حرکت درآمد، به دلیل گرمایش، خشکی پدیدار شد.
و زان پس ز آرام سردی نمود / ز سردی همان باز تری فزود
معنی: و سپس آرامش سردی پدید آمد، و از آن سردی، رطوبت و تری بیشتر شد.
چو این چار گوهر به جای آمدند / ز بهر سپنجی سرای آمدند
معنی: وقتی این چهار عنصر (آتش، باد، آب و خاک) شکل گرفتند، جهان فانی (دنیای مادی) به وجود آمد.
گهرها یک اندر دگر ساخته / ز هر گونه گردن برافراخته
معنی: این عناصر با هم ترکیب شدند و هر کدام به شکلهای مختلف پدیدار گشتند.
پدید آمد این گنبد تیز رو / شگفتی نمایندهٔ نو به نو
معنی: این آسمان در حال حرکت پدید آمد و هر لحظه شگفتیهای جدیدی نشان داد.
ابر ده و دو هفت شد کدخدای / گرفتند هر یک سزاوار جای
معنی: دوازده برج و هفت سیاره، فرمانروایان آسمان شدند و هر یک جایگاه خاص خود را گرفتند.
در بخشش و دادن آمد پدید / ببخشید دانا چنان چون سزید
معنی: در تقسیم کردن و بخشیدن، خداوند عادلانه و شایسته به هر چیزی جایگاهش را عطا کرد.
فلکها یک اندر دگر بسته شد / بجنبید چون کار پیوسته شد
معنی: فلکها (آسمانها) به هم پیوسته شدند و با هماهنگی به حرکت درآمدند.
چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ / زمین شد به کردار روشن چراغ
معنی: دریاها، کوهها، دشتها و مراتع شکل گرفتند و زمین مانند چراغی روشن شد.
ببالید کوه آبها بر دمید / سر رستنی سوی بالا کشید
معنی: کوهها سر به آسمان بلند کردند، آبها جاری شدند و گیاهان رو به بالا رشد کردند.
زمین را بلندی نبد جایگاه / یکی مرکزی تیره بود و سیاه
معنی: زمین در ابتدا جایگاه بلندی نداشت و تنها مرکزی تیره و تاریک بود.
ستاره بر او بر شگفتی نمود / به خاک اندرون روشنایی فزود
معنی: ستارگان بر این زمین پدیدار شدند و به خاک آن روشنایی بخشیدند.
همی بر شد آتش فرود آمد آب / همی گشت گرد زمین آفتاب
معنی: آتش بالا رفت و آب پایین آمد، و خورشید به دور زمین چرخید.
گیا رست با چند گونه درخت / به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت
معنی: گیاهان و انواع درختان رشد کردند و سرشاخههای آنها در زیر (زمین) قرار گرفت.
ببالد ندارد جز این نیرویی / نپوید چو پیوندگان هر سویی
معنی: گیاهان رشد میکنند، اما جز این توانایی (رشد به سمت بالا) کار دیگری ندارند و مانند موجودات زنده به اطراف حرکت نمیکنند.
و زان پس چو جنبنده آمد پدید / همه رستنی زیر خویش آورید
معنی: سپس موجودات زنده (حیوانات) پدیدار شدند و همه گیاهان را در زیر خود قرار دادند (از گیاهان استفاده کردند).
خور و خواب و آرام جوید همی / و زان زندگی کام جوید همی
معنی: حیوانات به دنبال خوراک، خواب و آرامش بودند و از آنها لذت و زندگی خود را میجستند.
نه گویا زبان و نه جویا خرد / ز خاک و ز خاشاک تن پرورد
معنی: این موجودات زبانی برای گفتن نداشتند و به دنبال خرد نبودند؛ آنها از خاک و خاشاک تغذیه میکردند.
نداند بد و نیک فرجام کار / نخواهد از او بندگی کردگار
معنی: آنها نیکی و بدی کارها را نمیدانستند و به دنبال بندگی خداوند نبودند.
چو دانا توانا بد و دادگر / از ایرا نکرد ایچ پنهان هنر
معنی: اما وقتی انسان دانا و توانا و دادگر شد، خداوند هیچکدام از هنرهای خود را از او پنهان نکرد.
چنین است فرجام کار جهان / نداند کسی آشکار و نهان
معنی: چنین است سرنوشت کار جهان؛ هیچکس نمیداند که چه چیزهایی آشکار و چه چیزهایی پنهان است.
نتیجهگیری:
در این ابیات، فردوسی به شرح مراحل آفرینش جهان و عناصر اصلی (آتش، آب، باد و خاک) میپردازد. او توصیف میکند که چگونه جهان از ترکیب این عناصر به وجود آمد و سپس گیاهان، حیوانات و موجودات زنده پدیدار شدند. همچنین، به نقش دانایی و خرد در شناخت جهان و آفرینش اشاره دارد و در نهایت، به این نکته اشاره میکند که سرنوشت نهایی جهان و اسرار آن برای انسان کاملاً آشکار نیست.
سمی آرین در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - ستایش خرد:
در این بخش از شاهنامه، فردوسی درباره اهمیت و جایگاه خرد (عقل) و دانش سخن میگوید. او خرد را به عنوان بهترین نعمت الهی معرفی کرده و تأکید میکند که با استفاده از خرد، انسان میتواند در هر دو جهان (دنیا و آخرت) سعادتمند شود. در ادامه، معنای ابیات را شرح میدهم:
کنون ای خردمند وصف خرد / بدین جایگه گفتن اندر خورد
معنی: اکنون ای خردمند، وقت آن است که به وصف و توصیف خرد بپردازی، چرا که اینجا جایگاه مناسب آن است.
کنون تا چه داری بیار از خرد / که گوش نیوشنده ز او بر خورد
معنی: اکنون هر چه از خرد داری، بیاور و بگو تا گوش شنونده از آن بهرهمند شود.
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد / ستایش خرد را به از راه داد
معنی: خرد از هر نعمتی که خداوند به انسان داده، بهتر است؛ و ستایش خرد بهتر از هر راهنمایی است.
خرد رهنمای و خرد دلگشای / خرد دست گیرد به هر دو سرای
معنی: خرد راهنمای انسان است و دل را میگشاید؛ و خرد در هر دو جهان (دنیا و آخرت) به انسان یاری میرساند.
از او شادمانی و ز اویت غمی است / و ز اویت فزونی و ز اویت کمی است
معنی: شادمانی و غم از خرد سرچشمه میگیرد؛ همانطور که فزونی و کمی هم از خرد ناشی میشود.
خرد تیره و مرد روشن روان / نباشد همی شادمان یک زمان
معنی: اگر خرد تیره و تاریک باشد و انسان روشنضمیر نباشد، حتی یک لحظه هم شاد نخواهد بود.
چه گفت آن خردمند مرد خرد / که دانا ز گفتار او بر خورد
معنی: آن مرد خردمند چه گفت که دانایان از سخنان او بهرهمند شدند؟
کسی کو خرد را ندارد ز پیش / دلش گردد از کردهٔ خویش ریش
معنی: کسی که خرد را راهنمای خود قرار ندهد، از کارهای خودش پشیمان و آزردهدل خواهد شد.
هشیوار دیوانه خواند ورا / همان خویش بیگانه داند ورا
معنی: انسان خردمند و هشیار او را دیوانه میخواند، و او نیز خود را از دیگران بیگانه میداند.
از اویی به هر دو سرای ارجمند / گسسته خرد پای دارد به بند
معنی: کسی که خردمند است، در هر دو جهان ارجمند است؛ اما اگر خردش از دست برود، در بند و اسیر خواهد بود.
خرد چشم جان است چون بنگری / تو بیچشم شادان جهان نسپری
معنی: خرد مانند چشم جان است؛ اگر بدون خرد باشی، در این جهان نمیتوانی زندگی شادی داشته باشی.
نخست آفرینش خرد را شناس / نگهبان جان است و آن سه پاس
معنی: ابتدا باید خرد را بشناسی، چرا که نگهبان جان است و سه نگهبان (چشم، گوش، زبان) را مراقبت میکند.
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان / کز این سه رسد نیک و بد بیگمان
معنی: سه نگهبان تو چشم، گوش و زبان هستند، زیرا نیکی و بدی بهطور حتم از این سه میرسد.
خرد را و جان را که یارد ستود / و گر من ستایم که یارد شنود
معنی: چه کسی میتواند خرد و جان را به درستی ستایش کند؟ و اگر من هم آنها را ستایش کنم، چه کسی میتواند آن را بشنود؟
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود / از این پس بگو کآفرینش چه بود
معنی: ای خردمند، وقتی هیچکس نیست که این سخنان را به درستی درک کند، گفتن این حرفها چه فایدهای دارد؟ بهتر است از این پس بگویی که آفرینش چه بوده است.
تویی کردهٔ کردگار جهان / ببینی همی آشکار و نهان
معنی: تو (انسان) آفریدهٔ دست کردگار جهان هستی؛ و میتوانی هم چیزهای آشکار و هم چیزهای پنهان را ببینی.
به گفتار دانندگان راه جوی / به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
معنی: با گفتار و سخنان دانایان راه خود را پیدا کن؛ در دنیا سفر کن و هر کس را که میتوانی راهنمایی کن.
ز هر دانشی چون سخن بشنوی / از آموختن یک زمان نغنوی
معنی: هرگاه سخنی از دانش شنیدی، حتی یک لحظه از آموختن غافل نشو.
چو دیدار یابی به شاخ سخن / بدانی که دانش نیاید به بن
معنی: هرگاه به شاخههای سخن (دانش) دست یافتی، خواهی دانست که دانش هیچ پایانی ندارد و به عمق و انتهای آن نمیتوان رسید.
نتیجهگیری:
فردوسی در این ابیات خرد را به عنوان بزرگترین نعمت و راهنمای انسان در دنیا و آخرت معرفی میکند. او تأکید دارد که بدون خرد، انسان در این جهان نمیتواند به سعادت دست یابد. همچنین یادآور میشود که دانش بیپایان است و انسان باید همواره در جستجوی دانش و خرد باشد.
سمی آرین در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:
این ابیات از فردوسی در ابتدای شاهنامه سروده شده و به مدح و ستایش خداوند میپردازد. در ادامه، معنی و توضیح هر بیت را ارائه میدهم:
به نام خداوند جان و خرد / کز این برتر اندیشه بر نگذرد
معنی: به نام خداوندی که جان و خرد را آفریده است، و اندیشهٔ انسان از او فراتر نمیتواند برود. یعنی خداوند از هر چیزی بالاتر و والاتر است.
خداوند نام و خداوند جای / خداوند روزی ده رهنمای
معنی: اوست مالک و خالق نامها و جایگاهها، اوست روزیدهنده و راهنما. یعنی خداوند همه چیز را در کنترل دارد و هرچه داریم، از اوست.
خداوند کیوان و گردانسپهر / فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر
معنی: اوست خداوند کیوان (سیاره زحل) و آسمان گردان، و اوست که ماه، زهره (ناهید)، و خورشید (مهر) را میدرخشاند.
ز نام و نشان و گمان برتر است / نگارندهٔ برشده پیکر است
معنی: خداوند از نام، نشان، و تصورهای ما فراتر است؛ او خالق و سازندهٔ آفرینش است که بالاتر از تصور و درک ماست.
به بینندگان آفریننده را / نبینی مرنجان دو بیننده را
معنی: ای بینندگان، خالق را با چشم سر نمیتوان دید؛ بنابراین چشمان خود را بیهوده در پی دیدن او خسته نکن.
نیابد بدو نیز اندیشه راه / که او برتر از نام و از جایگاه
معنی: حتی اندیشه هم نمیتواند به ذات خداوند دست یابد، زیرا او از هر نام و جایگاهی بالاتر است.
سخن هر چه زین گوهران بگذرد / نیابد بدو راه جان و خرد
معنی: هر سخنی که از گوهرهایی مانند جان و خرد فراتر رود، نمیتواند به حقیقت خداوند پی ببرد.
خرد گر سخن برگزیند همی / همان را گزیند، که بیند همی
معنی: اگر خرد بخواهد چیزی را انتخاب کند، تنها آن چیزی را برمیگزیند که به طور واضح و ملموس میبیند.
ستودن نداند کس، او را چو هست / میان، بندگی را ببایدت بست
معنی: هیچکس نمیتواند به طور شایسته و کامل خداوند را ستایش کند، پس بهتر است که به بندگی او مشغول شویم.
خرد را و جان را همی سنجد اوی / در اندیشهٔ سخته کی گنجد اوی
معنی: خداوند است که جان و خرد را اندازه میگیرد، و او در اندیشهٔ محدود و سخت ما نمیگنجد.
بدین آلت رای و جان و زبان / ستود آفریننده را کی توان
معنی: با این ابزارهای عقل، جان، و زبان، نمیتوان خالق را به درستی ستایش کرد.
به هستیش باید که خستو شوی / ز گفتار بیکار یکسو شوی
معنی: باید به وجود خداوند اقرار کنی و از گفتارهای بیهوده و بیفایده دوری کنی.
پرستنده باشی و جوینده راه / به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
معنی: بندهٔ خدا باش و راه درست را جستجو کن، و با دقت و عمق در فرمانهای او تأمل کن.
توانا بود هر که دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بود
معنی: هرکس که دانا باشد، تواناست؛ و دل انسان پیر با دانش همچون جوانان میشود. یعنی دانش به انسان قدرت و جوانی میبخشد.
از این پرده برتر سخنگاه نیست / ز هستی مر اندیشه را راه نیست
معنی: بالاتر از این مرحله سخنی وجود ندارد؛ زیرا اندیشهٔ انسان به حقیقت و ذات هستی خداوند راهی ندارد.
کوروش در ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۹ - غره شدن آدمی به ذکاوت و تصویرات طبع خویشتن و طلب ناکردن علم غیب کی علم انبیاست:
آه گر داد تبر را دادمی
این زمان غم را تبرا دادمی
مصرع اول یعنی چه
Mahdi Zare در ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۱ در پاسخ به Mr. H Last Name دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:
به این اشعار الحاقی مینازی؟ کتاب بوسه بر خاک پی حیدر رو بخون که دیگه از این چرتا نگی
Mahdi Zare در ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۰ در پاسخ به محمد تاجیک دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:
شما یه شاهنامه پیدا کن که این اشعار داخلش نباشه
Mahdi Zare در ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۹ در پاسخ به شاهین مهری دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:
شما نظرتو برای خودت نگه دار لطفا🙏 اشعار ابوبکر و عمر و عثمان فقط الحاقی اند
Mahdi Zare در ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۸ در پاسخ به فرهاد دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:
اطلاع دقیقی از درست و غلط بودن این بیت ندارم ولی حتی اگه این بیت رو هم حذف کنیم نزدیک ۱۰۰ و خورده ای کلمه عربی باز هم داخل شاهنامه هستند
سمی آرین در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر: