مهری در ۹ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴:
روفیا خانم
از جامی ست
والی مصر ولایت ذوالنون
آن به اسرار حقیقت مشحون
گفت در مکه مجاور بودم
در حرم حاضر و ناظر بودم
ناگه آشفته جوانی دیدم
نه جوان سوخته جانی دیدم
لاغر و زرد شده همچو هلال
کردم از وی ز سر مهر سؤال
که مگر عاشقی ای شیفته مرد
که بدین گونه شدی لاغر و زرد
گفت آری به سرم شور کسیست
کش چو من عاشق رنجور بسیست
گفتمش یار به تو نزدیک است
یا چو شب روزت ازو تاریک است
گفت در خانه اویم همه عمر
خاک کاشانه اویم همه عمر
گفتمش یکدل و یکروست به تو
یا ستمکار و جفاجوست به تو
گفت هستیم به هر شام و سحر
به هم آمیخته چون شیر و شکر
گفتمش یار تو ای فرزانه
با تو همواره بود همخانه
سازگار تو بود در همه کار
بر مراد تو بود کارگزار
لاغر و زرد شده بهر چه یی
سر به سر درد شده بهر چه یی
گفت رو رو که عجب بی خبری
به کزین گونه سخن درگذری
محنت قرب ز بعد افزون است
جگر از هیبت قربم خون است
هست در قرب همه بیم زوال
نیست در بعد جز امید وصال
آتش بیم دل و جان سوزد
شمع امید روان افروزد
با درود
ناشناس هستم در ۹ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:
اخر ، این مسئله خودش گویا است ، نیازی به اشاره ی شما نبود!
وقتی که حرفی نیست برای بیان کردن ، به است ، که خاموش باشیم.
(اخه مگه مجبوری بنالی یا تفت بدی)
روفیا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴:
اقتلونی اقتلونی یا ثقات
ان فی قتلی حیاتا فی حیات
روفیا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴:
بیت دیگری از حکمت مولانا یافتم که موید این مطلب است که هر چیزی در درون خود ضد خود را حمل میکند :
هر حسد از دوستی زاید یقین
که شود با دوست غیری همنشین
و
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم
و
ali tarefi در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۶:
بسیار زیباست بهترین شاعر دنیاست
ali tarefi در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۹:
ین شعر ادمو به اسمان میبره زیباست
ali tarefi در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۷:
زیباست واقعا زیباست.شعر عشق است
دکتر علیرضا محجوبیان لنگرودی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۶:
این قصیده 47 بیتی در وزن مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن یعنی بحر هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف سروده شده است. در شکل فعلی آن در پاره ای از ابیات دارای سکته عروضی است. البته باتوجه به فاصله زمانی ما با شاعر، این موضوع دور از انتظار نیست. ناصرخسرو قبادیانی شاعری مکتبی است که درعصر شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی یعنی قرون چهارم و پنجم هجری، می زیسته است. وی در این قصیده کلمات را چون موم فقط برای بیان اهداف تربیتی خویش بکار می برد. اصلا آرایش های لفظی و معنوی اورا حرکت نمی دهد او تنها درد دین دارد. هرچند تاثیر کلام او از بعد آرایه ها به پای بزرگان ادب فارسی نمی رسد، ولی صداقت و صمیمیت کلامش در جای جای ابیات آن موج می زند و هر خواننده دل آگاهی را جذب می کنداینکه بسیاری، ابیات ابوحنیفه اسکافی غزنوی شاعر همعصر او را با وی تخلیط کرده اند بیانگر این واقعیت است که این دو شباهت غریبی به هم دارند. بی تردید او را باید شاعری خردگرا و تعلیمی دانست که از این نظر نیز شبیه ابوحنیفه است از بیت چهاردهم این قصیده پند و اندرزهایش راشروع می کند و تا بیت پایانی از کار باز نمی ایستد. در بیت 38 از مقتدای مذهبی خویش که دل در کمند دین فاطمیش دارد به صراحت یاد می کندواو را نشانه ای از فضل خداوند می داند. والعاقبه للمتقین
روح الله در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۶:
1-بیت اخر این گونه نیز ضبط شده:
بر چنین قوم تو لعنت نکنی شرمت باد
لعن الله یزیدا و علی آل یزید
2-ایا کسی به متن کامل این قصیده یا غزل دسترسی دارد؟
Sepehr در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۸:
Ya Hagh
Zahi sazist keh salek dar an be Khorshid Haghighat haghighat seyr mikonad.
ناشناس در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۰ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۲ - غزل:
خانم سپیده رئیس سادات تازگی به زیبایی این شعر را با اهنگی دلنشین خوا نده است
شمس شیرازی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:
یکی از پر مغز ترین داستانها ی مثنوی، به نظرم داستان نی زن است،
آنجا که میگوید : گر تو بهتر می زنی بستان بزن
و شما میدانید مخاطب کیست.
یکی از ناشناسان در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:
بیرون شد را خواجه به مانای راه گریز، برون رفت، راه خروج به کار برده است به زیبایی تمام، شدن را به مانای رفتن و نمودن را نشان دادن،
بیرون شدن را نمیشود نشان داد ( به عنوان مصدر )
قاسم ف در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:
ومعنی هم کاماتر است ُراه بیرون آمدن از ظلمات حیرت وسردر گمی را نشانم بده ً
معنی بیت با کلمه ُبیرون شدیً برایم نا مفهوم است که در نسخه غنی_قزوینی اینگونه نوشته شده است
پویا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
در غزلی هم که رشحه به استقابل از این غزل سروده دقیقا در بیت اول و بیت یکی مانده به آخر آن نا منظمی که mehr اشاره کرده وجود دارد.
علی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:
روفیا گرامی
ابیاتی که نوشتید به هیچ وجه ارتباطی با اون بیت نداره!!
قاسم ف در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:
مصرع دوم بیت دوم در بعضی نسخه ها ُبیرون شدنً نوشته شده که منطقی تر به نظر میاد
سیامک در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹:
به نظر این حقیر در بیت " یا رب این نو دولتان را با خر خودشان نشان" ایراد دارد و شاید به این گونه نوشته میشد « یا رب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان » که منظور از خر همان جایگاه متناسب با منزلت شان است مثلا جایگاه را در ایامخ قدیم خرگاه می گفتند در ضمن مفهوم استعاره همان الاغ هم می باشد با توجه به مصرع بعدی که استر را آورده است در واقع شاعر بازگرداندن نو دولتان به جایگاه متناسب و قبلی خودشان را مد نظر دارد و از خداوند چنین می طلبد
داریوش در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:
با سلام.یک بیت از غزل اینجا وجود نداره:
چو افتاده است در این ره که هر سلطان معنی را
در این درگاه میبینم که سر بر آسمان دارد
چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
روفیا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴: