گنجور

حاشیه‌ها

برمک در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۶ در پاسخ به سید حسین اخوان بهابادی دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴۱ - دیدن گرشاسب برهمن را:

جر همان  زیر است زِر  و جر  هردو  جر و زیر  با صدایی میان ای و کسره بوده 

واژه برز اگرچه در بهاباد نیز بُرز میگویند و  بسیار هم در سروده ها با گرز کنار  امده مگر بسیار هم با مرز و هرز و ورز  امده  و بهتر است  که  انرا  ازاد بگذاریم هرجا  با گرز بود هرکس داند چگونه بخواند و هرجا با   نبود  ازاد باشد به هرچه بخواند انرا   بُرز ننویسیم و برز بماند - شما  هرگونه دلت خواست بخوان و بنه دیگران هم  بی  انکه  بپندارند تنها باید انرا  یکجور خواند انرا بخواند - خود واژه گرز نیز   جاهایی  هست که نشان میدهد ان  با زبر بوده و نه پیش از یاد نبریم   انچه را بردن میگوییم در پهلوی و نوشته های پیشین بَردن است  و تا کنون نیز میگوییم بر و برم و بری  و برد  و برند و این همه  با زبر است  و بسیاری میگویند بَردم  و بردی و از یاد نبریم که  در جنوب بسیاری کردن را کُردن و کِردن و کُرتَه میگوییم  بهتر است  در اینگونه جا هیچ  نشان ننهیم و بهلیم هرکه بدلخواه خود بخواند   و نشانه را تنها برای جاهایی بهلیم که براستی  نیاز است  نشان نهیم چون جایی که  پیدا نیست  انرا باید چه خواند و اگر  انرا جور دیگر خواند  با خواسته  نویسنده  جور نباشد  هر نوشته  باید  انگونه که  نویسنده  خواسته خوانده شود ( ونه انگونه که  گویش نویسنده است ) نمونه  گمان کن   من سروده ای دارم و   یکجا  پُر میگویم  اگر خواننده انرا پِر بخواند  و در زبانش پر همان پُر باشد چنان که بر قافیه زیان نمیزند  همان درست است  همانگونه که امروز  ما   خانه و اشیانه   را با زیر میخوانیم و  درست انست همانگونه که میدانیم در خانه و پرده  و به   ـه  و ه   نشان  زبر   یا همان  ا  خمشده  یا نیمه شده است   که صدای  زبر  است  و تا چندی پیش همه انرا  خانَه و پردَه میگفتند و هنوز هم در افغانستان و بسیاری جاهای ایران میگویند  و میخوانند و من یاد دارم که برخی استادان دانشگاه  نیز همینگونه با  زبر میخواندند  خانَه و پردَه و بَه  میخواندند که میدانیم اینها  خانگ و پردگ و پد بوده چون گ و یا د را نگفتند واژ پیشینش ساکن نبود و همچنان باید  نشان داده میشد که نمیشد انرا   خان و  پرد و ب نوشت و رها کرد چرا که  حرف پایان بود   پس ا را خم کرده که صدای ا نیمه دهد که صدای  زبر است  و این واژگان هنوز   گ را دارند  اگرچه نمیخوانیمشان  و اینان هرگاه میانه  واژه باشند  دوباره گ  خود را نشان دهد  چون  پردگان و خانگی و بدینروی
 
شوربختانه  در اموزش ایران یاد نمیدهند که ـه و ه  در   خانه  و پرده و به  هـ نیست و  زبر است (خود نادانند چگونه بیاموزند)
باری جاهایی هم هست که  برز را  باید تنها بَرز خواند مانند  سربرز  ( همانگونه که بر و برم و بری  را  بر بردم و بردی میگویی  )

اگرچه اینها همه بسته به عادت است مهم انست که انست که بدانی  ان واژه چیست مانند انکه مردم فارس و شیراز  سهی را سُهی میگویند و بارها دیده ام که استادان شیرازی  در سرود خافظ و سعدی  میخوانند سُهی سرو یا سروسُهی و دختر رِز 

  شنیدم   از یکی از بزرگان که میگفت کسی  به  استاد لطفعلی  صورتگر گفت استاد  این سروسَهی و دختر رَز است  و ایشان گفت من شیرازیم و سعدی و حافظ همشهری من   شما  انگونه  بگو که میدانی -

همانگونه که میدانیم بیگمان  خوردن را همگان  تا چندی پیش خَوردن میگفتند.  و ما امروز  انرا خورد میگوییم و  در سرود  سخنوران هم اگر قافیه نباشد انرا  خَورد نمیگوییم  به همین  روال  که  نشان پیش بر  سر خودرن نوشتن نادرست است و نباید انرا در سروده  سخنوران  و جز ان  خُورد نوشت  همچنان  است برز  مگر انکه جایی ناچار باشیم  که بنویسیم مانند جاهایی که من خود ناچار بودم  و  انرا با نشان پیش بُرز نوشتم و نه برز


 بسیاری واژگان دگر هم ما امروز نادرست میگوییم مانند افسرد که  اف سرد  است    و افسرد و  افسارد  گویند. چون:
  ز سرما ابها در جوی افسرد 
 زمستان آبها را پاک افسارد

برمک در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۴ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴۱ - دیدن گرشاسب برهمن را:

یشک و نه ویشک
 یشک

برمک در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۲ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴۱ - دیدن گرشاسب برهمن را:

پس از فردوسی بسیاری کوشیدند چون شاهنامه بسرایند  هیچ یک نتوانستند  به گرد فردوسی برسند  مگر  اسدی   از همه  پیروزتر  است  بزرگترین کاستی انان  اینست که  نتوانسته اند  سروده خود را که درباره روزگار پیشین ایرانیان است  از  اندیشه های سامی جدا نگاه دارند  و همینگونه سروده خود را از واژگان عربی اکنده اند که برای  شوره سرود کاستی است  این  کاستی در اسدی نیز دیده میشود 
 گرشاسپ و برهمن  ادم را نمیشناسند و به او باور ندارند  چگونه انرا  که   از باور تست در سروده ای  باستانی از ایرانیان می اوری 

 اگر امروز یکی از مسلمانترین مردم و اخودان و مفتیان هم بیاید بگوید برهمنی به من گفت ادم  در اینجا فرود امد چیزی به  دین خود نیفزوده  و دروغ میگوید چرا که برهمن ادم نمیشناسد  این  نشان مسلمانی   نیست این نشان  دروغگویی است این نشان  نادانی انهاست انان  میدانستند که برهمن  ادم نمیشناسد و مسلمانان هم او را نمیتوانند بکشند که چرا چنین چیزی   در دهان برهمن نگذاشته   اینان میتوانستند در دیباچه از  باور خود بگویند مگر  داستان را به این چرتها اوردن از ارزش کارشان بسیار کاسته - همچنین در سرودهای کهن ایرانی واژه عربی  از ارزش کار پایین می اورد  و هر سروده ای زبانی دارد 

 اسدی  بسیار خوب پیشرفته  و از همه بهتر است مگر  این  کاستی 

برمک در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۴ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴۱ - دیدن گرشاسب برهمن را:

سرو شاخ و   دندان پیشین   نخجیران   یشک است 

برمک در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۲ در پاسخ به سعید فاضلی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:

از یاد نبریم که در  سروده های پارسی   به پسر مهر می ورزیدند و  دلبر انان  سخت دلیر و  دلاور است و بیت لشکر شکن است و شمشیر بدست است و تیر افکن و ریش دارد و موی پشت لب  و چون شکلات است پدرسوخته باب لواط است پدرسوخته

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۱ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۴۹ - در بیان اینکه پیغمبر از پدر مهربانتر است:

در سراسر این بخش، مقایسه‌ای است بین پدر (با ضمیر «او» یا «آن») و پیغمبر (با ضمیر «این»). در بیت شماره 9 نیز باید مقایسه ادامه پیدا کند؛ به همین خاطر در نسخه خطی مجلس به شماره ثبت5379 می‌بینیم شاعر دو بار واژۀ «از» را به کار برده، که نشان از تایید این نکته دارد. بنابراین، مصرع یاد شده به شکل زیر درست است:

«باشد از گهواره، وان از گاهیار»

به این ترتیب، معنی بیت می‌شود: «این، تو را از گهواره یاری می‌دهد و آن، از گاهیار».

«گاهیار» = «موقت، گذرا، سرای موقت»

«از گاهیار» = «به طور موقت، گذرا»

یادآوری مهم : واژۀ «گاهیار» یک بار دیگر نیز در بیت شماره 24، بخش 74 مثنوی طاقدیس آمده است.

 

*با نگرش سیستمی، از احتمال خطا در هر کاری بکاهیم!

برمک در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۳ در پاسخ به احمدرضا نظری چروده دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:

شاید این از فرهنگ  اسلامی امده مگر  در ایران  کسی دختر(دخت شوی ناکرده) خود را مادر  کسی نمیگوید که ناشوهر  مادرشدن  ننگ است  انان نام پسر بر دختران مینهند و من در شیراز دیدم  که کسی دخترش را فریبرز میگفت  و نام دختر گیسو بود / با اینهمه دخت شوی کرده یا ناکرده را دخت بیسار نامیدن  از عرب نیامده و این  از شرم و کوچک شمردن نبوده و از بزرگداشت بوده  ما ان را در نامهای ساسانی و  پیش از ان  میبینیم 

دختنوش / شاهدخت / سکدخت (دخت سکایی - آذردخت / برزیندخت / انوشدخت /شاپوردخت / گیواندخت /ایراندخت / پارسیدخت 

دکتر حافظ رهنورد در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:

بی‌شک این غزل در زمان پیری خواجه حافظ و شاه شجاع سروده شده؛ زمانی که رابطه‌ی این‌دو از طرف شاه شجاع به سردی گراییده بود و این سردی تا پایان عمر شجاع ادامه داشت. 

حافظ که از شجاع کوچکتر بود به رندی در بیت دوم او را جوانبخت و خود را پیر معرفی می‌کند. باید توجه داشت که در این بیت خواجه منظورش بی‌تفاوتی شجاع نسبت به خودش بوده.از  کلیت این بیت چنین مستفاد می‌شود که شاه نه خیر گفت و نه بله؛ ولی مصرع دوم تلویحن به این معناست که پاسخ شاه خیر بوده که آزاد نشده 

برمک در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۳ در پاسخ به سعید فاضلی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:

شیرین پسر تنها  اینست که غزل پارسی بیشتر نرانه است

 - انچ گفتید در بسیاری جاهای ایران هست  در استان فارس هم هست  من خود در شیراز  زنی را دیدم که فرزندش را  فریبرز   جار زد  و  فریبرز امد دختری زبا روی بود  شگفتی مرا که دید  گفت نامش  گیسو است   چون جار (  به آوای بلند کسی را  خواستن/ اعلام)ش  زدم  و بیگانه میشنود  فریبرز  میگویم  تا کسی نامش نداند  پرسیدم از کجاست  گفت از روستایی نزدیک شیراز -پارسی بودند ( انها هم تا دختر در خانه است و جوان )

برمک در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۱ در پاسخ به سجاد رنجبر دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:

مردم ایران  و بیشینه جهان نر پسندند  مگر گمانم  گر گفتن از چیز دگر  ریشه دارد کر در ریشه به چم  بچه بوده /  کر و کره هردو از یک ریشه و به  چم بچه است چه بچه مردم چه بچه  هر جانور بنگریم واژه جانور به چم جاندار است و ما نیز جانوریم  مگر تازگیها  جانور را نه به مردم و نه به گوسفند و گاو و ستور که برای مردم ارزشمند است میگویند واژه  توله و کره نیز که امروز تنها به بچه   جانوران میگوییم  به چم   فرزند  است  جوجه را برای  بچه مرغان میگوییم با انکه جوجه  نیز به چم فرزند است چه از مردم چه از هر جانور - در برخی جاهای ایران و در افغانستان  جوجه اهو و جوجه مردم میگویند   همین واژه بچه  در افغانستان به چم پسر است  اگر پرسیدی  چند فرزندت است و گفت دو بچ  - دوبچ دو پسر است 
 گمانم کر نیز  از این است
 یا زاروک و یا یاروک (در بسیاری جاهای ایران گفته میشود ) که امروز انرا تنها کودک میدانیم  به چم  زادوک =فرزند است زاروک/یاروک/جاروک/زادوک .
مندال به چم مانال /مالال (ماد/مال/مان = خانه /میهن/ شهر / ده ، هر جای که در ان  /مولند /مانند)


محسن حسینی پور در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

البته من نمی دانم این معانی با کدام هوش مصنوعی استخراج شده است اگر از CHATGPT یا GROK3 استفاده کنید نتایج فوق العاده ای بدست می آید .

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۵۰ - در توسل جستن به فخر کاینات حضرت خاتم انبیاء ص:

1-در مصرع نخست بیت 14، «میزبان» (به جای «همزبان») درست است. در مصرع دوم همین بیت درستی آن با کاربرد واژۀ «مهمان» تایید می‌شود. البته در نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379 نیز «میزبان» آمده است.

2-مصرع دوم بیت16 «عاجزی از کار خود درمانده‌ای» نادرست است. شکل درست آن عبارت است از «عاجزی در کار خود درمانده‌ای». توجه داشته باشیم که:

- «از کار می‌مانیم» و

- «در کار درمی‌مانیم»

البته این مصرع در نسخه خطی نیز به شکل «عاجزی در کار خود درمانده‌ای» ثبت شده است.

 

حسین حسینی بیدختی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸:

سلام

بیت سوم (راندی به گوشم اول....

(م) اضافه شود

sara Falahi در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۴۳ در پاسخ به سعید دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:

سعید ! چهارده ساله پیش نتونستم برات دعا کنم 

من امروز برای تو دعا میکنم برادرم 

sara Falahi در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸:

ملیکا بانو بسیار از تحلیل شما فیض بردم

بسیار خوشنود هستم که شما آنقدر با خدا احساس دوستی و عشقی عمیق دارید و به من حال خوبی را پس از سه سال عطا کردید 

هر کجا که زندگی می‌کنید آنجا سرشار از نور باشد و دل شما پر شور تپش را از سر بگیرد

خداوند شمارا حفظ کند

برمک در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۲۲ در پاسخ به سید حسین اخوان بهابادی دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴۱ - دیدن گرشاسب برهمن را:

و نیز نوشته های شما درباره  پارسی واژگان نیز بسیار خوب است

برمک در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۲۰ در پاسخ به سید حسین اخوان بهابادی دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴۱ - دیدن گرشاسب برهمن را:

من نوشته های شما را  در اپادیس  دنبال میکنم هر  واژه که از بهاباد میگویید شاهکار و بسیار راه گشا است  و هربار  درباره دین و  وازگان عربی مینویسید تکراری و  نابکار است  خواهش میکنم  بیشتر از واژگان بهابادی بنویسید چیزی که بسیار بکار بخور است و  دیگران  ان را نمیدانند و ماندگار خواهد بود وازگان بهاباد است و نه  واژگان عربی و دینی که  دیگران  درباره ان ان اندازه نوشته اند که تخمه کردیم

sara Falahi در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۰۳ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۶۹ - ای خایه:

زبانم قاصر است 🤣

ما لیاقت تفسیر نداریم لطفا توضیح ندهید !

 

Aram Moradi در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۲ در پاسخ به حسین علویانی دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸:

احسنت به شما

میر مرتضی موسوی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۳۱:

گر هیچ نشانه نیست اندر وادی

بسیار امیدهاست در نومیدی

((وقتی انسان از خلق خدا نا امید می‌شود به خدا رجوع می‌کند این خودش بسیار امیدواری دارد))

ای دل مبر امید که در روضهٔ جان

خرما دهی، ار نیز درخت بیدی

((حتی اگر درخت تو بید باشد میوه اش خرما می‌شود آیه ۸۲ سوره یاسین. فقط به آن می گوید: باش، پس بی درنگ موجود می شود.)

۱
۴۱
۴۲
۴۳
۴۴
۴۵
۵۵۰۱