نگشتی روز من تیره، ندانستی کسی رازم
اگر دردت رها کردی که من درمان خود سازم
مکن جور، ای بت سرکش، مزن در جان من آتش
که گر سنگم به تنگ آیم و گر پولاد بگدازم
تنم خستی و دل بستی و اندر بند جان هستی
کنون با غیر بنشستی و من سر نیز در بازم
نخستم دانه میدادی که: در دام آوری ناگه
به سنگم میزنی اکنون که ممکن نیست پروازم
به خاک من ترا روزی پس از مرگ ار گداز افتد
به عذر خاک پای تو کفن بر گردن اندازم
به صد چستی دلم جستی که: بازش خسته گردانی
گرم زین گونه دل جویی، نبینی بعد ازین بازم
به عیب حال من چندین، تو ای زاهد، چه میکوشی؟
ترا زهدست، میورزی، مرا عشقست، میبازم
تنم را گر بپردازی ز جان در عشق او چندی
بپردازم تن از جان و دل از مهرش نپردازم
مرا پرسی که: در گیتی چه بازی؟ نیک دانی تو
شکار دلبران گیرم، چو پرسیدی من این بازم
به راه اوحدی انداز، اگر خار جفا داری
مرا گل چهرهای باید، که مرغ بلبل آوازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و درد جدایی میپردازد. شاعر از غم و اندوه ناشی از فراق معشوق سخن میگوید و میخواهد نشان دهد که عشق او چقدر عمیق است و حتی در سختترین شرایط نیز به معشوق فکر میکند. او به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و نمیخواهد تحت فشار و ظلم او قرار بگیرد. شاعر همچنین به مساله زهد و عشق و تفاوت بین آنها میپردازد و اشاره میکند که در عشق واقعی هیچ چیز نمیتواند او را از معشوقش جدا کند. در نهایت، او از معشوق میخواهد که در سختیها و دردها او را فراموش نکند و به او توجه کند.
هوش مصنوعی: اگر تو روزهای تاریک من را ندیدی و رازم را نشناختی، پس اگر درد مرا رها کنی، من میتوانم خودم را درمان کنم.
هوش مصنوعی: ای معشوقهی سرکش، به من بدی نکن و در دل من آتش نریز. زیرا اگر به تنگ بیایم مثل سنگ سخت میشوم و اگر تحقیر و آزار ببینی، هم چون آهن ذوب میشوم.
هوش مصنوعی: بدنم خسته است و دلم به تو وابسته بود، اما اکنون با کسی دیگر هستی و من هنوز در فکر تو هستم.
هوش مصنوعی: ابتدا به من دانه میدادی تا به راحتی در دام تو بیفتم، اما اکنون که دیگر نمیتوانم پرواز کنم، ناگهان به من ضربه میزنی.
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که اگر بعد از مرگ من، خاک بر سرم بریزد، به خاطر تو، به پاهای تو احترام گذاشته و کفن خود را به گردن میاندازم.
هوش مصنوعی: دل من به شدت به دنبال توست و امیدوارم که با محبت و توجهات خستگیام را رفع کنی. اگر این را نادیده بگیری، دیگر هیچگاه بازنخواهم گشت.
هوش مصنوعی: ای زاهد، چرا انقدر بر حال من عیبجویی میکنی؟ تو به راه زهد و پرهیزکاری خود ادامه میدهی، اما من در عشق غرق شدهام و تمام وجودم را به آن سپردهام.
هوش مصنوعی: اگر برای عشق او بدنم را از جانم آزاد کنی، من هم مدتی بدنم را رها میکنم، اما هرگز از مهر او دل نمیکَنم.
هوش مصنوعی: تو از من میپرسی که در دنیا چه کاری انجام میدهم؛ خوب میدانی که من در پی به دام انداختن دلبرانهام هستم. وقتی از من پرسیدی، من هم این کارم را بیان کردم.
هوش مصنوعی: به مسیر اوحدی برو و اگر از ظلم و ستم ناراحت هستی، باید چهرهای زیبا و دلنشین داشته باشی، زیرا من مانند بلبل آواز میزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم
کبوتر همچو من دیدی که من در جستن بازم
به هر هنگام هر مرغی به هر پری همیپرد
مگر من سنگ پولادم که در پرواز آغازم
دهان مگشای بیهنگام و می ترس از زبان من
[...]
فغان از مردمِ چشمم که بیرون می دهد رازم
نمی یارم به کس دیدن چو این دیده ست غمّازم
به خاطر یاوه می رانم سخن با هر که می گویم
به باطن دوست می بینم نظر با هر که اندازم
چنان مستغرقِ شوقم که بی خود می کند ذوقم
[...]
ندانم کیست اندر دل که در جان می خلد بازم
چنان مشغول او گشتم که با خود می نپردازم
همه کس با بتی در خواب و من در کنج تنهایی
چه باشد گر شبی پوشیده گردد دیده بازم
غمت کشت و هنوز امشب ز اقبال خیال تو
[...]
بگفتی هم شبی جانا نظر بر حالت اندازم
ز روی مردمی یک دم به حال دوست پردازم
بیا دست دلم گیر و شبی از وصل ای دلبر
میان جان من بنشین که سر در پات اندازم
هوای کوی وصل او بلند افتاده است ای دل
[...]
اگر ساقی ز موجِ باده بندد رشتهٔ سازم
رساند قلقلِ مینا به رنگِ رفته آوازم
عروجِ خاکساران آنقدر کوشش نمیخواهد
چو گرد از جنبشِ پایی توان کردن سرافرازم
مباش ای آرمیدن از کمینِ وحشتم غافل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.