گنجور

حاشیه‌ها

بابک چندم در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۴۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:

جنابان آقا فرهاد و ناشناس ناشناس،
پاسخ هر دو شما به حبس و حصر رفتند، چنانچه جناب حمید رضا@ گنجور لطف بفرمایند زودتر مستحضر خواهید شد.
با پوزش که هر دو پاسخ طولانیست...

بابک چندم در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۱۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:

جناب ناشناس ناشناس،
شازده
نه ادعای فضلیست و نه آن دیگران که نسبت دادید...
با نمک آنکه در پاسخ جنابتان:
بنده نه تنها بی احترامی و اهانت به سرکار نکردم، که اگر تمامی پاسخ را بچلانید چکیده آن می شود که پرسش و نحوه بیان عاری از منطق است، نه بیش و نه کم....
نشانی از بد و بیراهی که حضرتعالی عادتاً روا می دارید، در پاسخ نبود که نبود:
"...هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد (یعنی بنده، شما ، و هر دیگری...)
با خرابات نشینان (اهل گنجور) ز کرامات (همین شعبده و تردستی در تغییر ناشیانه بیت) ملاف...
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد...( این سخن دور از منطق اینجا جایی ندارد)
با هیچ کس (اشاره به پرسش کننده) نشانی زان دلنشان (منطق ) ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد"...
----
پرسشی ساده، همین؟ یا نیشدار و دور از منطق؟
به آن دلیل دور از منطق که نه طبیعت آنچه ساختید و پرداختید ربطی به رباعی دارد، آنهم به رباعی خیام (که حداقل رباعی دیگری از او یا بیتی که در آن ایهام باشد می آوردید)... نه نوشته بنده را درست فهمیدید که می گوید "این می تواند" یعنی که می تواند گزینه ای سالم و معتبر باشد، آنهم دو بار.... و نه بر حل مسئله ایراد و اشکال منطقی گرفتید...
نیشدار به آن دلیل که نحوه ساخت و پرداخت و دست بردن در بیت احمقانه است...و سرکار که خود بر حماقت آن واقفید، همگی را ربط داده و برابر کردید با بیان بنده و نه خود...و نتیجه آنکه نه تنها بیان بنده احمقانه که خود نیز احمق باشم...
جنابعالی که بیان و خود بنده را باحماقت یکی می کنید و در پاسخ می شنوید که بیانتان غیر منطقیست آنگاه کار را به بد و بیراه می کشانید؟
با نمک است دیگر...
حال که صحبت روش بنده را پیش آوردید،
اگر خاطر مبارک باشد یکبار دیگر هم در حاشیه ای که ناشناسی به یکی از گنجوریان تاخته بود که غزل حافظ سراسر از آلودگی شهر و... گوید، در مقابل چندین و چند پرسش بنده که کجای بیت یا غزل اینرا می گوید نه تنها زبان سرکار و دیگر ناشناسان قفل شد و نتوانستید آنرا پاسخ دهید و دایم طفره رفتید، که حضرتعالی بنده را متهم به "تجاهل" فرمودید، که در آنجا نیز به جنابتان بی احترامی روا نشد...
و باز باری دیگر که برای شایق نوشته بودم "تا آنجا که می دانم استاد سعدی..." با تمسخر فرمودید: "ممکن است تا جایی که می دانید!! بفرمایید که مرجع جنابعالی چیست؟..."، که در پاسخ سه مرجع برایتان آورده شد و بابت آن دو علائم بی جا و مسخره، حضرتعالی "نازناز پسر" خطاب شدید...که کلی هم کف کرده و پکر گشتید! البته در آنجا نیز مطابق معمول فرمودید "که پرسشی ساده بود، همین!"...
اگر حافظه خطا نکند در همان حاشیه، و شاید هم حاشیه ای دیگر، خدمت سرکار عرض کردم که چنانچه ایرادی می بینید و یا پرسشی دارید نیاز به تمسخر نیست، که می توانید رک و روراست و صاف و پوست کنده بیان کنید تا پاسخ دهم...
مدت مدیدی نیز شخصی که بلافاصله پشت هر نوشته بنده ظاهر می شد و دایم فقط استناد به فرهنگ معین می کرد، گویا خود بودید؟
که این مانند برخی از گنجوریان که بی وقفه به سمانه خانوم، سید، سید محمد، و دوستدار که این آخری گویا خود باشید پیله میکنند جای بسی شگفتی است و مایه تاسف...
و اگرچه که از نوجوانان بیشتر از این انتظار می رود، ولی از شخصی که گویا سن و سالی را پشت سر گذارده توقع بسیار بیشتر از آنان است...
از جناب بابکان تا به حال به حاشیه ای پای رباعیات خیام نرسیده ام، یقیناً ایشان صد به از بنده و بس ماهرتر و چیره تر توانایی حل مسائل را دارند... ولی در این حاشیه که نشانی از ایشان نبود، چه ربط به آنچه که بنده نوشتم ؟
---------
باری،
چون هدف تنها آگاه کردن خواننده بود (که اگر نبود و برای فخر فروشی بود باور بفرمایید که به اینترنت نمیامدم که کسی که بنده را نمی شناسد خریدار فضلم باشد!)، که خوانش این رباعی گزینه "معتبر" دیگری نیز دارد، به شما توصیه می کنم که آن خوانش متداول را به عنوان یک گزینه در خاطر داشته باشید، با توجه به این نکات:
- در آن نوع خوانش دو مصراع اول پرسشی و دو مصراع آخر امری می باشند
-در آخرین مصراع که نتیجه گیری می کند، طبیعت جمله امر میرساند که "یا" نمی تواند نشانه تفاوت باشد و فقط می باید نشانه همسانی و هم ترازی باشد...و چون معنای خواب روشن است که برابر با بی خبری و غفلت است لذا معنای مستی نیز روشن می شود که برابر با بی خبری و غفلت باید باشد ولاغیر...
-پس روشن می شود که معنای مستی نمی تواند سرمستی و شاد و شنگول بودن باشد، و آنچه که برخی می پندارند که این مستی یعنی که در بیداری سرمست و شاد باش "نمی تواند" معتبر و موجود باشد...
با این تفاصیل سوالات عدیده ای پیش می آیند، از جمله:
-اگر قرار است بندهء نوعی در خواب و بیخبری و غفلت سر کنم، آنزمان چه تفاوت که خودپرست نیز باشم یا نباشم؟ و یا در پی هستی و نیستی نیز باشم یا نباشم؟ اگر قرار است که بیخبر و غافل باشم، خوب خود پرستی و در پی هستی و نیستی نیز روی آن...مگر غفلت و بی خبری (مطلق) نیز درجه بندی دارند؟
متوجه تناقضات که می شوید؟
نهایتاً "شاید" بتوان معنای رباعی را چنین در آورد:
مصراع نخست: تا کی و چرا خود پرست باشی؟ خوب یعنی که مباش و "بی خیال" شو چرا که پوچ و بی ارزش است...
مصراع دوم: یا در پی هستی و نیستی باشی؟ یعنی آنان نیز بی ارزش و پوچند پس "بی خیال" آنان نیز بشو...
مصراع سوم: می نوش که عمری که کوتاه است و عاقبت مرگ آنرا می گیرد(یعنی که حالش را ببر که پایانش بی خیالیست)...
مصراع چهارم:همان بهتر که در بیخبری و غفلت (بی خیالی؟) به سر شود...
البته بی خیالی در آخرین مصراع لزوماً برابر با بی خبری و غفلت نیست، چرا که بی خیال می تواند آگاه باشد حال آنکه بیخبر و غافل نمی تواند آگاهی داشته باشد...
که اینهم تناقضی است دیگر...
***حال گزینه دوم،
اینگونه بخوانید:
عمرت تا کی به خود پرستی گذرد؟(توقف)---یا در پی نیستی و هستی گذرد؟(توقف)
می نوش(تاکید بر می نوش، لذا توقفی کوتاه) که عمری که اجل در پی اوست(توقف)---آن به که به خواب؟(توقف کوتاه) یا به مستی گذرد؟
*در این خوانش "یا" نشانه تفاوت است و نه همسانی، لذا مصراع از حالت امر در آمده و به پرسش تبدیل می شود...و دو علایم پرسش که خود نشانه همسانی با تعداد علایم پرسش در بیت نخست را دارند ...
و خلاصه ای از معنای آن:
مصراع نخست: تا کی خود پرست باشی؟ یعنی که مباش و خلاف آن باش، و باطن را دریاب...
مصراع دوم: یا که در پی هستی( دنیای مادی، مادیات, ظواهر) و نیستی(خیالات، توهمات) باشی، مباش و خلاف آن یعنی حقیقت را دریاب...
مصراع سوم: می نوش(یک جمله امر) + که عمری که کوتاه و فانیست و پس از آن مرگ آید(یک امر مطلق)
(در اینجا اشاره به "در حال بودن" و یا "دم را دریافتن" است، که نه تنها برای عرفا که در مکاتب دیگر از جمله یوگیان نیز مرتبه ای بسیار مهم است... چون از حوصله این خلاصه خارج است بدان نمی پردازم ولی چنانکه لازم است بفرمایید که توضیح دهم...)
مصراع چهارم: آیا بهتر است در خواب (بیخبری، غفلت) بگذرد "یا" در مستی (خلاف خواب و بیخبری و غفلت، یعنی بیداری و آگاهی کامل)...
که این معنای این "مستی" و طبیعت این "می" را می رساند که نمی تواند می و مستی باشد که ملنگی و منگی را با خود می آورند و می باید نقطه مقابل آن باشد...
لذا معنای آن مستی که جنابش می فرماید:
"با این همه از دانش خود شرمم باد---گر مرتبه ای ورای مستی دانم" نیز آشکار می شود...
چراکه اگر مستی و ملنگی و منگی شراب زمینی مورد نظر او باشد خوب می باید تمامی میخواران به بالاترین مدارج رسیده باشند، که گویا حقیقت ماجرا خلاف اینرا می گوید...
و از خیام استاد بی بدیل و صاحب سبک در علم منطق (سبک او= رباعیات او) بسیار بعید و شاید ناممکن می باشد که بیانی خلاف آن آورد...
اینرا نیز توجه فرمایید که در گزینه دوم تناقضات بر خلاف گزینه نخست موجود نیستند، و از قضا رباعی بهتر معنی می دهد...
این دو گزینه در کنار یکدیگر ایهامی را شکل می دهند که با خواننده است که تمیز دهد کدامین را انتخاب می کند...
باری،
گزینه دوم گزینه ایست معتبر و بی اشکال، ولی اگر گمان دارید که نیست بنده سراپا گوشم که راهنمایی (تو را به خدا منطقی) بفرمایید تا خود را تصحیح کنم....

بابک چندم در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۴۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:

فرهاد جان،
قربانت
پیش از دیدن این دو پست شما پاسخی برای جناب ناشناس ناشناس تایپ شده بود که بخش اول آن مروریست بر سابقه ایشان و بنده و پاسخی به بیاناتشان، که راستش آری صفحه سیاه کردن است...
ولی گمان برم که بخش دوم پاسخ سوالات شما را بابت این رباعی بدهد، اگر نداد و یا اشتباهاتی دیدی پرسش و یا راهنمایی بفرما...
(در باب پرسشت بابت "و" و"یا"، توجه مبسوطی به توضیح بفرما که "یا" می تواند نشانه تفاوت (کدامیک) باشد:
ایران بهتر است یا آلمان؟
سپید یا سیاه؟
اینجا بروم یا آنجا؟
و همچنین نشانه برابری و همسانی :
برو به آلمان یا ایران
سپید بخر یا سیاه
اینجا برو یا آنجا)
-----
در مورد تعصب و دیده باز و توجیه کردن که آوردی؛
چندی پیشتر در حاشیه ای دو تن از گنجوریان به زد و خورد از نوع متداول آن یعنی گنجوری مشغول بودند، یکی باورمند و دیگری ناباور و مسئله نفاق نیز همان "می" بود که چه هست و چه نیست...بنده نیز پرسشی از هر دو کردم که با کدامین نوع آن آشنایند: انگوری، کشمشی، گندم، جو، سیب زمینی، برنج، کاکتوس ووو...؟ ولی پاسخی نگرفتم...
غرض هم فقط آن بود که ببینم آیا این دوستان خود می دانند راجع به چه جنگ و نزاع می کنند، و آیا با این معجونات آشنایی شخصی و دست اول دارند یا آنکه فقط به صرف نزاع در مورد چیزی که نمی شناسند مشغولند؟...خوب بنده نیز با نبود پاسخی از ایشان همانا که پاسخ خود را دریافتم...
مخلص هم سر شما را با تجربیات شخصی خود از آن درد نمی آورم، ولی همان بس که خدمتت عرض شود که این کوچک شما هر چه را که ندانم این یک قسم را چون کف دست می شناسم، انواع و اقسامش را، کم و زیادش را ووو... (البته صد امید که این یکی پای فخر فروشی بنده زده نشود)، وگر لازم دیدی امر بفرما تا مبحثی را در آن باب بگشاییم...
جان کلام آنکه غرض بنده نکوهش می زمینی نیست، بلکه آن صفاتی را که ندارد به آن دادن و یا از آن بتی (که نیست ) ساختن است...
فرمودی که "مستی که حالت منتجه از می نوشیدن است" و "این تناقض را چگونه حل میکنید؟"... خدمتت عرض شد که زیر و بم این گونه اش را نیک می شناسم، ولی گویا گونه ای دیگر هم موجود است:
"آن که بی باده کند جان مرا مست کجاست؟"...
"همه عمر سربرندارم از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی"...
نمونه هایی اینچنین زیاد است...
حال نوبت شماست که بدون تعصب و توجیه، آزادانه و با دیدی باز آنان را دریابی و اگر مفهوم آنان به مذاقتان خوش نمی آید آنرا رها "نکنی" تا که دریابی. خیام و حافظ را نیز بر اساس ذهنیت و باورهای شخصی و پیش فرضها مستثنی نکنید....
تمرین کنید خواهید دید آنهم کار سختی نیست.

بابک چندم در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

جناب ادب دوست،
یک کاما پس از مستی جا مانده بود، به غیر از آن معنایش روشن است چنانکه در بیت دوم نشسته....
حضرتعالی نمونه زمینی آنرا سراغ دارید؟ که نیاز مبرم باشد...

میترا در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۱۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۹:

با سلام در بیت سوم : جسم ما را خاک در آغوش نتواند گرفت صحیح می باشد . با تشکر

ادب دوست در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

جناب بابک،
ممکن است معنای این جمله فلسفی-عرفانی را روشن فرمایید؟
"آن می که خمها از آن در جوش و خروشند ز مستی می باید که از روی حقیقت باشد و نه مجاز...."

ادب دوست در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۳۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱:

مختارید سرکا بانو روفیا،
بازگردانی ، چرخش ، بازیافت و آنچه شاعران سروده اند در شرق و غرب ، تا برسیم به توبه!!
من آما :
ترک عشقبازی و ساغر نمی کنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمی کنم
و هم معقول را با محال سودا.

سید محمد مهدی حسینی در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۲۸ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » ساقی‌نامه:

جناب جواد
"سگ آستان ولایت" لقبی است که شاه عباس صفوی به خود داده بود . و این لقب را در مهرش نقش کرده و آن را در نامه های رسمی به کار برد.
رضی الدین آرتیمانی در بیتی از این مثنوی زیبا چنین سروده:
سگش بر شهان دارد از ان شرف
که باشد سگ آستان نجف

جوادوویچ در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۶:

مطالب جناب دقتی بدرستی بیان شده اند و کامل و جامع هستند.نکته ای درباره این غزل وجود دارد و آن ارتباط چهار بیت اول است که تفسیر یک مصراع را دشوار میسازد.در مصرع اول مولانا درباره داستان چله نشینی حضرت سلیمان بر اثر انقلاب درونی که از همنشینی دو گنجشک و شنیدن مکالمه آنان حاصل شده میباشد که اشاره بر خالص بودن عشق سلیمان و خالی شدن از عشق دیگری اشاره دارد و بعد از آن پری خوانی (طبق روایت جناب دقتی) و نبرد حضرت سلیمان توسط کشتی های جنگی (حراقه) و شکست مردم جن زده را تلفیق میکند."در مصرع "هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم" نیز اشاره به پری خوانی و رابط بودن پری بین زمین آسمان و یا به نوعی اشاره به رابطی میان معشوق(خالق) است که توسط افسونشان حراقه به حرکت میافتد.(ارتباط بین جنس پری که آتش است و حراقه یا همان کشتی آتش انداز)حضرت سلیمان در نبرد زبولون از کشتی استفاد میکند و بعد از بازگشت به اورشلیم و شکست توطئه کاهنان اجنه را به تسخیر خود در میاورد که ارتباط تنگاتنگی با "پرخوانی" یا "پری خوانی" دارد. ضمن اینکه قبل از جنگ همسر او (میریام) توسط دشمنانش کشته شده که در بیت چهارم این شعر نیز به وی اشاره شده: فریاد که آن مریم رنگی دگر است این دم.
این تعابیر بر اساس رروایات اسلامی است که مولانا نیز بدان تکیه میکند.
مطمئنا این برداشت جامع نیست و نظر حقیر براساس دانسته های اندکم میباشد که گرفتار پراکنده گویی نیز میباشد.

ماهرخ در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳۷:

من از استادم اینطور شنیدم و فکر کنم درست تر باشه:
بس که در هر گذری راهزنی پنهان است
رشته از کوچه ی سوزن به تامل گذرد

کمال در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۴۶:

6758

روفیا در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱:

بازگردانی به جای چرخش!
بناگاه از خاطرم گذشت که recycling یا بازگردانی همان return است،
Cycle همان turn یا گردش است، recycle باز گردش و return باز گشت یا توبه است، بازیافت، بازگشت، توبه!
توبه یا بازگشت از چه؟
به چه؟
به یاد دارم شاعری از مغرب زمین سروده:
خدایا ما خود گناه خویشیم، به بودن، نه به کردن!
اینجا مفهوم توبه یا بازگشت یا بازیافت روشن می شود،
توبه از کسی یا چیزی بودن به کسی یا چیزی نبودن،
هستی ما خار گلستان وجود است
با رویت ای گل آفرین از خار توبه
و
من کسی در ناکسی دریافتم
پس کسی در ناکسی درباختم
و
آینه هستی چو باشد نیستی
نیستی بگزین گر ابله نیستی
و
محو می باید نه نحو اینجا بدان
گر تو محوی بی خطر در آب ران
و
گندم از بالا به زیر خاک شد
بعد از آن او خوشه و چالاک شد
و
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدابینی از خویشتن بین مخواه
و
....

@WhiteAvenger در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳:

خواجه قنبر منظور یار باوفای امام علی (علیه السلام) است
پس از آنکه امام علی(ع) زره خود را بر تن مردی یهودی دید، به دادخواهی نزد شریح قاضی رفت، قاضی از او گواه خواست، حضرت امام حسن(ع) و قنبر را با خود برد.[14]
روزی به قنبر دستور داد که مردی را حد بزند. قنبر از روی احساسات، او را سه تازیانه بیشتر زد. علی(ع) آن مرد را وادار کرد تا سه تازیانه به قنبر بزند.[15]
مردی منظور مردانگی و به قول مردم این دوران مرام و معرفت منظور است
کوثر هم نام حوضی در بهشت است که پیروان حقیقی پیامبر از آب آن مینوشند و ساقی آن حضرت علی (علیه السلام) است

روفیا در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:

مستوری که بیشتر در برابر مستی می آید دقیقا یعنی چه؟
آیا ریاکاریست در برابر...؟؟

روفیا در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

با این اوصاف آنجا که حافظ میگوید :
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
مقصودش همان عرق سگی ارزان و بی کیفیت است که هر بینوایی توان خرید آن را دارد!؟
ولی ما در مشتریان این نوع عرق جز بدبختی و فلاکت ندیدیم!
بچه که بودم خیال میکردم از آن جهت سگی میخوانندش که انسان را تا حد سگ پایین می آورد!
گوییا به جهت تصویر سگ روی بطر چنین خوانده میشد.

سیاوش مرتضوی در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۴۰:

از آنجایی که «نخواهی» در مصرع های دیگر تکرار شده است، این احتمال هم هست که در مصرع اول «بها نخواهی بستن» درست باشد.

سیاوش مرتضوی در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۴۰:

وزن مصرع اول نادرست است، شاید «بهانه» درست باشد، نه «بهانه ای».

روفیا در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:

چه فرخنده است دیدار دو یار دلپذیر در خم این کوچه...

روفیا در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:

درود
البته من نمی دانم سعدی تا چه حد متاثر از اندیشه های بودایی و یا باورهای یوگیان بوده است،
ولی این باور که نکوست انسان پس از اندیشیدن حقیقی و پی بردن به راز های هستی دست از اندیشه بردارد و خود را به دست امواج بسپارد و به گونه ای تسلیم و رضا نایل آید در یوگای امروز نیز توصیه می شود،
در گونه ای از تمرین های meditation سعی بر آن است که کارآموزان یاد بگیرند برای لحظاتی اندیشیدن را رها کنند و ذهن خود را از هر موضوعی خالی کنند و احساس رهایی در اقیانوس هستی و یگانگی با آن را تجربه کنند.
گرچه کم نیستند افرادی چون احمد کسروی که این باورها را بس انفعالی و سرچشمه رخوت و ناپویایی در مشرق زمین میدانند.
از آنجایی که بنده برای خود این حق را قایل هستم که از هر تفکری قسمت های سودمند آن را بر چیده و قسمتهای دیگر را رها کنم، باید بگویم در رویارویی با مشکلات پس از آنکه تلاش خود را به تمامی به کار میگیرم تا در جهت بهبود اوضاع گام بردارم (maximum effort)، آن جا که خود را از حل مساله عاجز می یابم با تمامی خضوع و خشوع و با آغوش باز مساله را می پذیرم و تلاش میکنم هیچ گونه اعتراض و عنادی با شرایط تحمیلی قدرتمند حاکم نداشته باشم.
چنین به نظر می رسد که طراح جهان هستی اپیزود مرگ را از این جهت طراحی کرده است که آنان که در طی این بازی و گیم پر فراز و نشیب در نیافتند که با وجود همه دانایی ها و توانایی ها باید قلب و روح و جسمشان در برابر آن طراح بزرگ تسلیم باشد، با گذر از تونل مرگ جبرا و قهرا تسلیم شوند.

مقداد در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:

در متن یک اشتباه وجود دارد در شعر
-------
و گفت عجبست با وجوت که وجود من بماند
تو بگفتن اندر آیی و مرا سخن بماند
-------
یک دال جا افتاده است و صحیح آن است
------
و گفت عجبست با وجودت که وجود من بماند
تو بگفتن اندر آیی و مرا سخن بماند

۱
۳۹۶۸
۳۹۶۹
۳۹۷۰
۳۹۷۱
۳۹۷۲
۵۶۲۳