کمال داودوند در ۹ سال قبل، سهشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۲۰:
بنده این رباعی رابادوستان به اشتراک گذاردم.
جمع این رباعی: 7435
محمد در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۵:
در بیت هفتم به نظر می رسد که «باش تو که بند بلا بودهای» صحیح باشد.
در چاپ نشر هرمس بر اساس نسخۀ فروزانفر نیز به همین صورت آمده است.
علی عباسی در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
ارمین اشاجان شماره دو راخمانینف همان پیانوکنسرتوشه دیگه؟
شماره سه دست کمی از دونداره
علی عباسی در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
بزرگوارانی که متاسفانه دم دستی ترین دریافت رو از چنین اشعاری دارند و عیب و به وقیعت میپردازندکه نمیدونم أین اوصاف چیست و...
گفت که:چو بشنوی سخن أهل دل مگو خطاست..سخن شناسی نهی جان من،خطا اینجاست
این گونه سخنان بانظامی اخلاقی(یابی اخلاقی) بسیاری بسیاری از حضرات درتضادست،
علی عباسی در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
دنیای تصویر و خیال یعنی...این شعر تماما تصویرست،اصلا خود نمایش و سینماست...بینظیره روایتی قویا خیالی روچنان میپروراند توگویی براخود انسان اتفاق افتاده...
حد همینست سخندانی و زیبایی را
.
مثلا أین غزل مرا یاد چند بیت اول غزل نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول سعدی میاندازد ولی انجا سعدی در دام کلی گویی و کلیشه های همیشگی میشود ولی حافظ در أین قیاس خاص (نه همیشه لزوما) بسیار از سعدی پیشتر هست و روایتی زبده و ناب میافریند...سعدی درانتضار ست و ارزومند ولی حافظ بکمک "لطف های بیکران خیالش در شب تنهایی" چنین درخیال خود نفتخر به دیدار میشود؛دیگر نیاز نیست چون استادخود درارزوباشد که:
مرا بگوش تو بأید حکایات باشد از لب خویش...دریغ بأشد پیغام ما بدست رسول...
ولی حافظ یار رادرخیال برکنار بستر میاورد و طرفه اینکه اینبار اوست سربه فراگوش أو میاوردو.....
علی عباسی در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱:
درنسخه ی فروغی که من دارم در بیت نهم حصول نوشته،اما گویا توجیه أصول اینستکه گویا ازاوزان موسیقیست و ضرب اصول هم زیباتر میکند بیت را
علی عباسی در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷:
برای نمونه ای از کاربرد به بعنوان قسم خوردن و سوگند دادن به مرافقت و دوستی و دوستان در سعدی درخاطرم هست:
بدوستی که زدست تو ضربت شمشیر
چنان موافق طبع ایدم که ضرب حصول
soheil در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۶:
به جای شیخ زید دیدم و همچنین بیت دوم رو اینجوری دیدم
گفت زیدا هرانچه گویی هستم
اما تو چنان که مینمایی هسی؟
روفیا در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۰۲:
امروز یک سخن دیگر از هنری دیوید تورو آموختم و دریغم آمد که حلاوت آن را با شما سهیم نشوم.
You can not kill the time without injuring eternity
از آنجا که مذهب ما پرهیز از آزار است:
به نیکی گرای و میازار کس
زین پس زمان را نمی کشیم تا ابدیت را نیازرده باشیم!
حمید زارعیِ مرودشت در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱:
در بیت چهتارم، مصرع دوم، (بادیه) همزه ندارد
به شومیِ دلِ از عافیت رمیدهی من
ز کوه و بادیه، آوارگی به شهر آمد
حمید زارعیِ مرودشت در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰:
به دلق و برد و تسبیحِ نکو از ره مرو عرفی
که از تقوای زاهد شیوهی تزویر می زاید
حمید زارعیِ مرودشت در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰:
طلب کن دایهای کش زهر بیرون آید از پستان
که طفلان هوس را تشنگی از شیر می زاید
منصور پویان در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵ - ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند:
با عنایت به بخشهای گذشتهء داستان، درمی یابیم که منظور از مرتضی و مجتبی همانا طبیب الهی یعنی پیغمبر یا عارف ربـّـانی می باشد. القصـّـه، طبیبان از معالجه کنیزک ناتوان شدند و بعد شاه فردی را در خواب می بیند که از عهده علاج کنیز بر خواهد آمد. در وصف این ناجی، چنین گفته می شود: (اِن تغب جاء القضا ضاق الفضا) یعنی اگر تو غایب شوی بلا و مصیبت می آید و روزگار تنگ و دلگیر و هستی متألم می شود؛ چرا که تو امیر یعنی پیشوای مردمان می باشی
(قد ردی کلا لئن لم ینته) آیهء 15 از سوره علق و درمورد ابوجهل است
باری پادشاه بطور سمبولیک، آن انسان غارف را در خواب دیده و منتظر ورود او می بود. پادشاه مقدم این عارف را خوش آمد گفته و اظهار می دارد که: اگر غایب شوی، قضا و تقدیر الهی حالیا موجب مصیبت شده و فضای زمین بر آدمیان تنگ می گردد. تو سرور سالکان هستی و هر کس که تو را نخواهد (من لا یشتهی) و از این کارش دست برندارد (لم ینته)، به راستی که تباه خواهد شد (قد ردی کلّا).
در ادامه، وقتی آن عارف یعنی طبیب الهی نزد پادشاه آمد، پادشاه او را در آغوش می کشد. این در آغوش کشیدن تنها یک امر و سـنـت ظاهری نبود؛ بلکه پادشاه از دل و جان مشتاق و بغل گرفتن همانا نمودی از آن عشق می باشد. شاه در حالیکه بر دست و پیشانی این طبیب الهی بوسه می زد؛ اقرار می کند که بر اثر صبر و بردباری به گنجی گرانبها دست یافته است
ترجمانی هر چه ما را در دل است
دست گیری هرکه پایش در گل است
شاه به آن طبیب الهی گفت: ای مصداق واقعی صبر، دیدار تو همانا کلید گشایش و پاسخ و چارهء هر مشکل است. تو بر اسرار آگاهی داری و از راه ماندگان دستگیری خواهی کرد زیرا کشف و اشراق سالک جایی برای جر و بحث و شک و تردید باقی نمی گذارد. پس از دیدار و تعارفات معمول، شاه طبیب الهی را به داخل حرم خود برد تا کنیزک بیمار را به او نشان دهد. شاید مولانا می خواهد بگوید که سالک باید به پیر و مراد خود اعتماد کند و او را به حریم دل خود راه دهد و اسرار ضمیرش را برای او آشکار کند. دست ارادت دادن به پیر و سفره دل را پیش او گشودن باعث می شود تا سالک بهتر از راهنمایی بهره مند شود
سالار فرحزادی در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۱ - تفسیر و هو معکم اینما کنتم:
ما کییم اندر جهان پیچ پیچ
چون الف او خود چه دارد هیچهیچ
از هیچ آمدیم و دوباره به هیچ بازمیگردیم.
برهنه و تنها به این دنیا آمدیم و برهنه و تنها از این دنیا خواهیم رفت.
هرآنچه که متعلق به این دنیا باشد را بجا می گذاریم و می رویم.
چون الف (ا) = همچون یک خط صاف.
چون الف (ا) = برهنه و تنها.
امید در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سیو سوم:
مشو مولای *هی* ناشسته رویی
که تا از عشق، مولانا نمانی
هی=هر؟
از مولانا دیگه انتظار نداشتم، صد رحمت به ایرج میرزا. البته مزاح کردم، اگر این شعر به سخره گرفته نشود در اوج ادبیات محاوره ای داری نکات ارزشمندی هست، البته یه سری اشکالات هم هست که دوستان اشاره کردند. موفق باشید.
روفیا در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳:
شما را به خدا یکی به من بگوید منظور ایشان از آن اجرای "صنما جفا رها کن " راستی چه بود؟؟!!
alireza۰fa در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹:
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
مانند غزل 141 است وزنش، ولی در قسمت شعرهای مشابه وجود ندارد
علی عباسی در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
منظور از بیت :
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را
اینست:
گاهی قسمتی از موی پیشانی را روی صورت میاندازند که انتهای مو مانند قسمت انتهای چوب چوگان کج و برگشت داده میشود. و نیز چهره ی اورا به ماه مانند کردست از جهت درخشندگی و زیبایی و برای زلف عنبر سارا درنظرگرفته از جهت عطر و رایحه ی أن (عنبر سارا یعنی ناب ترین عطر و بو،حال اینکه عنبر سیاه است و زلف یارهم سیاه...تقابل سیاهی زلف چون عنبر و صورت درخشان چون ماه هم کاراستادانه ایست) .ونیز سر خودرا(حافظ؛معشوق) مانند گوی چوگان که انرا با چوب چوگان به حرکت درمیاورند و اینطرف و انطرف پرتاب میکنند و نیز سرخود را برابر او مانند گویی نثار میکند و ناچیز میگیرد.و اینکه عمل معشوق موجب تشویش حال و أحوال عاشق میشود چونان که گوی در اثر چوب چوگان...در عوام هم داریم که ترانه ی معروفیست با چنین تصویری:عقرب زلف کجت با قمر قرینه تا قمر در عقربه کار ما چنینه...
درواقع معنی چنین ابیاتی به زبان ساده چندان شدنی و جالب نیس ولی میتوان چنین معنی کرد که :همچنان که چوگان باز با چوب خم شده ی خود گوی را درمیدان به حرکت و سرگردانی درمیاورد تو نیز با أین عمل خود(اویختن قسمتی از طره ی خم شده معطرسیاهت روی پیشانی و چهره ی نورانی و درخشانت با )موجب تشویش و اضطراب حال عاشق و سرگردانی او میشوی
درکل بیت زیباییست و تصویر زیبایی افریدست
درمورد بیت ششم هم که از بحث انگیزترین ابیات بودست برای متعارف ترین و کوتاه ترین توضیح میتوانید به کتاب اینه جام مرحوم زریاب خویی مراجعه کنید
بهنام در ۹ سال قبل، سهشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶: