گنجور

حاشیه‌ها

کوکب در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

پویان عزیز
تعجب من از اشاره ی شماست به اهانت بنده به استاد شجریان
روضه خوانها مادر و پایه گزار برآمدن همچون شجریان هستند ، شجریان با تقلید از آنها بر آواز خوانی خود مفتخر است ، این تقلید را از ایشان بگیرید ، ببینید باقیمانده چیست
شجریان از میوه ی درختی بر میخورد که نهالش را همین روضه خوان ها کاشته اند
ادامه دهنده ی سینه به سینه ی دستگاه های
موسیقی ما در زمانی که ابزار ضبط وجود نداشت همین دکانداران دین بودند که هر کدام صدای خوشتر داشت و سوزناکتر ناله میکرد مشتری بیشتری نیز داشت . ما به جای آنکه از شجریان ممنون باشیم چه بهتر که از روضه خوان سپاسگزار باشیم که این میراث را ، اگرچه در پی نفع شخصی و نه برای نگهداشت فرهنگ ، برای ما ضبط کرد و امروز ما از آن بهره می بریم
آنجاکه نقدی کرده ام از نالیدن خواننده بود نه از صدا یا استادی ایشان ، مطرب آفریننده ی طرب و شادیست نه تولید کننده ی غم.
هاتف اصفهانی غزلی دارد به مطلع ،
چه شود به چهره‌ی زرد من، نظری برای خدا کنی
این ترانه را شجریان ، محمودی خوانساری و بسیاری دیگر خوانده اند
همه بسیار زیبا و استادانه نالیده اند ، جز دختر خانمی بنام سارا که به جای ناله ، از معشوق طلب کرده، زار نزده ، تمارض نکرده ، او مطرب است او شادی آفرین است ، همان که ایرج کرد
زمان کودکی ، در حرم یکی از امامان شاهد لابه و زاری شیعیان بودم ، عربی از راه رسید و چنان طلبکارانه ضریح را گرفت و تکان داد و بر سر امام با فریاد حاجت خواست که همه تحت تأثیر قرار گرفتند
آنجا فهمیدم تفاوت طلب کردن با التماس چیست
در چند سال اخیر نیز همین انتقادات سبب شده که استادشجریان نیز تغییری در روش خود بدهند
از نقد نهراسید که سازنده است.
در یوتیوب میتوانید تحت عنوان ” آوازخوانی دختر ایرانی آواز سارا را بشنوید
با درود به شما

مصطفی در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۳۷ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۳ - ذکر حسن بصری رحمة الله علیه:

سلام، ببخشید ی جا میگه از شیر ام سلمه خورده وو از کوزه پیامبر نیز اون وقت یه جای دیگه میگه وقتی به دنیا اومد اون رو بردند پیش عمر تو کدوم کتاب تاریخی نوته شده حین بصری در زمان پیامبر به دنیا اومده تو کتابای نوشته شده از اهل تصوف هم نیومده بلکه تو کتب تاریخی اومده در زمان عمر به دنیا اومده پس چجوری از کوزه پیامبر خورده؟؟؟؟؟؟؟؟؟

رامین در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

پیش از هرچیز در هنگام خواندن اشعار مولانا و خصوصا دیوان شمس باید توجه داشت که فوران آتشفشان مولوی در دیوان شمس در یک قالب متفاوت از مثنوی رخ میدهد. مولانا در این اشعار طوفانی درهای تو در تو کمتر میگشاید و معمولا بر محور یک "حال" میچرخد و درّ و جواهر میریزد... تا هرکجا که بخواهد... واویلاییست تسلط او بر مفاهیم و اشارات و زبان... چطور این مرد تاب آورد الله اعلم...

ناشناس در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

با احترام به ساحت بلند ادب ایران زمین
جناب پیر خرابات!
حقیر ضمن احترام به تعابیر جنابتان عرض میکند که مطمئن باشید اگر منظور شاعر(آن هم حافظ) از زلف، پردهٔ سیاه خانهٔ کعبه بوده باشد، آنقدر توان و جسارت داشته که به زیبائی هرچه تمامتر پرده کعبه را به زلف تشبیه کند، تا کار اینگونه برای حقیر و جنابعالی دشوار نیفتد و مغالطه برانگیز نگردد.
داریم از این شاهکارها و تشبیهات بی نظیر. در داستان «لیلی و مجنون» جائیکه پدر، مجنون را برای شفاء گرفتن به خانه کعبه میبرد...
مجنون چو حدیث عشق بشنید
اول بگریست پس بخندید
از جای چو مار حلقه برجست
بر حلقهٔ زلف کعبه زد دست
میبینیم که حکیم نظامی با چه زیبائی و جسارتی پردهٔ کعبه را به زلف، آن هم زلف لیلی تشبیه کرده است تا توجه حقیر و جنابعالی را بدانچه که در ذهن و خیال مجنون در حال گذر است سوق دهد.که در این شاهکار عاشقانه بسیار از واژهٔ حلقه و زلف استفاده شده است.
حال دوست گرامی به نظر شما این کار از عهدهٔ حافظ که واژه هائی چون زلف و صبا را همیشه مانند موم در دست داشته، بر نمی آمده؟!
شما خود شاعر را مخاطب قرار داده اید اما «زلفت» «زلف تو» که باید متعلق به همان مخاطب باشد را به پردهٔ کعبه نسبت داده اید!
در ضمن دوست گرامی! پیرامون خانه کعبه که دیگر یمین و یساری ندارد.و اگر قرار باشد جنابعالی همانطور که فرموده اید از زیر پردهٔ کعبه گذر کنید، از هر طرف که بگذرید، یک سو زائرینند و سوی دیگر دیوار کعبه.
امیدوارم از عرایض حقیر دلگیر نشوید.

مجتبی خراسانی در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۹ - حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان تا معبد متکبّران باشد کی ائتیا طوعا او کرها:

بسم الله خیر الاسماء
ما خلقت الجن و الانس این بخوان/جز عبادت نیست مقصود از جهان
جز عبادت نیست: یعنی اعم از عبادت قلبی و جوارحی، لیعبدون را مفسرون به معنی لیعرفون گرفته اند و معلوم است که عمل مقصود اولی و غایت بالعرض است و وجوب توصلی دارد و معرفت عیانی وجوب اصالی دارد و حق الیقین غایت اخیره است والطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق و الخلایق یفنون فی اسمائه اللطیفه و القهریه و اسماوه تفنی فی ذاته
«الا الی الله تصیرُ الامور» و قول جلال الدین: گرچه مقصود از بشر علم و هدی است
بمنه و کرمه

مجتبی خراسانی در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۶ - باز جواب انبیا علیهم السلام ایشان را:

بسم الله الرحمن الرحیم
جل ربی لا اله الا هو له الحمد فی الاولی و الاخرة
ـ دلبر و مطلوب با ما حاضر است/در نثار رحمتش جان شاکرست
با ما حاضر است: چه ما با او حاضریم به خلاف جاهلان بی حضور.
نیست کامل در دو عالم آن که دریا عین اوست/عین دریا هر که شد می دان که مرد کامل است
ـ در دل ما لاله زار و گلشنی است/پیری و پژمردگی را راه نیست
پیری: روح مجرد است و نمو و ذبول و استقامت قامت و انحنا اوصاف جسم است بلکه مرگ نداریم و خاک و آتش ما را نمی خورد که اجتماع و افتراق و انقلاب و استحاله و غیرها اوصاف جسم است و می گیرند او را.
که به خاک اندر شد و گل خاک شد/نه او را که نمک اندر شد و گل پاک شد

شیوا الماسی در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب ابن الملک و اصحابه » بخش ۲:

درود
لطفا خطوط اول تا سوم جملات تکراری حذف گردند
سپاس

شمس شیرازی در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

جناب پویان،
در اینکه آقای شجریان یکی از بزرگان ( و نه بزرگترین ) آواز ایرانی است صدو یک در صد با سرکار هم رایم.
من خود بسیار بارها از شنیدن آواز وی سرشار شده ام
اما اجاره فرمایید با یکی دو نکته هم رای نباشم
روضه خوانان ، مداحان و قاریان حق بزرگی بر گردن آواز ایرانی دارند ، آنا ن که عموما هم صدای خوشی دارند این گوشه های دلفریب را در قالب روضه و مناجات و خواندن کلام الله حفظ کرده اند و از قضا میگویند استاد خود از مجالس روضه خوانی و اشعار مذهبی شروع کرده اند!!
به گردن آنان که می گویند در باره ملی بودنشان اگر به مانای تعلقات سیاسی باشد ( که به گمانم هنرمندان نباید خویش به سیاست آلوده کنند) راه به جایی میبرد
اما کسی که دعای افطار را از هم میهنان 98 در صد مسلمان دریغ میکند نمی تواند مدعی مردمی بودن باشد. و میگویند آحترام امام زاده به دست متولی است
و بر من ببخشایید

ناشناس در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:

شاید منظور از خصم، نفس باشه و خدعه و نیرنگهایی که توسط فکر در کار میکنه.

مجتبی خراسانی در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا:

بسم الله الرحمن الرحیم
مرغان در عین ناامیدی از لطف پادشاه دل نمی برند و در پاسخ چاووش که آنان را از برق عزت بیم می دهد آمادگی خود را برای جان فشانی اعلام می کنند.
عاقبت لطف سیمرغ علی رغم استغنای او روی می نماید. جمله را در مسند قربت بر سریر عزت و هیبت می نشانند و رقعه ای پیش آنان می نهند تا بخوانند.
عطار در منطق الطیر داستان را از دید یک دانای کل روایت می کند که نسبت به حوادث داستان و احوال و روحیات شخصیت ها آگاهی تمام دارد. اما در این جا از مضمون رقعه ای که پیش آن مرغان می نهند اظهار بی اطلاعی می کند و می گوید رقعۀ آن قوم از راه مثال بر من معلوم می شود. این اظهار بی اطلاعی که ظرافت فوق العاده ای در آن نهفته است، بسیار عجیب می نماید؛ چرا که عطار در مقام دانای کل این روایت، از احوال یکایک شخصیت های داستان و اضطراب ها و نگرانی ها و ضعف و قوت های آنان و نیز از همۀ ماجراها و حوادثی که بر آنان می گذرد، آگاه است پس چگونه از متن رقعه ای که در مقابل مرغان نهاده اند، اظهار بی اطلاعی می کند؟ آیا عطار می خواهد بگوید که این مقام ورای فهم و تصور انسان است و تنها کسی آن را در می یابد که به آن مقام رسیده باشد؟ یا کسانی از راز آن رقعه خبر دارند که به بقای بعد از فنا رسیده باشد؟ و آیا واصلان به این مقام را که مجذوب و مغلوب ارادۀ حق اند، آن توانایی هست که با کلمات انسانیِ مولودِ تجربه های حسی، از واقعه ای بسیار فراتر از تجربه های حسی سخن گویند؟ به هر حال، دست این راوی دانای کل از وصول به این مقام کوتاه است. در این نقطۀ درماندگی است که اسطوره به یاری راوی می شتابد:
رقعۀ آن قوم از راه مثال/می شود معلوم این شوریده حال
ادامه دارد...

دیلمی در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵:

درود به همه دوستان و بینش علمی مزدک عزیز احتمالن خیام به این نتیجه رسیده بوده که خدا خالق انسان نیست بلکه انسان خالق خداست

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵:

عتیب: سرزنش؛ ملامت؛ عتاب
عتیبت: عتیبِ تو
میفرماید: تا کی باید ملامت چشمِ دلفریبت را تحمل کنم؟
روزی کرشمه‌ای کن ای یار برگزیده

مرتضی در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۵۷:

صدای پای اسب یارم دوش اومد
گل سرخ رو شالش گوش اومد

پرسونا در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۹ - جواب بهار:

ضمن عرض ادب و احترام
یک دانشمند در هر زمینه ای پیش از ماهیت عالم بودن انسان است و انسان مجموعه ایست از عواطف و احساسات...
خدمات بهار برای ادبیات ایران چنان ارزشمند است که به شخصه پیدایش ادبیات آکادمیک و علمی را مرهون زحمات اینن مرد میدانم.
از دوستان. خواهشمندم در خصوص استادان جنبه علمی و خدمات علمی را در نظر داشته باشند و اشعاری که ناظر به احوال شخصیه یا سلایق افراد است را ملاک قضاوت قرارندهند.
هر بزرگی میتواند ضعفهای شخصی زیادی داشته باشد که بهیچوجه خدشه ای بر خخدمات علمی او وارد نخواهد کرد و مصححان جهت رعایت حق علم ناگزیر از درج این اشعارند و ارتباطی با خدمات علمی شعرا ندارد.
سپاس

پیر خرابات در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

با سلام دوباره
با توضیحاتی که در بالا دادم بیت بعدی رو اینجور برداشت کردم
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین که از تطاول زلفت چه بیقرارانند
شلعر به خودش میگه گذار کن مث صبا بر بنفشه زار و بیین باد صبا مسیرش معلومه بر در خانه کعبه میره در لابه لای زلف کعبه میپیچه بوی خوش اون رو به یار میرسونه و از این قضایا . بنفشه زار هم جماعتی هستن که بر دور کعبه حلقه زدند و اگر دقت کنید از بالا زایرین مانند بنفشه زاری هستند و در ادمه میگه از تطاول همون دست درازی به زلفت بی قرارانند همه برای دست زدن بر پرده کعبه بی قرار و شتابان هستند الله اعلم با سپاس

شمس شیرازی در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

ن- آ گرامی،
به چشم
پس ازین ارج سخن را ندهم بر باد
" نان جو را که زند زیره کرمانی" ؟؟

پیر خرابات در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

باسلام خدمت اساتید
بنده ی حقیر یه نظری دارم امیدوارم برداشت من رو از روی علاقه به مذهب و آیینم بدانید و نه بختطر کوته فکری
ز زیر زلف دو تا چون گذر کنی بنگر که از یمین و یسارت چه سوگوارانند
مقصود از زلف دوتا زلفی که دوتا خورده باشد و مقصود از زلف دوتا خورده پرده کعبه که مانند زلف یار بلند است و بیشتر مواقع تا خورده است و مقصود از یمین و یسار هم جماعتی که زیر زلف یار یا همان پرده کعبه مشغول گریه زاری هستند پس شاعر به خودش میگه وقتی بر زیر پرده کعبه گذر کنی بنگر که از چپ و راستت چه افرادی هستند که سوگوار ند و گریه زاری میکنند
برای مثال میتونیم به دو بیت دیگه حافظ اشاره کنم
دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
آنچه سعی است من در طلبت بنمایم اینقدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
در اینجا هم کلماتی مانند حلقه ، زلف دوتا ، سعی ، قضا ،قدر آمده است که اشاراتی به کعبه و سعی صفا مروه و قضای نماز دارد که البته شاعر با ایهام بکار میبرد سعی و قضا رو
در بیت اول دست در حلقه آن زلفی که دوتا خورده نتوان کرد یعنی دست بر پرده کعبه که دوتا خورده که حلقه طنابی که باعث تا خوردن پرده شده دستش بر آن حلقه نمیتوان کرد که اگر بر حلقه دست زند و زلف یار گشوده شود و یا گویی میگوید که دستم که نمیرسه آن حلقه زلف رو بگشایم و پرده کعبه باز شود و زلف بریزد و در مصراع بعد میگوید تکیه بر عهد تو باد صبا نتوان کرد و میدانید که باد صبا پیکی است که همیشه در خم و پیچش طره یار یا گشایند زلف یار بوده و ابیات در این مورد زیاد شاعر میگه یار که نکیشه به عهدش امید داشت که زلفش رو باز کنه و بریزه و تا زده و آن هم دوتا و مارو از دیدن بلندی زلفش ناامید ساخته و صبا هم تکلیفش معلومه و در بیت دوم هم میگه هرچی سعی یعنی دویدن بین کوه صفا و مروه باشه من در طلبت انجام میدم اینقدر هست که تغییر قضا نتوان کرد اینجا میتونه باش این قدر است که تغییر قضا نتوان کرد منظور شب قدر که تغییر قضا و قدر در آن شب صورت میگیرد یا برعکس اینقدر هست یا هرچه قدرم باشه تغییر قضا نمیشه کرد و میدانی که حافظ به مانند ابر کامپیوتر های امروزی ذهنی محاسبه گر و قوی داشته و او همه معانی که ما برداشت کنیم رو در شعر گنجانده در اصل اشعار او چند معنی میدهد ولی در یک سمت و سو شما ظاهر رو ببین باز سمت معشوق هدایت میشی و مفهوم رو بنگر بازم سمت معشوق هدایت میشی ما سخن رو یک بعدی و در مسیر خطی صاف مینگریم و حافظ سخن رو حجم و ابعاد میده و مانند ما سخنش چوب خشک نیست بلکه به سخنش برگ و گل و میوه هم میده مقصود رسیدن طعم و بو حس لمس و گوش دادن به صدای این شاخ و برگ و دیدن زیبایی چیدن این کلمات در آخر
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
تمامی این بیانات نظر شخصی من شاید از روی غیرت باشد وگرنه دلایل و مکتوبات علمی بر این گفته هایم ندارم با سپاس

مرتضی در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵:

سلام
معنای کلمه "عتیبت" چیه ؟
تشکر

شهرزاد پناهی در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶ - به یاد مرحوم میرزاده عشقی:

با سلام،
این بیت از شعر جا افتاده است؛
کشتیِ عشق را نرسد تخته بر کنار /
موج جنون شکافتۀ دریا نورد او /
(پس از بیت "در عاشقی رسید بجائی که هرچه من / چون باد تاختم، نرسیدم به گرد او" آمده است)
این بیت در دیوان شهریار هم آمده است.
متن کامل شعر این است ؛
"عشقی"، که درد عشق وطن بود درد او /
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او /
چون دود شمعِ کشته که با وی دمی ست گرم، / بس شعله ها که بشکفد از آه سرد او /
بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوز /
پروانه تخیل آفاق گرد او /
او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت /
از بزم خواجه سخت روا بود طرد او /
آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت /
بُردی نمی کنند حریفان نَرد او /
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق" / "عشقی" نمرد و مرد حریف نبرد او /
در عاشقی رسید بجائی که هرچه من / چون باد تاختم، نرسیدم به گرد او /
کشتیِ عشق را نرسد تخته بر کنار /
موج جنون شکافتۀ دریا نورد او /
از جان گذشت "عشقی" و اجرت چه یافت مرگ /
این کارمزد کشور و آن کارکرد او /
آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه /
با خون، سرخ رنگ شود روی زرد او /
درمان خود به دادن جان دید، شهریار / "عشقی"، که درد عشق وطن بود درد او /
(دیوان شهریار)

روفیا در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۱۳ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

این بی شک که فرمودید خیلی جالب بود!

۱
۳۹۹۲
۳۹۹۳
۳۹۹۴
۳۹۹۵
۳۹۹۶
۵۴۷۲