مصطفی محمودیان در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۷ - در بیان آنک صفا و سادگی نفس مطمنه از فکرتها مشوش شود چنانک بر روی آینه چیزی نویسی یا نقش کنی اگر چه پاک کنی داغی بماند و نقصانی:
در گشاد عقدهها گشتی تو پیر
عقده چند دگر بگشاده گیر
مولانا در اینجا به پوچی درونی اهداف و پروژههای زندگی اشاره میکند و کلامش لحنی هستیگرایانه دارد. شوپنهاور در کتاب جهان همچون اراده و بازنمود به این مساله اشاره میکند که کنش آدمی همواره از یک فقدان یا کمبود که رنجآور است ریشه گرفته و هدف ما در هر کنشی از میان برداشتن رنج ناشی از آن کمبود است. اما به محض رسیدن به هدف یعنی زمانی که رنج ناشی از فقدان و کمبود از میان میرود، ملال جای رنج را میگیرد. از این رو زندگی آدمی نوسانی است بین رنج و ملال. البته انسان میتواند پس از رسیدن به اهداف پروژه جدیدی تعریف کرده براوردن اهداف جدید را دنبال کند. اما سخن مولانا این است که کمی از این روال فاصله بگیریم و با فاصله به آن نگاه کنیم. عقده چند دگر بگشاده گیر. فرض کن چند گره دیگر هم گشودی بعد چه؟ مولانا میخواهد پوچی درونی و ماهوی این مکانیسم را نشان دهد اینکه اگر ارزشهای ما صرفا مبتنی بر دستاوردهای زندگی باشد و پروژههایی که کامل میکنیم خود این روند یک مکانیسم خودویرانگر درون خود دارد که ارزشهای ما را بیمعنا میکند. یعنی انچه که به زندگی ما معنا میداد پس از به دست آمدن دیگر نمیتواند عملکرد معنابخشی را ایفا کند. فرض کن باز هم پروژههای جدیدی تعریف کردی و به اهداف جدیدی هم رسیدی آخرش چه؟ مولانا میخواهد بگوید ارزشهای غائی زندگی نمیتواند از این دستاوردها بیاید و باید از جای دیگری تامین شود.
یگلن در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۴۶ در پاسخ به مقصود لبیب دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۲ - حکایت مجنون که در بادیه از انگشت قلم کرده بر تخته ریگ چون رمالان رقمی می زد گفتند این نوشتن چیست و این نوشته برای کیست گفت این نام لیلی است که به نوشتن آن می نازم چون او به دست نیست با نام او عشق می بازم:
این دریغا ها خیال دیدن است. ضعف خودت رو به دیگران نسبت نده
فرهود در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۴ در پاسخ به هانيه سليمي دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیهالسلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت:
مولانا خیلی بهتر از این سخنرانی، که به آن اشاره کردهاید، در یک مصرع و در چند بیت بالاتر توضیحش داده است:
کاش چون طفل از حیل جاهل بدی
خلاصه و مفید.
فرهود در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۰ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیهالسلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت:
چه کسی گفته خروب و خراب ربطی به هم دارند؟ که شما میگویید ربطی به هم ندارند!
فرهود در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۱ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیهالسلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت:
طاق و طرنب
و تاک و تارم
هیچ ربطی به هم ندارند
از نظر ریشه کلمات.
agareza sad در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:
غزلی پراازشاه بیت
وحید محمدپور کاریزکی در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۵:
با سلام و عرض ادب. چقدر این گنجور سایت خوبی است. واقعا از خوندن کامنتها و تفسیر و تحلیل دوستان لذت بردم. تفاوت حاشیه نویسی و ابراز نظر در اینجا با سایر سایتها اینه که اینجا عمدتا افراد اهل ادب و فرهنگ و هنر صحبت می کنند و در نتیجه مکالمات و بحثها با حداقل تنش (یا خدای نکرده توهین) انجام میشه. با آرزوی بهروزی برای دوستان عزیز
مهرداد ت در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۵۴ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:
سپاس که هستی
مجید مدبرنیا در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۸ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۰ - در منقبت هژبر سالب علی بن ابیطالب علیه السلام گوید:
مرحبا به اقای توفیقی و دقت نظرشان در مورد تعویض قافیه بیت دهم با یازدهم
فرماایششان کاملا درست است
ممنون از ایشان
رضا از کرمان در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۲ در پاسخ به Reza Mazini دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:
رضا جان درود بر شما
طبع روان واحساس لطیف ،نعمتی است که خداوند به هر کس عنایت نمیکند در شعر زیبای شما، قدر دانی وارادت به بزرگان ادب این مرز وبوم به خوبی مشهود است نفست همیشه گرم باشه دوست عزیزم قدر دان این نعمت خدادادی باش شاد وپاینده باشی
رضا از کرمان در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۰ در پاسخ به بابک چندم دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:
درود خدا بر شما
از توصیه وآموزش شما دوست گرامی ممنونم در پاسداشت زبان وادب پارسی برایتان آرزوی توفیق دارم شاد باشی عزیز
.فصیحی در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۲۰ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:
سلام وعرضادب برگ بی برگی بزرگوار
اگر کسی مقداری با قران انس داشته باشد متوجه میشود که غزلیات عارفانه حافظ به گفتهی خودش از دولت قران است
از شما بسیار سپاسگزارم که با شرحهای زیباتون در فهم بهتر شعر حافظ به ما کمک میکنید🌹
بابک چندم در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۵۹ در پاسخ به مرتضی توکلی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:
همان مورد اول، یعنی نقل قول از شیخ صنعان است.
Mhdi P در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵۵:
نمیشه که هم بگه افرین بر اونایی که زیر سایه ما خواب هستند هم بیدار، منظورش اینه آفرین بر شمایی که زیر سایه ما خواب هستید ولی مثل ابوحامد غزالی شب و تا صبح برای نون نماز نمی خونید و در جستجوی.حقیقت مثل سگ نعره نمیزنید، و میگه حروم نکنید نور رو برای امثال این سگ ها
سعید علمی (رحمان) در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۲:
اینجا مولانا اشاره دارد به کسانی که علم را قسمت کردند بمانند علم نقلی و علم عقلی و...و هر کدام از اینها خود و علمشان را بالاترین علم و علم حقیقی میبینند و مولانا آنهارا نادان توصیف میکند و بیان میدارد که بزرگترین علم،علم قلبی هستش و این علم را ریشه تمام علم ها میداند و باید اینگونه دنیای درون و برون را دید که موجب دانایی میشود
H Hj در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸:
دریای دل از لطفش پُر خسرو و پُر شیرین
بابک چندم در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۲۱ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:
رضا جان
به شما که اهل ادبی توصیه می کنم این " درب" را از زبان و قلم بیاندازی که همانقدر بی سر و پا و غلط اندر غلط است که "جوب" در جای "جوی"...
در فارسی "در" درست است و از ریشه دوروا (durva) در پارسی کهن میاید.
این درب کذایی از هچل هفت نویسیهایی است که گویا از زمان قاجار به راه افتاد و درِ فارسی و بابِ عربی را سرهم کرده و این معجون را ابداع کردند، مثلاً در نوشته های عزیز السلطان (ملیجک) به وفور بر میخوریم به " امروز رفتم درب خانه/درب منزل " که منظورش کاخ ناصرالدین شاه است...
باری
لغت ساختگی دیگری که آنهم همه گیر شده و همگان به اشتباه فکر می کنند که اصالت و پیشینه کهن دارد "واژه" است که قدمت استعمال و معنی کنونیش به یک قرن هم نمی رسد! و برای احتراز از خدای ناکرده استفاده از لغت (از ریشه یونانی لوگوس/لوغوس) و کلمهٔ عربی وارد معرکه شد...
در زبانهای کهن:
اوستایی "واچاه vacah" برابر بوده با بیان/سخن و لغت
در پارسی میانه (ساسانی) واز (wāz) برابر با لغت/کلمه و بیان، ولی هیچ نشانی از واژه نیست که نیست...
واژ waž در زبان پارتها/اشکانیان (پهلوی) موجود بوده برابر با "گو/بگو say" و "بیان (کن/کردن) و سخن (گو/گفتن) speak"...
در ادبیات کلاسیک فارسی نیز هیچگاه واژه را نیافتم خلاصه که " یا من ندیدم یا اونشان ندارد"...
فقط جهت اطلاع
سرت شاد
علی شکری در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
سلام و عرض ادب به همه اساتید
با خواندن شعر به نظرم رسید حافظ داره با خودش صحبت می کنه و خودشو نصیحت می کنه و راه رو به خودش نشون میده یعنی بلبل خودشه و با این که وصله ولی همچنان در سوز و گدازه و از عشق خدایی داره میگه و در آخر برای خودش مثال هم می زنه که در عشق باید مثل شیخ صنعان بشی
اشتیاق در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۲:
حسرت زلف توام بود شکستم دادند
وصل میخواستم آیینه به دستم دادند
برمک در ۱ سال قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۲۸ در پاسخ به عباسی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸: