گنجور

 
عرفی

گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست

تا ریشه در آب است امید ثمری هست

هر چند رسد آیت یاس از در و دیوار

بر بام و در دوست پریشان نظری هست

منکر نشوی گر به غلط دم زنم از عشق

این نشأ مرا گر نبود با دگری هست

آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل

در دامنش آویز که با وی خبری هست

هرگز قدم غم ز دلم دور نبودست

شادیست که او را سر و برگ سفری هست

تا گفت خموشی به تو راز دل عرفی

دانست که از ناصیه غمازتری هست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال خجندی

مشنو که مرا به ز تو بار دگری هست

مسموع نباشد که ز جان دوست تری هست

راز دهنت باز نمود آن لب شیرین

که پنجاه سخنی نیست که آنجا شکری هست

گفتی بزنم بر جگرت تیر جفائی

[...]

جهان ملک خاتون

ای باد اگرت بر در جانان گذری هست

بنگر که بر احوال جهانش نظری هست

زنهار بگو کز من دلخسته بیندیش

کاین آه جگر سوختگان را اثری هست

بیمار فراقم من و از خود خبرم نیست

[...]

قاسم انوار

زان یار سفر کرده کسی را خبری هست؟

کان ماه مسافر بهمه کوی و دری هست

مردانه قدم نه، خطری نیست درین راه

بر یار توکل کن، اگر هم خطری هست

آخر ز خطرهای طریقت چه شماری؟

[...]

اهلی شیرازی

شمعی که ز سوز دل گرمش خبری هست

زان است که با عاشق خویشش نظری هست

ناصح چه ملامت کنی ام روی نکو بین

جز روی من و روی تو روی دگری هست

گفتی که کباب از جگرت میکنم امشب

[...]

صائب تبریزی

در نقطه خاک است نهان، گر خبری هست

در پرده این گرد یتیمی گهری هست

ابلیس ز آدم قد افراخته ای دید

غافل که درین پای علم، تاجوری هست

جز رخنه دل نیست، اگر راه شناسی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه