بِبُرد از من قرار و طاقت و هوش
بتِ سنگین دلِ سیمین بناگوش
نگاری چابکی شِنگی کُلَه دار
ظریفی مَه وشی تُرکی قباپوش
ز تابِ آتشِ سودایِ عشقش
به سانِ دیگ دایم میزنم جوش
چو پیراهن شوَم آسوده خاطر
گَرَش همچون قبا گیرم در آغوش
اگر پوسیده گردد استخوانم
نگردد مِهرت از جانم فراموش
دل و دینم دل و دینم بِبُردهست
بَر و دوشش بَر و دوشش بَر و دوش
دوایِ تو دوایِ توست حافظ
لبِ نوشش لبِ نوشش لبِ نوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و شوقی سوزان سخن میگوید که او را از قرار و آرامش دور کرده است. او به محبوبی اشاره میکند که دلش را به تسخیر درآورده و زیباییاش مانند ماه است. شاعر به حالت غلیان احساساتش به مانند دیگی که دائم در حال جوشیدن است، میپردازد و ابراز میکند که حتی اگر جسمش فرسوده شود، عاشقیاش از یاد نخواهد رفت. در آخر به محبوب میگوید که او درمان درد دلش است و بهگونهای مطلوب و دلنشین او را توصیف میکند.
هوش مصنوعی: شکایت از معشوقی دارم که با دل سنگین و زیبای خود، تمام آرامش، صبر و حواسم را از من گرفته است.
هوش مصنوعی: دختری چابک و زیبا با موهای بلند و صورت ماهرانه که لباسی سنتی به تن دارد.
هوش مصنوعی: از شدت شوق و عشق او، مانند دیگی که روی آتش گذاشته شده و دائم در حال جوشیدن است، من هم همیشه در حال هیجان و اضطراب هستم.
هوش مصنوعی: وقتی آرامش پیدا میکنم و احساس راحتی میکنم، مانند این است که خود را در آغوش یک قبا میپیچم و از آن لذت میبرم.
هوش مصنوعی: اگرچه استخوانهایم به مرور زمان فرسوده و از بین بروند، اما عشق و محبت تو هرگز از وجودم فراموش نخواهد شد.
هوش مصنوعی: دل و ایمان من را گرفته و بر دوش خود حمل میکند.
هوش مصنوعی: شفای تو در خود تو نهفته است، حافظ. نوشیدن از لبهای تو مانند نوشیدن از چشمهای زلال و خوشگوار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
پریپیکر نگار پرنیانپوش
بت سنگیندل سیمین بناگوش
همین شعر » بیت ۱
بِبُرد از من قرار و طاقت و هوش
بتِ سنگین دلِ سیمین بناگوش
بود زودا، که آیی نیک خاموش
چو مرغابی زنی در آب پاغوش
چو شاهِ روم بود آن رویِ نیکوش؛
دو زلفش پیشِ او چون دو سیهپوش.
چه رسمست آن نهادن زلف بر دوش
نمودن روز را در زیر شبپوش
گه از بادام کردن جعبهٔ نیش
گه از یاقوت کردن چشمهٔ نوش
برآوردن برای فتنهٔ خلق
[...]
خداوندا زدوران زمانه
دلم از غصه چون دیگ است در جوش
همی سوزد جهان هر ساعتم دل
همی مالد فلک هر لحظه ام گوش
دراین فکرت چگونه خوش بود دل
[...]
چو زخمه راندی از کین سیاوش
پر از خون سیاوشان شدی گوش
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.