رضا از کرمان در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱ - سر آغاز:
سلام
مولانا داره میفرمایند که ای حسام الدین با همت عالی تو مثنوی شکل گرفته وچون در گذشته برای رضای خدا عمل کرده ای خداوند به تو پاداش داد وحاجت روا شدی چون همانطور که مستحضرید مثنوی به خواهش حسام الدین از مولانا نوشته شده حال به حسام الدین میفرماید که مثنوی در سپاس از تو دست به آسمان برداشته وبرایت دعا میگوید
معنی بیت مورد نظر : چون خداوند به لب ودستان مثنوی که برای تو دعا میخوانند نظر کرد بر لطف خود افزود (مقصود پیدایش دفتر چهارم است)
منظور از شکر مثنوی در اصل شکر گذاری تمامی مثنوی خوانان مثل من وشماست که از این کتاب عرفانی بهره میبریم درود خدا بر روح پرفتوح مولانا وحسام الدین چلبی که این اثر جاویدان را بوجود آوردند.
شاد باشید
رضا از کرمان در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳ - حکایت آن واعظ کی هر آغاز تذکیر دعای ظالمان و سختدلان و بیاعتقادان کردی:
سلام
ادیم طایفی = پوست دباغی شده منسوب به شهر طایف در عربستان که ظاهراً شهرت ومرغوبیت داشته وشاید اکنون هم داشته باشد
در ابیات قیلی آمده حیوانی است به نام اشغر که همان خارپشت بزرگ با نام علمی تشی یا سیخول که در گویش کرمان ما سیخور مینامند که در هنگام شکار آن هرچه با چوب اورا بزنند آسیب نمیبیند که هیچ بلکه فربه می شود نفس مومن همچون اشغر در اثر ریاضت وسختی فربه خواهدشد و پوست هم در مجاورت داروهای دباغی و تحمل ضربه ومالش تبدیل به ادیم طایفی میگردد.
شاد باشید
کوروش در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵ - قصد خیانت کردن عاشق و بانگ بر زدن معشوق بر وی:
پس بدان احوال دیگر بادها
که ز جزوی کل میبیند نهی
نهی یعنی چه ؟
کوروش در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳ - حکایت آن واعظ کی هر آغاز تذکیر دعای ظالمان و سختدلان و بیاعتقادان کردی:
پوست از دارو بلاکش میشود
چون ادیم طایفی خوش میشود
منظور از ادیم طایفی چیست ؟
کوروش در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱ - سر آغاز:
در لب و کفش خدا شکر تو دید
فضل کرد و لطف فرمود و مزید
منظور از لب و کف کی هست ؟
حبیب شاکر در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۱۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۷:
سلام بر همراهان گرانقدر
مجبوری اگر که تن دهی بر دنیا !
امروز کنی تلف برای فردا !
دوری زمقام آدمیت گر تو
بر هر کس و نا کسی کنی قامت تا
سپاس از همراهان عزیز
نوید گروهی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۶۷:
پدرم این شعر رو به عنوان نصیحت برای من میخواندند (مصرع اول متفاوت از انچه در اینجا نوشته شده هست):
چون تیشه مباش، جمله ذی خود متراش
چون رنده ز کار خویش بیبهره مباش
تعلیم ز ارّه گیر در امر معاش
نیمی سوی خود میکش و نیمی میپاش
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۲ در پاسخ به هادي رحماني دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱ - پادشاهی فریدون پانصد سال بود:
فوق العاده بود.
نفهمیدن این بیت بدجور آزاردهنده بود.
سپاسگزارم
جهن یزداد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » فی لسان الاصفهانیه » شمارهٔ ۱:
تا کِی وِ کِی اِنتظارِ فردا
آروم بِپُرسِن آرو آرو
الف رسته در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۵ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۸ - یافتن عاشق معشوق را و بیان آنک جوینده یابنده بود کی وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ:
کُروم = مو، باغ ، تاکستان با انگورهای رنگین
لج شوم = ستیز شوم
الف رسته در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۲ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱:
دار به معنی درخت است
میوهدار یعنی درخت میوه
جهن یزداد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱:
کهن گشته این داستانها ز بن
کنون نو شود روزگار کهن
جهن یزداد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱:
یکی میوه داری بماند ز من
که بارد همی بار او بر چمن
میوه داری را باید جدا نوشت میوه دار = دار میوه است
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱:
تضمین غزل شماره ۴۷۱ سعدیساقی انجمن برس بر من وبر سئوال من
کز غم عشق و هجر او رفته زکف مجال من
عشق بتان بسینه خودشمه ای از خصال من
،،،،،،،،
وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
،،،،،،،،
تیر خدنگت از کمان جانب ما بُود روان
سینه جلو همی دهم ،ترس ز ما، مبر گمان
کس نرهید کی رهد پیر و یا بود جوان
،،،،،،،،،،
ناله زیر و زار من زارتر است هر زمان
بسکه به هجر میدهد عشق تو گوشمال من
،،،،،،،،،
کوه فقط توان دهد گفته به هر جواب تو
از چه سبب بود ترا از مَنَت اجتناب تو
نغنوی ار به شب مگر باد ربوده خواب تو
،،،،،،،،،،
نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
دست نمای خلق شد قامت چون هلال من
،،،،،،،،،
دل نشود اسیر هر ناکس و بند هرخسی
از چه بداد این دل عاشق ما نمی رسی
در طلب وصال تو رنج کشیده ام بسی
،،،،،،،،،،،،،،
پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی
میرسد و نمیرسد نوبت اتصال من
،،،،،،،،،،،،
غمزه و نازت هر دمی بر سر ره کمین کند
بر دل ما بروز و شب یاد ترا قرین کند
زلف دو تای مشک رابر گرهش عجین کند
،،،،،،،،،،،،
خاطر تو به خون من رغبت اگر چنین کند
هم به مراد دل رسد خاطر بدسگال من
،،،،،،،،،،،،،
دل چو برد زکف مرا هیچ نکرده مسترد
عشق چو خیمه زد بجان بوته غصه پرورد
گردش روز گار گر گام، بکام نسپرد
،،،،،،، ،،،،،،،،،،،
برگذری و ننگری بازنگر که بگذرد
فقر من و ( غنای تو )،جور تو و احتمال من
،،،،،،،،،،،،
کو ی تو و سرای من نقش منست چون گدا
گر لب لعل او بود بر لب تشنه ام سقا
آب حیات باشد آن بهر بقا بود شفا
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
چرخ شنید نالهام گفت منال سعدیا
کآه تو تیره میکند آینه جمال من
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۵ در پاسخ به Tania Shokri دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱:
تضمین غزل شماره ۴۷۱ سعدیساقی انجمن برس بر من وبر سئوال من
کز غم عشق و هجر او رفته زکف مجال من
عشق بتان بسینه خودشمه ای از خصال من
،،،،،،،،
وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
،،،،،،،،
تیر خدنگت از کمان جانب ما بُود روان
سینه جلو همی دهم ،ترس ز ما، مبر گمان
کس نرهید کی رهد پیر و یا بود جوان
،،،،،،،،،،
ناله زیر و زار من زارتر است هر زمان
بسکه به هجر میدهد عشق تو گوشمال من
،،،،،،،،،
کوه فقط توان دهد گفته به هر جواب تو
از چه سبب بود ترا از مَنَت اجتناب تو
نغنوی ار به شب مگر باد ربوده خواب تو
،،،،،،،،،،
نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
دست نمای خلق شد قامت چون هلال من
،،،،،،،،،
دل نشود اسیر هر ناکس و بند هرخسی
از چه بداد این دل عاشق ما نمی رسی
در طلب وصال تو رنج کشیده ام بسی
،،،،،،،،،،،،،،
پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی
میرسد و نمیرسد نوبت اتصال من
،،،،،،،،،،،،
غمزه و نازت هر دمی بر سر ره کمین کند
بر دل ما بروز و شب یاد ترا قرین کند
زلف دو تای مشک رابر گرهش عجین کند
،،،،،،،،،،،،
خاطر تو به خون من رغبت اگر چنین کند
هم به مراد دل رسد خاطر بدسگال من
،،،،،،،،،،،،،
دل چو برد زکف مرا هیچ نکرده مسترد
عشق چو خیمه زد بجان بوته غصه پرورد
گردش روز گار گر گام، بکام نسپرد
،،،،،،، ،،،،،،،،،،،
برگذری و ننگری بازنگر که بگذرد
فقر من و ( غنای تو )،جور تو و احتمال من
،،،،،،،،،،،،
کو ی تو و سرای من نقش منست چون گدا
گر لب لعل او بود بر لب تشنه ام سقا
آب حیات باشد آن بهر بقا بود شفا
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
چرخ شنید نالهام گفت منال سعدیا
کآه تو تیره میکند آینه جمال من
کوروش در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۸ - یافتن عاشق معشوق را و بیان آنک جوینده یابنده بود کی وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ:
چه رها کن رو به ایوان و کروم
کم ستیز اینجا بدان کاللج شوم
یعنی چه ؟
بابک چندم در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۵ در پاسخ به اردشیر دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵:
@ اردشیر
بزرگان جنگآور از باستان
ز رستم زنند این زمان داستان
باستان: دیرباز، دیرینه
جنگاوران بزرگی که از دیرباز/قدیم شاهد پهلوانی/قهرمانی های رستم بودند، در این زمان آنها را حکایت/بازگویی می کنند...
فاطمه زندی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۴۰ - گفتار اندر حذر از دشمنی که در طاعت آید:
درود
انباز =شریک
مهدی از بوشهر در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۴۱ در پاسخ به درویش علی ادریساوی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:
درود بر شما
رضا از کرمان در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۳ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵ - قصد خیانت کردن عاشق و بانگ بر زدن معشوق بر وی: