گنجور

حاشیه‌ها

عبدالرضا فارسی در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۲۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۲۰:

چو او خواست با زنگه شاوران ...

اخواست نام پهلوانی بوده 

میم الف در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳ - زکات زندگی:

یک عده بیکارِ کپی‌پیست‌کنِ بی‌سواد برداشتند بیتی به ابتدای این غزل زیبا افزودند و مدام منتشر می‌کنند. همان بیت (تا تو نگاه می‌کنی ...)

آن بیت از شهریار نیست. به جای کپی کردن و در فضای مجازی دنبال کپی کردن و دامن زدن به جعلیات: کتاب بخوانیم... کتاب بخوانیم... کتاب خوانیم

امان از تنبلی و جهل

 

رضا صالحی در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

چو با حبیب نِشینی و باده ...

به نظر می‌رسد که خطاب این بیت نسبت به خود شاعر باشد. و مصرع دوم می‌تواند بادْپیما یا باده‌پیما باشد. در هر حالت معنی متناقض با دیگری می‌شود... 

در یکی یاپ اهل محبت موجب تقرب است و در یکی یاد به معنای وساطت می‌تپاند باشد

میثم در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۷ - دریافتن طبیبان الهی امراض دین و دل را در سیمای مرید و بیگانه و لحن گفتار او و رنگ چشم او و بی این همه نیز از راه دل کی انهم جواسیس القلوب فجالسوهم بالصدق:

کاملان از دور نامت بشنوند
تا به قعر باد و بودت در دوند

باد و بود یعنی چی؟
آیا تار و پود صحیح نیست؟

رضا از کرمان در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۰۷ در پاسخ به بهروز قدرتي دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۹ - در نصیحت فرزند خود محمد نظامی:

آقا بهروز گل  وگلاب سلام 

  ضمن آرزوی بهترین تعبیرات برای رویاهای شما ، عزیزم این شعر در کتابهای درسی قدیم بود و نمیدانم آیا شما خاطره ای از آن دارید یا نه  ،گرچه الان سطح علمی کتابهای درسی نسبت به قدیم شدیداً افت کرده .

  شاد باشی 

رضا از کرمان در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۷:

گفت آمد که مرا خواجه ز بالا ...

سلام 

  در بیت  دهم آچار به چه معنا بکار رفته است معنی ترشی میدهد یا ابزار  ممنون از توضیح شما  قبلا(ن .ر ) نیز همین مورد را سوال کرده ضمناً در بیت آخر رهی به چه معناست. 

   شاد باشید

عباس جنت در ‫۱ سال قبل، یکشنبه ۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:

طوق کرمنا اشاره به این آیه مبارک قرآن است

 وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا ﴿۷۰  سوره ۱۷: الإسراء

چیزی که انسان را از سایر مخلوقات برتری میدهد عشق است که حتی ملأکه هم ندارند چنانچه حافظ میگوید

در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت

عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد

برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

مدعی خواست که آید به تماشاگَهِ راز

دست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد

ملایک چون در حد کمال هستند  احتیاج به عشق ندارند ولی‌ عشق در انسان اکتسابی است یعنی‌ باید خودش پیدا کند تا بمقامات روحانی‌ برسد. عشق در حیوانات نباتات و طبیعت هم وجود دارد در سطح محدود برای حفظ بقا مانند عشق مادر و فرزند در حیوانات و این عشق ذاتی است.

مقام انسان بالا تر از فرشتگان است مولانا میفرماید:

 

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست

ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست

ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم

باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست

خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم

زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست

گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا

بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست

شیخ الاسود در ‫۱ سال قبل، شنبه ۶ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۱ در پاسخ به کمال دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۲۳:

کاش این دوست عزیز، معنی و مفهوم این مجموع را بیان می‌کردند.

فاتح عبداله‌زاده در ‫۱ سال قبل، شنبه ۶ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۷:

این شعر را با دستخط مولانا در منابع معتبر ببینم، باور نمی‌کنم سروده‌ی ایشان باشد؛ این انتساب بسیار عجیب است

مهدی مرتضایی در ‫۱ سال قبل، شنبه ۶ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۳۱ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار:

سلام بابت تصویری که از وحشی گذاشته اید در تذکره وحشی آمده برادر وحشی در دربار میرمیران شاعر بود ولی در میانسالی درگذشت اطرافیان به جهت قطع نشدن مواجب خانواده  برادر شاعر به نام غیاث الدین را به عنوان شاعر دربار به جای برادر گذاردند اولین بار که وی به پیشگاه حاکم شرفیاب شد حاکم با فردی سیاه و سوخته از آفتاب و سری کاملا بی مو وهیکل وهیبتی درشت مواجه گردید لذا گفت این وحشی کیست  پس از آن وی این لقب را به تلخص گرفت. بابت طاسی سر در بیت اول شعر سر کل آورده نشستم دوش در راهی که سازم سرکل را به زیر فوطه پنهان...  ممنون مرتضایی یزد 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۱ سال قبل، شنبه ۶ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

تضمین غزل شماره ۸
.................
چیده ام در راه عنقا دام را
تا بگیرم زین تغابن کام را
باز کن از سر تو فکر خام را
...............
ساقیا برخیز و دَردِه جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
*******
ننگ و نام آمد به پیری درد سر
آن نفس کو تا شوداین قلب ،زر
ساقیا خشک است لب  بنمای تر
..........
ساغر می بر کفم نِه تا ز بَر
بَرکِشم این دلق اَزرَق‌فام را
*******
بس سخن ها بشنویم  از ناقلان
میرود مردم طریق کاملان
ننگ را شویند نزد قابلان
.............
گر چه بدنامی‌ست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را
*******

عمر را پیرانه سر کردم مرور

غم بود در عشق اسباب سرور
با شراب ار بودم از اهل شرور
...............
باده دَردِه چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
*******
آن خم ابرو بقصد جان من
ناوک مژگان شده ایمان من
گفت سست است آخر این پیمان من
...............
دود آه سینهٔ نالان من
سوخت این افسردگان خام را
*******
عاجزم از عشق نا پیدای خود
گشته ام دیوانه از سودای خود
راز بستم بر لب گویای خود
.‌‌‌‌‌............
محرم راز دل شیدای خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را
********
از کمند زلف باری کس نَجست
مرغ در دام آید و ماهی به شست
دامن دولت نیاید گر بدست
............
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره بُرد آرام را
*******
چشم و گوشش کور و کر هر اهرمن
دل هوا دارست بر دشت و دمن
بوستان را خوش بود سرو و سمن
..............
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هرکه دید آن سرو سیم‌اندام را
*******
خون دل کم خور ،بخور خون عنب
من که بودم اهل می، اهل طرب
کام می جستم زجام و شهد لب
.....................
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را
*******
جاوید مدرس رافض

جاوید مدرس اول رافض در ‫۱ سال قبل، شنبه ۶ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۳۲ در پاسخ به مصطفی فدشک دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

تضمین غزل شماره ۸
.................
چیده ام در راه عنقا دام را
تا بگیرم زین تغابن کام را
باز کن از سر تو فکر خام را


ساقیا برخیز و دَردِه جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
*******
ننگ و نام آمد به پیری درد سر
آن نفس کو تا شوداین قلب ،زر
ساقیا خشک است لب  بنمای تر
..........
ساغر می بر کفم نِه تا ز بَر
بَرکِشم این دلق اَزرَق‌فام را
*******
بس سخن ها بشنویم  از ناقلان
میرود مردم طریق کاملان
ننگ را شویند نزد قابلان
.............
گر چه بدنامی‌ست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را
*******

عمر را پیرانه سر کردم مرور

غم بود در عشق اسباب سرور
با شراب ار بودم از اهل شرور
...............
باده دَردِه چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
*******
آن خم ابرو بقصد جان من
ناوک مژگان شده ایمان من
گفت سست است آخر این پیمان من
...............
دود آه سینهٔ نالان من
سوخت این افسردگان خام را
*******
عاجزم از عشق نا پیدای خود
گشته ام دیوانه از سودای خود
راز بستم بر لب گویای خود
.‌‌‌‌‌............
محرم راز دل شیدای خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را
********
از کمند زلف باری کس نَجست
مرغ در دام آید و ماهی به شست
دامن دولت نیاید گر بدست
............
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره بُرد آرام را
*******
چشم و گوشش کور و کر هر اهرمن
دل هوا دارست بر دشت و دمن
بوستان را خوش بود سرو و سمن
..............
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هرکه دید آن سرو سیم‌اندام را
*******
خون دل کم خور ،بخور خون عنب
من که بودم اهل می، اهل طرب
کام می جستم زجام و شهد لب
.....................
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را
*******
جاوید مدرس رافض

شوق پرواز در ‫۱ سال قبل، شنبه ۶ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹:

«چندی از ابیات آن شیرین سخن»

🌿
🌿
🌿

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
🌿
حافظِ گمشده را با غمت ای یارِ عزیز
اتحادیست که در عهد قدیم افتادست
🌿
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت
🌿
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
🌿
دوش آگهی ز یار سفر کرده داد باد
من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد
🌿
صبا کجاست که این جان خون گرفته چو گل
فدای نکهت گیسوی یار خواهم کرد
🌿
صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می آورد
دل شوریده ما را به بو در کار می آورد
🌿
بر خاکِ راهِ یار نهادیم رویِ خویش
بر رویِ ما رواست اگر آشنا رود
🌿
بویِ خوشِ تو هر که ز بادِ صبا شنید
از یارِ آشنا سخنِ آشنا شنید
🌿
ز کویِ یار بیار ای نسیمِ صبح غباری
که بویِ خونِ دلِ ریش از آن تراب شنیدم
🌿
ای نسیم سحری خاک در یار بیار
که کند حافظ از او دیده دل نورانی

جهن یزداد در ‫۱ سال قبل، شنبه ۶ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۴ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۹ - در مدح امیرابویعقوب یوسف برادر سلطان محمود گوید:

بنوک تیر فرو افکند  ز کرگ سرون
بزخم تیغ فرو اورد ز پیل سرین

Mmd Mmd در ‫۱ سال قبل، شنبه ۶ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

الحاقی در بعضی نسخ:

من آن زمان طمع ببریدم ز عافیت

کاین دل نهاد در کف عشقت زمام را

بیت ۱: صوفی و صفا و صافی جناس. مشابه سعدی:

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی  (خرمشاهی)

را بدل از کسره. آینه صافی ست جام را: آینه‌ی جام زلال است. باده‌ی جام صاف و ناب است. (ذوالنور)   

بیت ۴: دور ایهام: روزگار و حلقه نوشیدن شراب (حسین‌علی یوسفی) بزم دور: مجلس شراب گردانی، استعاره از دنیا (ذوالنور) 

بیت ۵: قزوینی: مکن (جوانی که رفت، سر پیری دست به هنری نزن که ننگ آورد و آبرو برد) خانلری: بکن (جوانی که رفت لااقل سر پیری هنری کن و گلی از عیش بچین و نامی بخر [برای حفظ آبرو - ذوالنور، نام و ننگ عاشقانه - سودی به نقل از خرمشاهی])

بیت ۶: آبخور: ایمنی آدم از گرسنگی و برهنگی و تشنگی (زریاب) بهره از آب یا بهره از عیش و تنعم (حمیدیان)

همو بهشت را ایهام میداند به دو معنای بنها‌د (فرو گذاشت) و فردوس. گرچه معنای بیت در شق‌ دوم را نیاورده. به نظر این شاگرد می‌رسد که معنای قریب بیت می‌تواند این باشد که در عیش نقد و حاضر بکوش که هنگامی که قسمت و بهره (از بودن در فردوس) باقی نماند آدم روضه دارالسلام را فرو‌گذاشت و‌ هبوط کرد. (از بهره فعلی عیش استفاده کن پیش از آنکه به پایان‌برسد همچنان آدم که بهره‌اش از فردوس به پایان رسید ‌و آن را فروگذاشت) معنای بعید نیز شاید این باشد که در عیش نقد بکوش چرا که بهره ای از بهشت (همان روضه دارالسلام) برای آدم باقی نماند. (همانطور که برای آدم بهشت نماند عیش تو هم پایدار نیست پس غنیمتش بدان) 

بیت مقطع: شیخ جام چنانچه احمد جام باشد شاید معنای طنزگونه دارد چراکه ظاهرا شیخ اهل سختگیری علیه مسکرات بوده. و چنانچه مقصود شیخ جام می فروش مشابه پیر می فروش باشد (یوسفی نقل از برک‌نیسی) احیاناً تجدید ارادت معناست. و اگر معنای شیخ جام خود جام می باشد (استعلامی، زرینکوب، همایی، ذوالنور) اندکی بعید و حشو به نظر می‌رسد. بنا بر روحیه غزل محتملا حالت اول (تعریض به شیخ) درست‌تر است.

رضا صدر در ‫۱ سال قبل، شنبه ۶ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:

چند بیت از این غزل زیبا رو از جمله زنده یاد شجریان در یک اجرای خصوصی به آواز خوانده:

پیوند به وبگاه بیرونی

رضا صدر در ‫۱ سال قبل، شنبه ۶ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۰۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

چند بیت این غزل زیبا رو از جمله زنده یاد شجریان در یک اجرای خصوصی به آواز خوانده:

پیوند به وبگاه بیرونی

ادبیات در ‫۱ سال قبل، شنبه ۶ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۰۱ در پاسخ به داتیس خواجه ئیان دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:

درود🌹🌹

علی . در ‫۱ سال قبل، شنبه ۶ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۴۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۶:

معنی سر برآوردن از برج ماهی چیست ؟ به نظر می رسد به بروج دوازده گانه اشاره داره ولی آیا دارای مفهوم کنایی هست ؟ 

مسافر در ‫۱ سال قبل، شنبه ۶ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:

سلام

این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 984 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است

می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:

aparat

parvizshahbazi

 

۱
۴۳۶
۴۳۷
۴۳۸
۴۳۹
۴۴۰
۵۲۷۰