محمد در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲:
زین پیش که ازجهان پرغم جستیم وفا نشد مسلم
محمد در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲:
سلام وممنون ازاین متن زیبای شما
محسن شفیعی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷:
بیت سوم وابیات بعدش باید در ابتدای غزل قرار گیرند
مطابق چاپ محمد قهرمان
س.ک.مدنی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۰ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶:
هوالعزیز
در کتاب تاریخ ادبیات ایران و جهان2 رشته ادبیات و علوم انسانی که قسمت ایرانش را دکتر یاحقی تالیف نموده است
در اشعار بهار آمده
از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند شو بار سفر بند...
امیر محمد بیگ در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:
محرتم: این هم اضافه شود که بیت همین شعر است :
به گیتی هرکجا درد دلی بود
بهم کردند و عشقش نام کردند
تقی بینقی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۹:
در لت اول دوازده رج مانده به آخر، واژه به درد نادرست و درست آن بدرد است:
بدرد پی و پوستشان از نهیب
عنان را ندانند باز از رکیب
نبی آریا در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۰:
مصراع اول این گونه است:
توبه کردم که تا که جانم برجاست
.... در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۵۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:
البته به نظر می رسد اینجا کاملا درست باشد
.... در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۵۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:
طبق مقاله ای از حسین کاظم زاده ایرانشهر که الان خاطرم نیست کجاست،
فروهر را می توان به گوهر تعبیر کرد
ولی عکس آن همیشه صادق نیست، خود آن هم!
فرهاد در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:
"یار من باش که زیب فلک ..." مخاطب حافظ معشوف الاهی نیست ... حافظ نمیتواند از خداوند بخواهد که یار او باشد!
همچنین در "یارب این کعبه مقصود تماشاگه کیست" میبینید که "کعبه معقصود" خداوند نیست. چون حافظ از خداوند میخواهد (یا رب) به او بگوید که "معشوقه اش یا همان "کعبه مقصودش" را چه کسی نگاه میکند
حمید در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۸:
مصرع دوم بیت آخر:
بازار مرا دیده ، "با زار" دگر رفتی
صحیح است.
محسن شفیعی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۴۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۸:
بیت اول مصراع دوم
در خانه گردباد بیابان کند تورا
ادب دوست در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱:
روفیای عزیز،
این رباعی با هیچ چسبی به خیام نمی چسبد،/ همواره از خواندن نوشته هاتان آموخته ام ، اما بهتیر نیست در مانای " ری سایکلینگ " چرخش را حذف فرمایید؟
همینطورروح را از " کونشسنس' ؟
باز گردانی و بازیافت ، آگاهی و هشیاری ، موافقید؟
وصد البته خواهید بخشود.
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۷ - تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون میخور که صاحبدل اگر زهری خورد آن انگبین باشد:
جهل آید پیش او دانش شود
جهل شد علمی که در منکر رود
اگر جهل به نزد انسان کامل آید به علم و معرفت مبدل میشود ولی دانشی که در دست انسان ناقص باشد در عمل به جهل تبدیل میگردد ... و هر کسی که در اندوختن علم و الفاظی چند دچار عجب و خودبینی شود علم را به جهل تبدیل کرده است
هرچه گیرد علتی علت شود
کفر گیرد کاملی ملت شود
انکس که دچار بیماری است (علتی) هر کاری کند بازهم بیماری اش افزایش پیدا میکند ... واگر انسان کاملی کفر پیشه کند آن روش همه گیر میشود و در آن کار خیری و ثوابی نهفته است .. کفرو بت پرستی صورت و ظاهر یکتا پرستی است پرستیدن بت نشانگر اینست که ستایش و بندگی امری فطری و ذاتی است منتهی آدمی بجای پرستش خالق یکتا وبی نظیر بسوی بت و صنم روی می آورد و عارف کامل بدین نکته واقف است که بت پرستی مبین رابطه خالق و مخلوق است برای همین بت در منظر عارف مظهر پرستش و عبودیت جلوه میکند
(مسلمان گر بدانستی که بت چیست
بدانستی که دین در بتپرستی است
وگر مشرک ز بت آگاه گشتی
کجا در دین خود گمراه گشتی...
شیخ محمود شبستری )
ای مری کرده پیاده با سوار
سر نخواهی برد اکنون پای دار
ی پیاده ای(سالک تازه کار ) که با سواره(عارف کامل) در حال مجادله و مسابقه گذاشتن هستی .. سر بسلامت نمیبری پس اکنون پا پس بکش.. در رد و صلاحیت آنان مکوش و درمقام قیاس مکوش ...
مهتاب خوبدل در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴:
جناب آقای کسرا حضرت سعدی واژه ی غیرت رو به درستی و در جای خود بکار بردن .دراینجا واژه ی غیرت به معنای رشک بردن و حسد استفاده شده و مانند بسیاری از واژه ها در زبان ارزشمند فارسی دارای چند مفهوم است.
مهتاب خوبدل در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴:
سلام.
فکر نمیکنم عاشقانه تر .لطیف تر .پرتصویرتر و زیباتر از غزلهای حضرت سعدی بشه پیدا کرد. واژه ها.ترکیبها و تصویرسازیهایی که جسم و روح آدم رو تازگی میبخشه .هنوز نتونستم بپذیرم که میشه زیباتر از زبان سعدی زبانی یافت.
عباس کریمی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
این شعر واقعا فوق العاده اس...و از توضیحات دوست عزیز و فهیم، ارسلان زیاری هم بسیار لذت بردم.متشکرم ارسلان جان.
جانی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:
توضیحی از مرحوم نجابت شیرازی در مورد بیت ثلاثۀ غسالۀ حافظ:
پیوند به وبگاه بیرونی
مجتبی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:
جناب منصور پویان سخنان شما بسیار محشر و عجیب بود. ریاضی گونه بود!!! لذت بردم
حیرت اندر حیرت امد این قصص....خامشی خاصگان اندر اخص.
بویژه آنکه فرمودید: ...در چنان جایگاهی، روشنائی در تاریکی و تفاوت در تقارن مضمحل گشته؛ هیچ در هیچ می شود نقطه آغاز و نیز نقطه پایان بر هر معنا و بر هر پرسش و جـُستاری.
احساس میکنم که میفهمم یعنی چی ولی بازهم متوجه نمیشم! درست مثل این جمله ی جادویی.
و این غزل گرچه ظاهرا با عاشق همراه ست ولی در باطن و مغز کلام کسی جز ذات مطلق نیست...و بویژه آنکه بزیبای و معنایی پرمعنا غزل را به پایانی بی پایان میرساند که:
حق آتشی افروخته تا هر چه ناحق سوخته
آتش بسوزد قلب را بر قلب آن عالم زند
تماما حیرته، واقعا قیامته!!!
به نظر من در این یک بیت مولانا هدف از آفرینش، دلیل خیر و شر، انسان، وظیفه ی او و علت رفتنش راپاسخ میگوید.
بدرود.
محسن شفیعی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۷: