گنجور

حاشیه‌ها

معتبرزاده در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:

باسلام
دقیقا همچون شعری در دیوان خلاق المعانی ( اسماعیل اصفهانی) به اهتمام حسین بحرالعلومی انتشارات دهخدا در صفحه 739 عزل شماره 73 با تفاوت جزیی آورده شده است. ایشان از قصیده سرایان بزرگ اواخر قرن ششم و ثلث اول قرن هفتم است.
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
در راه غمت کنم هزینه
گر یک دل و گر هزار دارم
این خسته تنی چو موی باریک
از زلف تو یادگار دارم
من کانده تو کشیده باشم
اندوه زمانه خوار دارم
در آب دو دیده غرقه گشتم
و اومید لب و کنار دارم
دل بردی و رفتی و همین بود
من با تو بسی شمار دارم
دشنام همی دهی مرا باش
من با دو لب تو کار دارم
گر دریابم شبی ز بوسش
حقا که دو مه فگار دارم

 

محمدامین عبدالهی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۸:۰۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۸۱ - جوجهٔ نافرمان شاعر نامشخص:

من همان جوجه ی هشت ساله هستم و تصمیم گرفتم به حرف پدر و مادرم گوش بدهم.

 

حسین توفیقی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۴۸ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶۰:

با سلام به دوستان عزیز، نسخه نسبتا قدیمی دهخدای مورد مراجعه بنده در اینجا پریدگی داشت و درست خوانده نمی شد. ای کاش به نسخه دیگر مراجعه می کردم!
"کپ" به معنای اندرون دهن و دهن است و باز هم مشکل "لب" پیدا می شود. علت اشتباه استاد سعید نفیسی هم این بوده که در کتاب های قدیمی پ را به صورت ب می نوشته اند و چون معظم له نمی دانسته زابگر چگونه زده می شود، آن را "لب" نوشته است و به همین علت بعید می دانم که غلط چاپی باشد.
به هر حال "کپ" و "لب" به "لپ" تصحیح قیاسی می شود.

 

ابراهیم سربندی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲۱:

با سلام و خسته نباشید ... ممنون که در این راه فعالیت میکنید .. اما با توجه به وزن مرجع ایرادات زیادی در شعر بالا به چشم می اید که با وزن مرجع سازگاری ندارد ... لظفا از نسخه تصحیح شده مسکو استفاده کنید ... چون معتبر ترین نسخه در حال خاضز همین نسخه هست ..

 

سیاوش در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۴:

من هم تسبیح گوی در خاطرم بود، اما به کلیات، تصحیح فروغی که مراجعه کردم تسبیح خوان نوشته شده است

 

سیاوش در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۴:

معین عزیز من هم تسبیح گوی در خاطرات بود، اما در دیوان خودم، بخش مواعظ تصحیح فروغی تسبیح خوان نوشته شده

 

روفیا در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲:

مرتضای گرامی
خیر به نظر میرسد متلک یا تکه یا طعنه باشد .
زیرا در فرهنگ عرفانی می یا هر چیزی که موجبات مستی و سنت شکنی و رندی می شود شفا بخش است .
امروزه در علم روانشناسی نیز می گویند انسان هایی که identity و personality انها یعنی بود و نمود شان برهم منطبق تر است از سلامت نفس بیشتری برخوردارند و انانکه بود و نمودشان متفاوت تر باشد بیمارترند .
و از دیدگاه حافظ زاهد بود و نمودش یکسان نیست بلکه به جنبه های صوری دین پرداخته و از جنبه های معنوی ان غافل شده است .
این رباعی خیام نیز بر شفابخشی می صحه میگذارد :
می خور که ز دل قلت و کثرت ببرد
اندیشه هفتادو دو ملت ببرد
پرهیز مکن ز کیمیایی که ازو
یک جرعه خوری هزار علت ببرد

 

فریدون قاسمی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۲:

ضمن تشکر از دست اندرکاران گنجور ، کاملا با نظر آقا (یا خانم) پیرایه یغمایی موافقم .
و از ایشان بخاطر اعراب گذاری شعر و اصلاح نوشتار آن ممنونم.

 

روفیا در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:

مرتضای گرامی
در پاسخ به پندار شما درباره اهو و مرغ خاطر نشان می شوم که غالبا عرفا قلب یا قفسه سینه را به قفس تشبیه میکنند و دل را به پرنده ای درون قفس و وقتی ضرباهنگش تند می شود گویا پرنده ای خود را به در و دیوار قفس می کوبد . گفتنی است در لاتین هم قفسه سینه را thoracic cage می نامند که همان قفس معنا میدهد .
نظامی هم در مخزن الاسرار به زیبایی می گوید :
دل به زبان گفت که ای بی زبان
مرغ طلب بگذر از این اشیان
که البته او گامی فراتر رفته و قلب را هم اشیان و مرغ دل را حقیقتی درونی تر می داند .

 

روفیا در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:

در پاسخ به داوریان و ازاد گرامی
از استادی با دید گاه بسیار فراگیر شنیدم که مقصود حافظ از :
صراحی می کشم پنهان و ...
اینست که وقتی من دارم قران می خوانم دارم حقیقتا می می نوشم و مردم می انگارند من دارم قران (دفتر) می خوانم .
و می افزاید که در شگفتم که چرا آتش این ریاکاری من موجب سوختن قرانم نمی شود !
یعنی آن می که مردم می اش می پندارند می حقیقی نیست و ان ریاکاری هم بچه بازیست . می حقیقی می عرفان و شناخت است که انسان را برای همیشه مست می کند و ریاکاری حقیقی آنست که ظاهرا قرآن بخوانی و باطنا مست باشی :
نماز شام قیامت به هوش باز آید
کسی که خورده بود می ز بامداد الست

 

روفیا در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۱۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۳۰ - جواب:

ندا می اید از حق بر دوامت
چرا گشتی تو موقوف قیامت
مقصود این است که تو هستی ات قائم به اوست یعنی بدان که اصولا با ندای زندگی که از جانب اوست وجود داری . چرا منتظر قیامت هستی تا او را ادراک کنی ؟! او همان هستی ای است که تو در درونت حس می کنی .

 

روفیا در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

شما را به خواندن و لذت بردن از شرح بیت هشتم این غزل فدا میخوانم :
انا الحق کشف اسرار است مطلق
جز از حق کیست تا گوید انا الحق
همه ذرات عالم همچو منصور
تو خواهی مست گیر و خواه مخمور
در این تسبیح و تهلیلند دائم
بدین معنی همی‌باشند قائم
اگر خواهی که گردد بر تو آسان
«و ان من شیء» را یک ره فرو خوان
چو کردی خویشتن را پنبه‌کاری
تو هم حلاج‌وار این دم برآری
برآور پنبهٔ پندارت از گوش
ندای «واحد القهار» بنیوش
ندا می‌آید از حق بر دوامت
چرا گشتی تو موقوف قیامت
درآ در وادی ایمن که ناگاه
درختی گویدت «انی انا الله»
روا باشد انا الحق از درختی
چرا نبود روا از نیک‌بختی
هر آن کس را که اندر دل شکی نیست
یقین داند که هستی جز یکی نیست
انانیت بود حق را سزاوار
که هو غیب است و غایب وهم و پندار
جناب حضرت حق را دویی نیست
در آن حضرت من و ما و تویی نیست

 

ناشناس در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

سلام دوستان گرامی
شنیده ام که شیخ محمود شبستری قبل از ظهور حافظ و سعدی و مولانا امده تا شرح دیوان انها بگوید !

 

فرداد در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۰:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۷:

علیرضا قربانی با پورناظری‌ها نیز تصنیف بسیار زیبایی روی این شعر اجرا کرده اند :
آلبوم قطره‌های باران ، تصنیف "ای دل"

 

علی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۷:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

این حافظ نیست که باشعرش مقام امام حسین ع را بالا می برد بلکه این حسین ع است که با نامش شعر حاقظ را ارزش می دهد واگر فرض را بر این بگذاریم که منظور حافظ از تشنگان بی سر شهدای کربلا نیست شعر حافظ خیلی مبتذل وبی ارزش می شود به قول ان شخص که گفت یا علی خلافت تورا بالانبرد اما تو خلافت را آبرو ومقام دادی ما هم می گوییم شعر حافظ در صورتی آبرو وارزش دارد که متصل به آن دریای عظیم شود رها کنیم این حرفهای نژاد پرستانه که حافظ ایرانی بوده وامام حسین ع عرب بلکه امام حسین ع متعلق به انسانیت است وانسانهای بزرگ امثال گاندی در برابر او خضوع داردند وهیچ کسی را مثل حسین ع انسانهای بزرگ باهرمرام ومذهبی در مورد اظهار نظر نکرد ه اند

 

دکتر ترابی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۶:۰۵ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:

جناب شمس ، از تاخیر دکتر کیخا سو استفاده میکنم !!!
کرور به گمانم پانصد هزار باشد و بیشتر از آنرا با هزار با ر بیش می شمرده اند.

 

دکتر ترابی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۵:۵۷ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶۰:

آنچه زنده یاد دهخدا کب یا کپ گفته اند همان است که ما کفت میگفتیم ( با صدای پیش ) که همان گونه است و هم مانای جرعه دارد کفت آب و کفتی چای و کفتی........

 

دکتر ترابی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۵:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱:

از روزگار سخت سخن گفتم و اینکه چه بسیار کسان از برای نگهداری مال و خواسته پیشوندهای تازی و پساوندهای مغولی بر نام های نا مبارک خویش افزودند . دودیگر که مبادا هم میهنان شهر نشین از بخشی از این نوشته برنجند ، که من خود اینک کلان شهر نشینم!!

 

دکتر ترابی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۵:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱:

روفیا و ساحل بسیار گرامی،
"
" آفرین بر نظر پاک خطا پوشتان باد" !
جایی که بر قلم صنع خطا میرود، خطا بر قلم ملای روم و شیخ شیراز و ....جای گله ندارد.
اما نیک میدانیم که این خویش برتر بینی برخی شهریان هنوز هم در واژه های دهاتی، روستایی و..... تا به آن سوی جهان در سر زمین والت ویتمن و زادگاه تی اس الیوت ، باقی و برقرار است
( واژه‌ی رد نک را می گویم که بار مانایی آن حتا بد تر از دهاتی خودمان است).
من اما به دهگان زادگی خویش افتخار میکنم و ارزو دارم روزی همه‌ی این برده زاران سیمان و آهن که برتن زخم خورده‌ی مادر زمین روییده اند جای خویش به روستاهایی دهند که بردگان سراب و سرمایه را با فضل و بزرگمردی و آزادگی آشتی دهد.
یاد تبعیدی دره‌ی یمکان زنده و گرامی که از روزگار سخت سخن میگفت روزگارانی که بسیاری سر خود گرفتند و بزرگمردی وا نهادند تا روستاییان باشتین از زمینش بر گیرند.
بختتان سبز ، روزگارتان سپید و چهرتان هماره سرخ باد. بیش باد کم مباد.

 

م سهرابی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۲:۴۶ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱:

به‌نظر می‌رسد که:
در بیتِ دوّم، «برشکسته» درست است؛ به‌قیاسِ «سرمه کرده» در مصراعِ دوّم.
در بیتِ سوّم، به‌جایِ «چوگان»، «چو کمان» درست است؛ بدونِ تردید؛ و بی‌نیاز از مراجعه به نسخه‌یِ معتبری از دیوان. (ضمناً، فاصله‌یِ میانِ «تیر» و «انداز» هم بی‌جاست.)
در بیتِ چهارم، «جنگ» درست است.

 

۱
۳۹۷۰
۳۹۷۱
۳۹۷۲
۳۹۷۳
۳۹۷۴
۵۰۷۷
sunny dark_mode