گنجور

حاشیه‌ها

حسین ملیحی شجاع در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۰ - در نمد دوختن زن عرب سبوی آب باران را و مهر نهادن بر وی از غایت اعتقاد عرب:

رحیق یعنی شراب اشار به ایه 25 سوره مطففین

 

محمد رشیدی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:

با سلام
بنظر میرسد در مصرع اول " تو" ودر مصرع چهارم " روی " اضافه و در بیت هفتم چو جو صحیح میباشد
باتشکر

 

امیرحسین الهیاری در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵:

بیت ششم مصرع دوم پس از کلمه ی "کاروانی" یک "را " نیاز است که گویا در تایپ از قلم افتاده است .

 

aydinsaheli در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱- در مصیبت سیدالثقلین و فخرالکونین حضرت اباعبدالله ا‌لحسین علیه السلام گوید:

نپذرفت صحیح است بدون یاء

 

aydinsaheli در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۱۱:۰۳ دربارهٔ قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱- در مصیبت سیدالثقلین و فخرالکونین حضرت اباعبدالله ا‌لحسین علیه السلام گوید:

ﮐﻪ ﺷﻤﺮ ﺍﺯ ﭼﻪ ﭼﺸﻤﻪ؟ ﺯ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪٔ ﻓﻨﺎ
تصحیح:
ﮐﻪ؟ ﺷﻤﺮ، ﺍﺯ ﭼﻪ ﭼﺸﻤﻪ؟ ﺯ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪٔ ﻓﻨﺎ
ﻣﯿﺮ ﺳﭙﻪ ﮐﻪ ﺑﺪ؟ﻋﻤﺮﺳﻌﺪ ! ﺍﻭ ﺑﺮﯾﺪ؟
ﺣﻠﻖ ﻋﺰﯾﺰ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻧﻪ ﺷﻤﺮ ﺑﯽﺣﯿﺎ
تصحیح:
ﻣﯿﺮ ﺳﭙﻪ ﮐﻪ ﺑﺪ؟ﻋﻤﺮﺳﻌﺪ ! ﺍﻭ ﺑﺮﯾﺪ-
ﺣﻠﻖ ﻋﺰﯾﺰ ﻓﺎﻃﻤﻪ؟ ﻧﻪ ﺷﻤﺮ ﺑﯽﺣﯿﺎ
ﺧﻨﺠﺮ ﺑﺮﯾﺪ ﺣﻨﺠﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﮑﺮﺩ ﺷﺮﻡ
ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﭼﻪ ﭘﺲ ﺑﺮﯾﺪ؟ ﻧﭙﺬﺭﻓﺖ ﺍﺯﻭ ﻗﻀﺎ
تصحیح:
ﺧﻨﺠﺮ ﺑﺮﯾﺪ ﺣﻨﺠﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﮑﺮﺩ ﺷﺮﻡ؟
ﮐﺮﺩ، ﺍﺯ ﭼﻪ ﭘﺲ ﺑﺮﯾﺪ؟ ﻧﭙﺬیرﻓﺖ ﺍﺯﻭ ﻗﻀﺎ
ﺩﯾﮕﺮ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﻪ ﺍﻗﺮﺑﺎ
تصحیح:
ﺩﯾﮕﺮ ﮐﻪ؟ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﺩﯾﮕﺮ ﮐﻪ؟ ﺍﻗﺮﺑﺎ
ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺴﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ؟ ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺷﺖ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ
ﺳﺠﺎﺩ ﭼﻮﻥ ﺑﺪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻏﻢ ﻭ ﺭﻧﺞ ﻣﺒﺘﻼ
تصحیح:
ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺴﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ؟ ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺷﺖ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ؟
ﺳﺠﺎﺩ، ﭼﻮﻥ ﺑﺪ ﺍﻭ؟ ﺑﻪ ﻏﻢ ﻭ ﺭﻧﺞ ﻣﺒﺘﻼ

 

حسین کریمی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۱۰:۲۴ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱۳:

درود بر شما.
بیت دوم واژه قیمت دوبار پشت سرهم آمده است و وزن شعر را بهم ریخته است .
اگر گفته من درست است خواهشمندم اصلاح فرمایید.
با سپاس
حسین کریمی

 

پیرایه یغمایی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۶:

این غزل زیبا را بشنویم یا صدای پیرایه یغمایی/ خوانده شده از روی کتاب غزلیات شمس تبریز با گزینش و تفسیر دکتر شفیعی کدکنی، / موسیقی زیر صدا: گروه موسیقی اهورا
پیوند به وبگاه بیرونی

 

صدری در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۲ - ذکرخیال بد اندیشیدن قاصر فهمان:

سلام
در نقد أمور علمی، مدرک و منبع موثق، نه عقیده و علاقه فرد به مؤلف ویژه ای شرط است. علاوه بر این واژه "پله پله" در برنام کتاب مرحوم زرینکوب بکار گرفته شده و هیچ ربطی باین بخش از مثنوی ندارد.

 

پگاه هستی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴۹:

من عاشق اشعار مولانا هستم و بنظرم این قشنگترین شعر مثنوی هست

 

مقصود در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:

بس که در هجر تو از صبح تا سحر نالیده ام
پیکرم در آه خود از پای افتادست چو شمع
گاه می سوزاندم نامت چو بر لب می برم
نامت ای نامهربانا اتشین کامم چو شمع
حسرتی بیهوده دارم در خیال دیدنت
نیست پایانی بر این سوزنده احلامم چو شمع
روزگارانی مرا دستی در آغوش تو بود
از چه دیدارت چنین امروز سوزان است چو شمع
نونهالی بودی و اغوش من جای تو بود
پس چرا اتش نهادی در میان جان چو شمع
نعره هر دم زنم از دوریت جانان من
این چه اتش بود ه افتادست بر جانم چو شمع
دست تقدیر و قضا را خواهم اکنون بشکنم
لیک از افسون ناگزیرم سوختن را همچو شمع
گر تو مقصود منی در وصف هر رنگی ز عشق
من نریمانم و می مانم برای سوختن پایت چو شمع

 

مقصود در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:

بس که در هجر تو از صبح تا سحر نالیده ام
پیکرم در آه خود از پای افتادست چو شمع
گاه می سوزاندم نامت چو بر لب می برم
نامت ای نامهربانا اتشین کامم چو شمع
حسرتی بیهوده دارم در خیال دیدنت
نیست پایانی بر این سوزنده احلامم چو شمع
روزگارانی مرا دستی در آغوش تو بود
از چه دیدارت چنین امروز سوزان است چو شمع
نونهالی بودی و اغوش من جای تو بود
پس چرا اتش نهادی در میان جان چو شمع
نعره هر دم می زنم از دوریت جانان من
این چه اتش بود ه افتادست بر جانم چو شمع
دست تقدیر و قضا را خواهم اکنون بشکنم
لیک از افسون ناگزیرم سوختن را همچو شمع
گر تو مقصود منی در وصف هر رنگی ز عشق
من نریمانم و می مانم برای سوختن پایت چو شمع

 

امین کیخا در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۲۱:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۶ - دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی:

حلوا خوردن یعنی کام شیرین دنیا را راندن و خوشی گذران و سپنجین جهان را گزیدن .
می فرماید شیرینی دنیا را بمزی از فرجام و هدفت دور تر می افتی .

 

پویا در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۶ - دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی:

"هر که حلوا خورد واپس‌تر رود"
معنی این مصرع و کل بیت را لطفا بفرمایید ؟با توجه به مصرع اول

 

رسول در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۲۱:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۵ - صفت اجنحهٔ طیور عقول الهی:

دکتر جان اونوقت معنیش جالب نمیشه یه سوال بی جا میشه ؟؟!!!

 

حسین ملیحی شجاع در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۲۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۹ - هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه سوی بغداد به امیرالمؤمنین بر پنداشت آنک آنجا هم قحط آبست:

ای خداوند این خم و کوزهٔ مرا
در پذیر از فضل الله اشتری
منظور از فضل الله اشتری اشاره به ایه111 سوره توبه است

 

منصور در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۱۹:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

در پاسخ به باران عزیز عرض می کنم بر اساس آنچه در لغت نامه ها آمده است آرزو در معانی ذیل به کار می رود:
خواهش، کام، مراد، چشمداشت، امید، توقع، انتظار، شوق، اشتیاق، شهوت، هوی، معشوق، محبوب، دلبر، مطلوب، دلخواه، آز، حرص، استبداد رای، خودرایی، خود سری، خواستگاری( زن ) خطبه.
به نظر من در مصرع «ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار زو» آرزوی آرزو به معنی دلبر دلبران است

 

حسن در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:

با سلام به دوستداران سعدی
یه سوال در مورد این غزل زیبا مدتهاست که در ذهن منه. در مصرع "تو که گفته‌ای تأمل نکنم جمال خوبان" با توجه به اینکه ریشه تامل از امل و آروز کردن میاد معنی بیت به زیبایی بیان میشه ولی اگر معنی تامل آروز کردن هست چرا در زبان فارسی امروزی ما این کلمه رو به این معنی نداریم و به معنی اندیشیدن و تفکر کردن اون رو به کار می بریم؟؟

 

هادی صفری اقدم در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

با توجه به وزن عروضی شعر، در مصاع ا.ل بت اول به جای "بر" باید "به" نوشته شود... ممنون

 

امین در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸:

در بیت دوم، مصرع اول کلمه "هیچ" بجای "نیز" صحیح می باشد (من ز فکر تو به خود هیچ نمی پردازم)
.
در بیت پنجم، مصرع دوم، (ز ابروان و مژه ها...)
واژه ی "مژه ها" اشتباه درج شده است.
شکل صحیح بدین گونه است (ز ابروان و مُژَگان تیر و کمان ساخته ای) (مُژَگان=مژه گان)

 

امین کیخا در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:

به گمانم کلیدواژه ی گشایش دشواریهای بیت آخر واژه ی دوهوایی است .
هوا به پارسی وا بوده است چنانکه امروز در زبانک لکی هنوز روایی دارد . در پهلوی وا و نیز وات بوده است و در تخاری وانت بوده است .در انگلیسی هم مانند پارسی تخارستان هنوز vent در لغت ventilation یافت می شود . ولی عربی به نظر می رسد از فارسی این وا را هوا کرده است و به عربی امروز ما واژه ی عشق را هوا می گوییم و لغت های دیگر یعنی حب و عشق و غرام را نیز عربی دارد .هر چند عشق با توجه به سرواژه هایی که در زبانهای اسلاوی -روسی معنای مراقبت می دهند باید واژه ای آریایی باشد و نگاشتنش باید به شکل اشق یا ایشک باشد . ولی غرام به عربی که بسیار واژه ی خوشاوایی است در ترانه ها برای هلاک شدن از عشق به کار می رود .
پر پیداست که دوهوایی کردن یعنی عشق دو کس را در دل پروردن !

 

۱
۴۰۳۵
۴۰۳۶
۴۰۳۷
۴۰۳۸
۴۰۳۹
۵۰۵۱
sunny dark_mode