حسین قدسی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:
حضور همهی اساتید سلام عرض میکنم. پیشاپیش از اینکه شاید کمی پای از گلیم خود فراتر گذارم پوزش میطلبم.
پرسش و پاسخی که بین برخی دوستان، در باب بیت "رو سینه را چون سینهها" و مهمتر از آن، بیت "آن گوشوار شاهدان" رد و بدل شد، بنده را بر آن داشت چند سطری بنویسم.
گاه معانی برخی ابیات آنچنان روشن و آشکار، و نظرات برخی دوستان آنچنان غریب و دور از ذهن است که گمان میکنم شاید دوستان قصد مزاح داشتهاند. من فقط به یک مورد، "گوشوار شاهدان"، اشاره میکنم و بیشتر مزاحمتان نمیشوم.
میفرماید:
" آن گوشوار شاهدان همصحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت، دردانه شو، دردانه شو"
معنا روشن است: "گوشوارهی زیبارویان، چون ارزشمند است، همصحبت روی زیبایشان شده است. تو هم اگر دوستدار رسیدن به آن روی زیبای مطلق هستی، همچون دانهی گوهر، ارزشمند باش".
اگر اساتید بگویند: ارزشمند بودن گوشواره را از کجا یافتی؟ خواهم گفت: ارزشمند بودن در خود گوشواره نهفته است، همچون دردانه، و نیازی به تکرار ندارد.
حال اینکه یکی از اساتید عزیزمان فرمودهاند "شاهِدان نیست و شاهدان است، و آن خود یعنی درّ شاهانه"، به نظر من به چند دلیل پذیرفتنی نیست:
1-" شاهد" در ادبیات ما تقریباً همه جا معنای زیباروی میدهد، و شاهِدان در اینجا نیز، مانند نمونههای فراوان دیگر، به روشنی جمع شاهد است، یعنی زیبارویان. و همین معنا، به خوبی معنای کلی بیت را افاده میکند و نیازی به جایگزین کردن آن با معنای نامأنوس دیگری نداریم.
2- در هیچ شعر و نثری نداریم، یا دست کم من ندیدهام، که "شاهدانه" (یا شاهدان، یا هر شکل دیگری از آن) در معنای "درّ شاهانه" یا حتا چیزی نزدیک به آن آمده باشد. شاهدانه همه جا همان گیاه حشیش بوده است. بنابراین اینجا نیز نمیتوانیم بدون داشتن دلیل محکمی معنای جدیدی برای شاهدانه وضع کنیم، و شاهِدان را به عنوان جمع شاهد نپذیریم و آنرا شاهدان بپنداریم.
3- در هیچیک از نسخ خطی و چاپی دیوان شمس، این واژه با اعراب گذاری نیامده، و هیچ روایتی نیز که از راویانی که سلسله وار به دوران مولانا برسند در دست نداریم که بگوید مولانا "شاهدان" را در اینجا به سکون هاء میخوانده نه کسر آن، که بتوانیم با استناد به آن بگوییم شاهدان است و نه شاهِدان.
با توجه به این دلایل، به نظر من نیازی به معوّج کردن شعر زیبای مولانا نیست، و خود بیت به روشنی معنای خود را افاده میکند.
پی نوشت: بنده تخصصی در ادبیات ندارم. آنچه خواندید، نظرات پزشکی بود که به ادبیات نیز علاقهمند است، و خود نیز دستی، هر چند از دور، بر آتش دارد.
نظرات ارشادی اساتید را ارج خواهم نهاد.
پاینده باشید.
لادن در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۷:
با احترام. این شعر از اشعار عطار نیشابوری است.
میر ذبیح الله تاتار در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
سلام
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب
گفت حافظ آنهایکه باما آشناهستند دچار حیرت و سرگردانی اند؛ عجیب نیست اگر غریبی مثل تو رنجور وخسته وپریشان باشد
میر ذبیح الله تاتار در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
سلام
اگردوخت سمنگانی بدست آرد دل مارا
بریزم پیشی پای او هـــزاران گل رعنارا
میر ذبیح الله تاتار در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:
سلام
این غزل حافظ زمان که معشوقه جانی اشت گویا همسر او باقهرش از نزدش میرود از سوز دل این غزل عاشقانه را می سراید واورا دوباره دعوت میکند
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخ
محمدرضا در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۲:
در بیت دوم ، بسا "ملا" صحیح هست. لطفا در ابیات سعدی دست نبرید. از گنجور بعیده این کار. متشکرم
میر ذبیح الله تاتار در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:
سلام
به نظرمن بیت دوم ارتباط میگرد به پیامبر بزرگوار
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
وحدیث قدسی شریف است
لولاک لولاک لما خلقت الافلاک.....
اگرنمی بودی تو ای محمد من هرگز زمین وآسمان را پیدا نمی کردم وخدای خویش را آشکار نمی کردم این همه از محبت توست .
همچنان عراقی میفرماید
چوآفتاب رخت سایه برجهان افتاد
جهان کلاه زشادی برآسمان انداخت
وسعدی میفرماید
چه فتنه بود که حسن تو درجهان انداخت
که یکدم از تو نظر برنمی توان انداخت
فرهاد در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
هر بار که این خواندم، از دیده همی راندم
اشک از پی اشک و خون، بر گونه همی غلطان!
شهرام در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۵۱ دربارهٔ سنایی » طریق التحقیق » بخش ۱۷ - در سؤال از عقل کل و جواب او:
خردم دوش اندپن ( اندر ین) معنی
طوطیان بینی (ا)ندر آن بستان
ناشناس در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۱:
این تمنایم به بیداری میسر کی «شود»
لطفاً شود را اصلاح فرمایید. به اشتباه شد نوشته شده است.
سید محمد در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۴۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۶:
یک رباعی خواندم در همین زمینه
ای کاش که باورم بر آن دنیا بود
نوشیدن جام مرگ روح افزا بود
اما چه کنم که عقل درحیطه علم
گوید که هر آنچه بود این دنیا بود
ادب دوست در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:
صنم نازنین،
من کلا برای به حرف آوردن شما که خوشبخت و کلا
چاره ساز ید، می نویسم تا آدمهای روانپریشان
کلا حرف اضافه بزنند.
و البته که کلا خودم می نویسم
و شما هم صفحه سیاه کنید و به مصلحت
خود بپردازید. که کلا مشکل نداشته باشید
سید علی اکبر کرباسی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۶:
این رباعی اگر هیچ چیز دیگری نگوید معنای حقیقی
می نوش به خوشدلی
را باز می گوید
sanam در ۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:
باز با یه اسم دیگه داره حاشیه نویسی می کنه ، اخه بی چاره ی بدبخت هدفت چیه ؟؟
انصافا اگه نوشته هاش ارزشی داشت ، چیزی نمی گفتم ، یه مشت حرف کاملا اضافی ، کلا تو کار اضافه کاریِ !!
یه روز با اسم سمانه ، سید محمد ، الانم با اسم ادب دوست ، داره صفحه سیاه می کنه . من از دوستان ادیب و فاضل گنجور خواهش می کنم به این ادم روان پریش کاری نداشته باشند ، بزارید همینجوری برای خودش بنویسه !!
حمیدرضا هم اسم دیگرشه ، که بنا به مصلحت پوچ خودش ازش استفاده می کنه . کلا مشکل داره !!
صنم
کمال در ۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۴۷:
7494
عرفان در ۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » مسمطات » پند سعدی:
بند "خون ملت را در ورطه ذلت مفکن" به نظرم اشتباه است و باید به این شکل تصحیح شود: "خود و ملت را در ورطه ذلت مفکن". البته سالها پیش نسخه دست نویس این شعر رو خوندم و امیدوارم اشتباه نکرده باشم.
کاظم در ۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:
با عرض سلام. به نظر بنده که معاینه به دو معنا به کار رفته است: یکی همان با چشم دیدن که دوستان اشاره فرمودند و دیگری مطمئن شدن هستش. یعنی اگر مطمئن شوم که قصد جانم را دارد که یکی از راه های مطمئن شدن نیز همان مشاهده با چشم است. شنیدن کی بود مانند دیدن.
مسعود در ۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱:
درود
این غزل با ویرایش استاد کزازی خیلی قابل فهم است. زیرا علامتهای ادبی بسیار بجا گذاشته شده
ادب دوست در ۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۸:
شاه بیت این غزل( بیت الغزل) که تکلیف جمله انبیا و بزرگان از جمله رستم دستان را روشن کرده است باید این بیت باشد:
شمس تبریز ایستاده مست ، در دستش کمان
تیر زهر آلود را بر جان احمق میزند.
( شمس به تیراندازی معروف و مشهور نبوده است و در حال مستی گمان نمی رود بتواند به هدف مورد نظر بلخی بزند ، شاعر می بایست نگران خویش بوده باشد)
رهگذر در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - این قصیدهٔ به نام کنز الرکاز است و خاقانی آن را در ستایش پیغمبر اکرم و در جوار تربت مقدس آن حضرت سروده است: