گنجور

حاشیه‌ها

مجتبی خراسانی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۳:۵۷ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:

منظومه شیر و شکر در کشکول ان را درج کرده و ان مثنوی در بحر خبب که از بحور متداول در میان شعرای عرب است و پیش از بهائی تا انجا که حقیر می داند کسی در زبان فارسی به این وزن مثنوی نسروده است و بیت اول ان این است
ای مرکز دایره ی امکان / وی زبده ی عالم کون و مکان
و این مثنوی شامل 141 بیت است .

 

مجتبی خراسانی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۳:۵۲ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:

منظومه ی دوم همان مثنوی سوانح السفرالحجاز معروف به نان و حلوا است که به همان وزن و سیاق مثنوی مولوی سروده و بسیار معروف و رایج است . نسخه های کامل ان شامل 408 بیت است.

 

مجتبی خراسانی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۳:۴۶ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:

سلام
حقیر در مورد اثار ادبی حضرت شیخ بهائی مطالبی قابل عرض دارم
منظومه یی به وزن و سیاق و روش و حتی به لحن و زبان خاص مثنوی جلال الدین محمد بلخی مولوی معروف به رومی که در هیچ یک از ماخذ و تراجم ذکری از ان و اندک اشاره ای بدان نیست . این منظومه شامل 1434 بیت است که در منتهای دل انگیزی به همان سبک خاص سروده و در کمال شباهت به گفتار جلال الدین محمد است و گمان ندارم کسی توانسته باشد تاکنون بدین خوبی از ان سبک خاص پیروی کند و در منتهای صراحت در ان سخن رانده و مضامین عارفانه ی دقیق دل نشین را در ان کمال خوبی پرورانده و کسی تاکنون در زبان فارسی بدین اشکاری سخن منظوم نسروده و حقایق زندگی را بدین درجه از صراحت نگفته است و شاید به همین جهت است که خود ان را انتشار نداده و تا بدین پایه این منظومه که یکی از بهترین اثار نظمی عرفای ایران است گمنام و نایاب مانده است .اگر در سه جای این منظومه تخلص خود را نیاورده بود ممکن نبود کسی تصور کند از بهائی است . ظاهرا این یگانه نسخه که از این کتاب سراغ دارم از اغاز افتادگی دارد زیرا که حمد و نعت و خطبه یی که معمول شعرا در این گونه اثار است در ان نیست و بدین بیت اغاز می شود
گر شما را غفلت و الایش است
پیش ما هم رحمت و بخشایش است
و نیز ظاهرا از پایان ان چیزی افتاده یا ان که مجال نکرده است به پایان رساند و ناتمام گذاشته چنان که از اشعار ان پیداست از اثار پختگی تمام پایان زندگی او است.
اصل مضمون این منظومه داستانی است که شاهی طوطی یی داشته و ان را بسیار گرامی می شمرده و برای ان که طوطی بیناتر و داناتر شود و از مردم کشور او را خبر رساند با دل سوزی تمام او را از خود دور کرده و به سفر در جزیره یی نزد دانش مندی فرستاده است که جهان گردیده و جهان دیده شود و او را از ان چه بیند اگاه کند .
بیت اخر این نسخه این است
لوح دوران شد تهی از نقش حق
ای تو دفتردار برگردان ورق

 

کامبیز در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۲:۴۲ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » مخمّسات:

همانگونه که میدانید متون قدیمی در بازنویسی ها،گویشهای متفاوت وگذرایام،دچار نقوصی شده که بیت نخست را از آن گونه پندارم ،چرا که چنین طبع و قلمی را این نقص نشاید و دوستان به عاریه بهتر است رخ و روی بخوانند،باشد که نسخه اصل این شاهکار پرده از ذن و گمان بردارد.

 

کامبیز در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۲:۲۱ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » مخمّسات:

شبه ، در ترکیب با عدد ،برای شمارش ایامیست که میگذرد (دراینجا) ماه دو شبه :دو شب از برآمدن ماه میگذرد . ببین چند شب در باغ وصالت گمگشته ام .

 

ساحل در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

سرکارخانم روفیا
بادرود دوباره، ازاینکه اشتباه نوشتاری دریادداشت بالا پیش آمدو برگزیدم را برگزدیدم نوشتم پوزش می خواهم. باسپاس

 

ساحل در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۲:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

بادرودبربانوی خردمندگنجورسرکارخانم روفیا
نوشته گرانسنگ شماراخواندم،بسیارخشنودگردیدم ازاینکه نوشته ناپخته مرابه گونه ای خردمندانه پرورده وبازگفته اید،درودبی کران برشما.
درنوشته پیشین خواسته من ازبخش نمودن خردبه دوگونه"هیولانی وروحانی"آن بودکه خردی راکه خدایی است وبه نوشته شماجان وروان ماراازیاری رسانی به درماندگان وانجام کارهای نیک شادمی گرداندازخردهیولانی ومادی جداسازم.ازآن روی واژه روحانی را دربرابر معنی مادی هیولانی برگزدیدم که این گزینش نیزازمن نبوده وپیشینه دارد.واگرچه این بخش شدگی درگزارش این غزل وبه ویژه بیت "عقل می خواست کزان شعله چراغ افروزد"به درستی گویای باورمن بود،چون خرده بینانه بنگریم آن رابا گفته بزرگان نزدیک می یابیم و نه موبه موسازگارباآنان.
پورسینا وفارابی باپذیرش خردهای ده گانه،خردرا درپایه های گوناگون شناخته اند.
پورسیناخردراچندین نوع دانسته وگونه انسانی را درچهارپایه برشمرده است:
1-عقل مادی(هیولانی)که دراین پایه خردفاقدهرگونه کیفیتی برای درک معقولات است.
2-عقل بالملکه که دراین پایه نفس انسان دارای معقولات اولیه است.
3-عقل بالفعل که دراین پایه نفس انسان دارای معقولات ثانوی وصورعقلانی بوده بدون آنکه به آنها بیندیشد.
4-عقل مستفادکه برترین پایه بوده ودراین پایه صور عقلانی درپیشگاه نفس حاضربوده ونفس به آنها می اندیشد.
فارابی نیز شش معنی برای عقل آورده وگونه نظری آن رادرسه پایه: عقل هیولانی یابالقوه،عقل بالملکه یا بالفعل وعقل مستفادبرشمرده است.
درپاسخ به پرسش شمادرباره متضادواژه هیولا بایستی بگویم چون معنی ماده وجسمانیت موردنظربوده شاید واژه روح مناسب بوده باشد و اینکه همه بزرگان چون جامی می اندیشیده اندیانه؟ بایستی بگویم که هر یک ازاین بزرگان نگرش خود را به جهان اطراف داشته وآن را با نگاه خود بیان کرده اند که بی گمان با آرای یکدیگر مشابهت ها وتضادهایی داشته اند.باسپاس ازشما ودیگردوستان گنجور که کوتاهی های مرابرخواهیدشمرد.

 

روفیا در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:

رای از دست دادن خواهر گرامی تان متاسفم .
اندوهگین نباشید .
پری جایش اینجا نیست .
جایش در شهر پریان است .
من وقتی این شعر را می خوانم دلم تنگ می شود برای همه پریانی که روزی به قصد ان شهر ترکمان می کنند .

 

آریس در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:

یکی به من بگه چرا باید تذرو،پذیرش،گذاشتن،گذشتن و ... با ذ نوشته بشه؟ تاریخچه این کار به کی و کی چی برمیگرده؟
با نگاه به اینکه باور داریم ذ عربی هست.

 

آریس در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:

بزرگواران اشتباه برداشت نکنید.من دیشب شاید سد تا از غزلهای سعدی رو ورق زدم
هر صفحه ای یکی به نام امیرخان چت – هند چت بیتا چت|ایلیا چت|نانسی چت | بیتا چت|ایلیا چت|نانسی چت مثلا تبلیغ میکنه که در شان ادبیات پارسی و به ویژه سعدی نیست،آخه هر چیزی جایی داره.
سپاس

 

Mehr در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:

آقا میثم
با درود
دلم میخواست گفتگو را پایان دهم ولی بی ادبی بود اگر محبت شما را در آرزو کردن سلامتی و سعادت بی جواب بگزارم
بگذارید از ته دلم بگویم:
وقتی کلمه ی معشوق را دیدم گمان بردم که وقتی از هر پسری در شعر یادی بشود به عنوان معشوق شناخته میشود
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چونست
به یاد لعل لب و چشم مست می گونت
ز جام غم می لعلی که می‌خورم خونست
ز مشرق سر کوی آفتاب طلعت تو
اگر طلوع کند طالعم همایونست
حکایت لب شیرین کلام فرهادست
شکنج طرّه لیلی مقام مجنونست
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است
سخن بگو که کلامت لطیف و موزونست
ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی
که رنج خاطرم از جور دور گردونست
از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحونست
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرونست
ز بی خودی طلب یار می‌کند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارونست
اگر رود را به معنی فرزند نگیریم گمان میرود که حافظ در مورد معشوقش شعر سروده ، ولی برای پسرش زار می زند ، و به عنوان معشوق به حساب نمیآید
ولی اینکه شعرا تا عهد قاجار در حسن روی پسران قلم میزده اند بر کسی پوشیده نیست ، چنانکه زیباترین و بهترین ترجیع بند ادبی فارسی زبانان در فراق یک پسر که دل سعدی برایش بی قرار است سروده شده
ای سرو بلند قامت دوست وه وه که شمایلت چه نیکوست ، و در دنباله میگوید
آن برگ گلست یا بناگوش
یا سبزه به گرد چشمهٔ نوش
یا
ای چون لب لعل تو شکر نی
بادام چو چشمت ای پسر نی
ولی گفتم که قلمم نارسایی کرده و حق مطلب را ادا نکردم
به هر حال اگر مردانه نوشتم بدانید که نامم مهری ست و یک زنم و شما را چند سال بزرگتر از پسر شانزده ساله ام می بینم
برای شما هم آرزوی سلامت و سعادت متقابل دارم
مهری

 

فاطمه در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۲۲:۵۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱ - خدا حافظ:

سلام
من نسخه ی خطی این غزل را در دست دارم و بیت ،
سخن را گرهمه یک جمله ی دستوری انگاریم
تو وسعدی خبربودید و باقی مبتدا حافظ
را جا انداخته اید
با تشکر

 

عیسی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۲۲:۵۸ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۷۴:

با وزنش مشکل دارم

 

سجاد در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۷:

در بیت یکی به اخر این طور درج شده "جهان گو به سامان هستی بنازد"
فکر میکنم "جهان کــو به سامان هستی بنازد" درست هست
+دوستانی که سواد بیشتری دارن اگر این حاشیه رو خواندن خوشحال میشم معنی "بیت سوم مصرع دوم" رو بنویسن

 

میثم در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:

دوست عزیز جنابmehrبنده که سوال پرسیدم معشوق مذکر است یا نه بدلیل ان بود که در جاهای دیگر هم دیده ام سعدی یا بعضی شاعران دیگر هم از پسر نام برده یا به پسر اشاره کرده اند
به فرض مثال بیت:
خـالـی کـه مـرا عـاجـز و مـحـتـال بـکـرد
خـطـی بـرسـیـد و دفـع آن خـال بـکـرد
خـال سـیـهـش بـود کـه خـونـم می‌ریخت
ریش آمد و رویش همه چون خال بکرد
برای اطمینان به لینک زیر مراجعه کنید
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸/
من چون این ابیات رو دیدم سوال کردم که ایا واقعا معشوق مذکر بوده یا خیر اعتقادی به مذکر بودن معشوق در این ابیات ندارم. چون بسیاری بر این باورند که منظور از معشوق مذکر خداوند است
با ارزوی سلامتی و سعادت برای شما دوست عزیز

 

عیسی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۲۲:۱۷ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۲۳:

من هم فکر میکنم اشکال وزنی داره

 

محمد در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۲۰:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:

شد غلام آن کنیزک جان پادشاه بصورت
شد غلام آن کنیزک جان شاه هم آمده است که هم از نظر وزن و هم از تظر معتا بهتر است. تا اهل فن چه نظری داشته باشند؟

 

مرتضی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۹:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

من و ساقی باهم یورش می بریم و بنیادش را بر می اندازیم.

 

Merce در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۹:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:

جناب ترابی
همت شما را تحسین می کنم
عالی نوشتید از استاد توس
ببینید از این همه حاشیه نویسان فقط یک نوشته مورد اعتراض جدی بقیه عزیزان قرار گرفته که امید میرود در نوشتار خودشان تجدید نظر کنند ، اگر چه به افکارشان پایبند باشند
موفق باشید

 

Mehr در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۹:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:

با درود
آقای میثم گرامی ببخشید که که من متوجه ی سوالی بودن جمله نشدم، ضمن اینکه من به طرز فکر شما نمی توانم و حق ندارم ایراد بگیرم فقط خواستم بگویم چه مرد و چه زن را میتوان به زیبایی وصف نمود، اگر برداشت توهین آمیزی از نوشته ی من برداشته می شود از قلم نا رسای من بوده
جناب محمود و جناب آدمین
ببینید نوشته ی من هم مثل اقا میثم سؤالیست
خواستند جواب می دهند نخواستند نمی دهند
رسم شاعری را نه من میدانم البته در آن زمان نه کس دیگر
هر کس از ظن خود میگوید
بهترست این گفتگو باشد تا ما هم چیزکی به معلوماتمان بیافزاییم
با احترام

 

۱
۳۹۶۸
۳۹۶۹
۳۹۷۰
۳۹۷۱
۳۹۷۲
۵۰۶۱
sunny dark_mode