گنجور

حاشیه‌ها

امین کیخا در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۳ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۳:

وارون شهد فَنگ می باشد . همان کبست است اما با کمی آسانگیری زهر هم معنا میدهد .

بهنام در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۷:

وقتی چتووشی این اهنگ خوند آدم فکر میکنه مولانا تو یه همچین حسی این شعر سروده، انگار با همین ریتم آهنگ در رقص سما این شعر سروده

کمال در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۹:

9730

پیمان در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌ام:

با سلام
بدور از هرگونه جانب گرایی من به عنوان یک انسان معمولی نظر دارم اون انسان هایی که نام بردید آدمام های شریف و بزرگی بودن مخصوصا امام علی که نور ایشان قلب دل مارو منور کرده ولی اگر امیر بودند گزندی هم و جود داشته و درمورد بعد امکان امیر بودن وجود نداشته تنها الله متعال میتونه امیر بی گزند باشه هیچ انسانی کامل و خالص نی مولانا با کارش تانسته خدارو به حد درک وفهم آدم بیاره مگه ما تا حالا داستان حضرت موسی و شبان رو نشنیدیم از نظر من و آدمایی کنارشان هم شعرو خواندیم هم شنیدیم امیر بی گزندی جز حق متعال وجود نداره

محمد حنیفه نژاد در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۲ - سبب حرمان اشقیا از دو جهان کی خسر الدنیا و الآخرة:

بنده خود خواند احمد در رشاد
جمله عالم را بخوان قل یا عباد

مسامحه در تفسیر قرآن ، آن هم تا این حد اصلا از مولوی قابل قبول نیست
آیا پیامبر همه مردم را بنده خود خوانده ؟! در حالی که آن آیه می فرماید : یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمت الله
یعنی ای پیامبر بگو ای بندگان من ( یعنی ای پیامبر به این بندگان من بگو ) که از رحمت خدا ناامید نشوید
جای بسی تأمل است ، لطفا دانشمندان و مولوی دوستان بیشتر شرح دهند

کسرا در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷:

اجرای ساز و آواز این شعر در برنامه ی شماره ی 303 برگ سبز

میثم در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

یکی از بهترین اجراهای این آهنگ از فتحیه هنری است از اینجا بشنوید
پیوند به وبگاه بیرونی

نیما در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲:

نگاری چابکی شنگی کلهدار...
عجب توصیفی! و چه شاعری است حافظ!

محسن حیدرزاده جزی در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۰۳ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:

در بیت 8 بخواهم اصلاح شود .

علی ذاکر در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:

زیر نور شمع با فکرت تفأل میزنم
شعر حافظ با صدات توی دلم جاری میشه
"در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع"
سهمم از دنیای بی تو اشک و بیداری میشه

علی محدث در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۴۶ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵ - در مدح فخرالسادة مجدالدین ابوطالب نعمه:

مرحیا به هنر ریخته گری عبارات و چینش کلمات و گزینش الفاظ و ابداع معانی ناب به دست تو ای انوری گرامی.

سیروس شاملو در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۸:

یک گزارش دردناک دیگر از مردمی که به تقدیر آسمانی چسبیده اند و نمی خواهند دریابند که به جبر محکوم نیستند بلکه به اختیار محکوم اند " محکوم یک اختیار باشید اگر اعتبار انسانی می طلبید" در غیر اینصورت موجودات معتبری نیستید ای آقایان که شعرهای مولوی را چپ اندر قیچی و دینی تاویل می کنید! شاید اشاره اش به همین سایت هاست؟ و شاعر باید خفقان بگیرد از دست این تفسیرها "خاموش کنم اگرچه با من در نطق ِ سکوت و خفقان سازگارید" شما " مرد ِ رِنگ و موسیقی" نیستید "مرد رند" هستید! تفسیر کوتاهی بر غزل 718 دیوان شمس

هادی صداقت در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۵۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۴۵:

لابه

هادی صداقت در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۳۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۴۸:

ازمن همه لابه بودوازوی همه ناز

محمد ج ن در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۲۰ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷:

سلام بر همه
زیبایی شعر مبحثیست جدا و دلبریه شعر میکشد به ناکجا....مبهوتم که وقتی ادرس حضرت بینام حق به این دلبری به نمایش گذاشته شده توسط حجت حق فروغی.....چرا مسخ نمیشیم و نمیرسیم به ناکجا آبادی که سعدی حافظ مولوی فروغی ها و هزار عاشقتر که نهانی عشقی چشیدند ناگفتنی تر از بسطامی ؟؟؟>>>!!!!!!!!

پارسا عبدی در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

اما حسین؟!
:))))
هه!
ممنون! مزاح جاللی بود! شاد شدیم!!! :|

کمال در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۸:

3956

محمد شاملو در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:

من از دوستان حافظ پژوه یک سئوال دارم درموررد بیت (هر می لعل کز آن دست بلورین ستدم آب حسرت شد و در دیده خونبار بماند) تناقضی با سراسر غزلهای حافظ به چشم می خورد زیرا حضرتش همواره برین عقیده است که از معشوق هر چه رسد لطف است چرا اینجا و گمانم فقط اینجا جام از دست معشوق اشک حسرت شده؟

منصور پویان در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۳۷ - باز جواب گفتن آن کافر جبری آن سنی را کی باسلامش دعوت می‌کرد و به ترک اعتقاد جبرش دعوت می‌کرد و دراز شدن مناظره از طرفین کی مادهٔ اشکال و جواب را نبرد الا عشق حقیقی کی او را پروای آن نماند و ذلک فضل الله یتیه من یشاء:

در بحث جبر و اختیار، مولوی پس از طرح استدلالات مفصل از موافقان جبر و اختیار، می گوید که اینچنین بحث های کلامی، راه حل نهایی ندارد و لذا بهتر است به گفتنی های قابل فهم تری پرداخت. مقصود مولانا این است که از قال به حال و از کلام به عشق وارد باید شد؛ زیرا مطالب فهم باید شوند به اشراق.
مولانا می گوید در این گونه مباحث، هفتاد و دو فرقه همه بر رای خویش باقی بمانند و پای همی فشارند؛ چرا که این موضوعات راه حل کلامی ندارد و به قول معروف طرفین به تکافوی ادّله رسیده اند. این بدان دلیل است که عالم ِخاکی، عرصهء سایه و مُستندیات عقلی ست؛ در حالیکه حقیقت گنج حضوری ست که بر آن قفل ها زده اند و جز عارفان ِشیدائی را از حکمت ِاین گنج خبر و تفهیم نباشد. بر مخزن اسرار، قفل ها باشند اندر میان؛ ولـّـی طرفین با هم مشاجرات همی کنند و بر مبنای توازون قوا؛ مردمان هر آینه به تقلید تبعیت کنند و حقیقت لاجرم محجوب بماند. اهل ِخواص از استدلالات و اهل ِعوام از علایق، دلخوش همی شوند که حقیقت گویا در چنته ی آنان است و دیگران بر طریق ضلالت همانا گمراهانند.
مولانا حال و حکایت هفتاد و دو فرقه ای را که هر یک انحصارگرایانه خود را برحق و دیگران را باطل می دانند شرح و بسط می دهد. مولانا در مقام خروج از بن بست های کلامی، راه عشق را پیش می نهد. او بحث های کلامی را وانهاده و بحث ِعقلائی را فیصله می دهد. در عرفان ِعشقی مولانا، بحث جبر و اختیار موضوعیت ندارد زیرا عاشق در عین انحلال ِخود؛ معشوق را یعنی جان ِجانان را عهده دار ِامر ِجبر و تقدیر برمی شمرد. عشق مقامی است که سخن ِمنطقی و معقولیت ثنویتی را وامی گذارد تا بیرون از حیطهء عقلانیت و بحث های کلامی؛ انجذاب در حیرت و اضمحلال ِتفکیک ِعناصر به عامل و معلول مُیـسّـر گردد(حیرتی آید ز عشق آن نطق را/ زَهره نبَود که کند او ماجرا).
گوهر معنی اندر باب جبر و اختیار، سخنی ست بس ظریف که لب گشودن و فلسفیدن و گفتمانیدن در باره آن همانند مبحث خیر و شر دُر سُـفـتـنی ست که جز عارفان بر آن اشراف نیابند. این سکوت و حیرانی می طلبد که سر ِدیگ مَنیت و ذهنیت را بربندی تا در سکوت پخته شوی و حیرت پر جوشت کند.

۷ در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷:

خاکی از مردم بماند در جهان
وز وجود عاشقان خاکستری
آتش عشق چنان سوزناک است که بر خلاف دیگر مردم که خاکی از آنان به جای میماند از هستی عاشقان تنها خاکستر به جای میماند.

۱
۳۹۰۴
۳۹۰۵
۳۹۰۶
۳۹۰۷
۳۹۰۸
۵۶۲۶