گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

بیچاره دلِ من که غمِ جانش نیست

در درد بسوخت و هیچ درمانش نیست

گفتم که سرِ زلفِ تو دستش گیرد

در پای فکندی که سر آنش نیست

اوحدالدین کرمانی

دردی است در این دلم که درمانش نیست

زاین درد نمرد دل مگر جانش نیست

یا رب تو به فضل خویش جایی برسان

سررشتهٔ این غصّه که پایانش نیست

رضاقلی خان هدایت

در سینه کسی که درد پنهانش نیست

چون زنده نماید او دل و جانش نیست

رو درد طلب که علت بی دردی

دردیست که هیچگونه درمانش نیست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رضاقلی خان هدایت
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه