چون شفق گرچه مرا باده ز خون جگر است
دل آزادهام از صبح طربناکتر است
عاشقی مایهٔ شادی بُوَد و گنجِ مراد
دل خالی ز محبت صدف بیگُهر است
جلوهٔ برقِ شتابنده بوَد جلوهٔ عمر
مگذر از بادهٔ مستانه که شب در گذر است
لب فروبستهام از ناله و فریاد ولی
دل ماتمزده در سینهٔ من نوحهگر است
گریه و خندهٔ آهسته و پیوستهٔ من
همچو شمع سحر آمیخته با یکدگر است
داغ جانسوز من از خندهٔ خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه غمانگیزتر است
خاکِ شیراز که سرمنزل عشق است و امید
قبلهٔ مردم صاحبدل و صاحبنظر است
سرخوش از نالهٔ مستانهٔ سعدی است رهی
همه گویند ولی گفتهٔ سعدی دگر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، شاعر در این شعر به بیان احساسات عاشقانه و تناقضهای عاطفی میپردازد. او از شادی ناشی از عشق و همچنین درد و غم ناشی از جدایی سخن میگوید. عشق را به عنوان منبع شادی و گنجی باارزش توصیف میکند و نشان میدهد که دل خالی از محبت، بیارزش است. او به گذر عمر و لذتهای آن پافشاری دارد، در حالی که در درونش حس گریه و ماتم نیز وجود دارد. در نهایت، شاعر به عشق و زیباییهای شیراز، به عنوان مرکز دلها و امیدها اشاره میکند و میگوید که اشعار سعدی خاص و متفاوت است.
هوش مصنوعی: هرچند که وجودم از درد و رنج ناشی از خون جگر پر شده، اما دل آزاد و رهایم در مقایسه با صبحی شادتر و خوشحالتر است.
هوش مصنوعی: عشق باعث خوشحالی و به دست آوردن آرزوهاست، و دل بیعشق مانند صدفی است که هیچ گوهر و ارزشهایی ندارد.
هوش مصنوعی: درخشندگی سریع برق نمادی از عمر انسان است، پس از نوشیدن بادهٔ شاداب و مستانه، نباید فراموش کرد که شب در حال گذر است.
هوش مصنوعی: من از سر درد و غم نمیتوانم فریاد بزنم و صحبت کنم، اما در دل من حسرت و اندوهی عمیق وجود دارد که در درونم به ناله و زاری میپردازد.
هوش مصنوعی: گریه و خندهٔ آرام و مداوم من مانند شعلهٔ شمعی در صبحگاه به طور ترکیبی با یکدیگر در هم آمیخته است.
هوش مصنوعی: درد عمیق من از خندهٔ تلخ و خونینم مشخص است. باید بدانیم که گاهی خندهای وجود دارد که از گریه نیز غمانگیزتر است.
هوش مصنوعی: خاک شیراز جایی است که عشق و امید در آن جریان دارد و به عنوان مقصدی مهم برای کسانی که دلهای پاک و خردهایی روشن دارند شناخته میشود.
هوش مصنوعی: شادی و خوشحالی ناشی از نالههای عاشقانه سعدی، بر دل همه تاثیر گذاشته است، اما سخن سعدی با دیگران متفاوت است و عمق و معنای خاصی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همه گویند و سخن گفتن سعدی دگرست
همه دانند مزامیر نه همچون داود
همین شعر » بیت ۸
سرخوش از ناله مستانه سعدی است رهی
همه گویند ولی گفته سعدی دگر است
ای خردمند نگه کن که جهان برگذر است
چشم بیناست همانا اگرت گوش کر است
نه همی بینی کاین چرخِ کبود از برِ ما
بسی از مرغ، سبکپَرتر و پرّندهتر است؟
چون نبینی که یکی زاغ و یکی باز سپید
[...]
پیش من یکره شعر تو یکی دوست بخواند
زانزمان باز هنوز این دل من پر هسر است
در خانی ز پس اوست و بآنحلقه در است
نتوان گفت کز آنهاست کز آنها بتر است
سرخ مرد است ولی چاره چه دانم چو غر است
سرخ عر نبود در زیر برنگ دگر است
فلسفه داند و از فلسفه دانان خر است
[...]
بر گذر ای دل غافل که جهان برگذر است
که همه کار جهان رنج دل و دردسر است
تا تو در ششدرهٔ نفس فرومانده شدی
مهره کردار دل تنگ تو زیر و زبر است
عمر بگذشت و به یک ساعته امید نماند
[...]
هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است
عشقبازی دگر و نفسپرستی دگر است
نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است
هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.