۷ در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳:
دوستانی که نوشته اند "سر خود گیر و رستی" اصلا دقت نمیکنند به آغاز غزل که:
"همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی"
در برابر این همه بزرگی و جذبه،فکر کن و خود را هیچ پندار،نه اینکه اصلا فکر نکن و در لاک خود فرو شو
"سر خود گیر" که باشد معنای بی اعتنایی و دهن کجی میدهد و نه اینکه سرت به کار خودت باشد و همه شعر را به تباهی میکشد.به قیاس من(شاعر) و تو(مخاطب)توجه شود
۷ در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳:
کم خویش گیر و رستی
یعنی: خویش را کم بگیر تا در برابر آن به رستی برسی.
۷ در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳:
گله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
سعدیا گله از جدایی و نامهربانی روزگاران رویکرد تو نیست پس خود را نادیده بگیر تا رستگار شوی(خودبین نباش)
سید حبیب در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳۱ - حکایت آن مرد تشنه کی از سر جوز بن جوز میریخت در جوی آب کی در گو بود و به آب نمیرسید تا به افتادن جوز بانگ آب# بشنود و او را چو سماع خوش بانگ آب اندر طرب میآورد:
باسلام.
این قضیه گردو در آب انداختن تکراری بود .
در جایی دیگر هم تشنه ای از سر دیوار کلوخ در آب میانداخت.
ولکن باقی زیبا و ژرف بود.
.
سعید در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:
به نظرم بیت هفتم مصرع اول باید به این صورت باشه "گفته ام آفتاب را گر ببری تو تاب خود" باشه
کمال داودوند در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۱۸:
5935
محمدصادق در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳:
هم غزل بسیار زیباست و هم آهنگ و موسیقی استاد محسن نامجو! فقط من سوالم از جناب آقای محمد اینه اگه استاد محسن نامجو رو استاد خطاب نکنیم پس شما رو استاد خطاب کنیم؟!
عمو سعید در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸:
بیت سوم الی هشتم نشان دهنده ی صوفی باوری و صوفی گرایی جناب حافظ خلوت نشین است. البته صوفی گرایی در زمان خواجه موضوعی فراتر از دانایی و زیرکی(رندی) بوده و بیشتر ناظر به موضوع (فرگشت و جنایت ژن ها) بوده است. (در این خصوص نمی توانم توضیحی بدهم).
حال به بررسی بیت سوم پرداخته و توضیح کوتاهی در باره آن می دهم. بقیه بیت ها هم مانند همین بیت است و توضیح آن ها توضیح واضحات خواهد بود.
مصرع اول بیت سوم می گوید: بر در میکده رندان قلندر(در اینجا یک عده آدم مفت خور و بی کار = یه مشت اوباش الاف و کون گشاد( آبلاموفیسم)) قرار دارند که تاج پادشاهی را از یک حاکم می گیرند و آن را بر سر شخص دیگری می گذارند و او را پادشاه می کنند! خب این یعنی چه؟ یعنی اینکه یه مشت آدم مفت خور که به دریوزگی روزگار می گذرانند و هیچ کار و تلاش و تولیدی ندارند و از دست رنج دیگران ارتزاق می کنند( چه مفهوم آشنایی برای روزگار ما! ) قادرند که با نفرین، یک پادشاه را ازحکومت سرنگون کنند و با دعای خود شخص دیگری را پادشاه کنند! البته این کار سختی برای آنها نیست چه اینکه از آن ها کارهای بزرگتری سر می زند که این کار در مقابل آن ها کار کوچکی به حساب می آید. مثلاً می توانند روی آب راه بروند و یا طی الارض کنند! پس سرنگونی یک حکومت و روی کار آوردن حکومتی دیگر با دعا یا نفرین بخش کوچکی از توانایی آنان است و نباید تعجب کرد!!!!!!!!
خب حالا این سوال پیش میاید که اصولاً چرا باید قلندران ژنده پوش عارف چنین کاری کنند؟
شاید پادشاه قبلی از بیت المال برای آنان هدایا و صله نمی فرستاده و هزاران شاید دیگر.
مهم نیست چرا، مهم این است که اینان چنین توانایی هایی دارند.
برای همین است که در جایگاه پادشاهانند اما زیر سر آنها در هنگان خواب سنگ و خشت است!
خب حالا یه بحث دیگه
اگه قبول داشته باشیم که حافظ از هوش بالایی برخوردار بوده است یعنی آی کیو ایشان از حد نرمال بالاتر بوده است(که بنده به این موضوع معتقدم و دلیل هم دارم) پس چرا همچین عقایدی داشته؟
مثلاً می توانست با خودش فکر کند که اگر این افراد چنین کراماتی دارند پس چرا دست گدایی به طرف دیگران دراز می کنند؟ چرا از نظر مادی محتاج دیگرانند؟ چرا از این توانایی ها و دعاها برای خود استفاده نمی کنند؟
اگر حافظ آدم با هوشی بوده چرا همچین استدلالی نمی کرده و فریب صوفی گرایی را خورده است؟
پاسخ این مسئله در فرگشت و موضوع هوش های چند گانه نهفته است.
می توانید از طریق جستجوی گوگل موضوع را تحقیق کنید.
دیگه بیشتر از این نمی توانم توضیح دهم. همین هایی که گفتم زیادی بود!
عمو سعید در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:
زان جا که فیض جام سعادت فروغ توست
بیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم
مقایسه شود با این بیت:
به خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
حمید زارعیِ مرودشت در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:
صحیح:
شکوه تاج شکستند و تخت مرگ زدند
ز هم (هنوز) نهان تخت و تاج می طلبند
حمید زارعیِ مرودشت در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
صحیح: عنان دین و دل من ز کف رود عرفی
۷ در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۰:
در عنفوان جوانی چنانکه افتد و دانی، با شاهد پسری سری و سری داشتم.اتفاقا ...
آن روز کـــــه خـــــط شـــــاهـــــدت بـــــود
صــــاحــــب نـــظـــر از نـــظـــر بــــرانـــدی
امـــروز بــــیـــامـــدی بــــه صــــلـــحــــش
کــش فــتــحــه و ضــمــه بـــرنــشــانــدی
تــــــازه بــــــهـــــارا، ورقــــــت زرد شــــــد
دیــگ مـــنــه کـــاتـــش مـــا ســـرد شـــد
خط شاهد=موی نرم صورت دوران نوجوانی
کــش فــتــحــه و ضــمــه بـــرنــشــانــدی=سبیل و ریشت درآمد
علی در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۳ دربارهٔ رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۱:
در بیت سوم به نظرم نجست درست باشه.
جون بیت بعدش که میگه زیر آب ماند نتیجه بده
مجید محمدپور در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۱:
سلام دوستان ! بنده نسخه فروغی و نسخه غلامحسین یوسفی را بررسی کردم .
حکیمی که با جُهّال دراُفتد، توقعِ عزّت ندارد؛ و گر جاهلی به زبانآوری، بر حکیمی غالب آید. عجب نیست، که سنگیست که گوهر همیشکند.
نه عجب گر فرو رود نَفَسَش
عندلیبی، غُراب همقفسش
گر هنرمند از اوباش جفائی بیند
تا دلِ خویش نیازارد و درهم نشود
سنگِ بد گوهر اگر کاسهی زرّین بشکست
قیمتِ سنگ نیفزاید و زر کم نشود
مجید محمدپور در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۳:
لغت نامه دهخدا
آزر: [ زَ ] (اِخ ) نام پدر ابراهیم پیغامبر علیه السلام . و او را آزر بت گر و آزر بت تراش نیز گویند
مجید محمدپور در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۳:
چو کنعان را طبیعت بی هنر بود
پیمبر زادگی قدرش نیفزود
هنر بنمای اگر داری نه گوهر
گل از خارست و ابراهیم از آزر
ذاکر تهرانی در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - توحید:
با سلام .... وزن بیت در توضیحات شعر به اشتباه مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن ذکر شده است اما درست این مذکور مفعول فاعلات مفاعبل فاعلن یا مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل می باشد ........با تشکر
۷ در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:
پخش آنلاین این قطعه :
پیوند به وبگاه بیرونی
آواز ـ بیاتترک ـ گشایش ـ فرودنوا ـ رهاب
پخش آلبوم از آغاز:
پیوند به وبگاه بیرونی
عزیز آلی در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۹۲:
در مصراع سوم باید «چه نکوبنیادی» درست باشد.
رنگارنگ در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۴۶ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳: