گنجور

حاشیه‌ها

شعیب حازم در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:

بیت 4 : برای آرامش مردم تو قوت دل هستی در پهلوی ( کنار ) چشم و گوش و دل و فهم ٬

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰:

دیگر اینکه نه به سبب لفظ "پیرانه" که به جهت ساختار محتوایی این غزل می رساند که حافظ عزیز این غزل را در پس یک جهش عرفانی سروده است. جهش هم در مراتب پایین و متوسط نبوده به اصطلاح در منازل بالا بوده است. چون در ان منازل است که سایرین(سیر کنندگان کوشا) از سایرین(غیر انها) جدا شده و راه و رسمی را می یابند که در جهش ها خود را و رفتار و حتی اراده ی خود را نادیده بگیرند. البته مثل باقی اشعار نازنین حافظ عزیز می توان معانی سطحی و ظاهری و قشری و آبکی برای این دست اشعار هم یافت. معانی یی که روح حافظ بزرگ را می آزاد ولی به روی خودش نمی اورد.

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰:

اگر اشعار حافظ را در دو دسته پیرامون واجب الوجود نازنین و عالم امکانی تقسیم کنیم، به نظر الکی من این بیت حافظ عزیز، عرفانی ترین شعری است که حافظ و هر شاعر دیگر در هر زمانی به هر زبانی درباره ی رابطه ی عالم امکانی و حضرات(علیهم السلام) سروده است: از رهگذر خاک سر کوی شما بود/هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

روفیا به یک خرگوش گفتند چجوری هویج می خوری: گفت: هویجوری! /مرداندن نفس و میراندن نفس-فعل اول را لازم و دومی رو متعدی بگیر!- چند طور میشه. یک حالت و به یک اعتبار بهترینش، یقین طلبیدنه. اگه به یقین برسیم یک جور از مردن نفس رو محقق ساختیم. راه های دیگه ای هم هست. به ویژه از نوع متعدی اش.

 

محدث در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:

سرکار علیه روفیا، بر این نظر الکی بنده گر اندکی نه به وفق رضا-ی حضرتعالی ا-ست خرده مگیر لطفا! یک شب حافظ نازنین را در خواب دیدم گفت: «من اشعری نیستم.» گفتم حافظ عزیز تر از جان و دلم، من که می دانم نیستی ولی گفت: «خواستم بگویم که نیستم.» کاش حافظ گرامی به جای اینکه وقت شریفش را هدر دهد و در آن خواب بیهوده که برای من تحصیل حاصل و حتی تکراری ملال آور و آزاد دهنده بود، به خواب من نمی آمد و عوضش به خواب شما می آمد. البته اصل اولی در خواب این است که حجیت نداشته باشد. نتیجه اینکه خواب را بی خیال شویم. بر همان عقیده پیرامون اشعری و جبری دانستن حافظ بمانید تا روز حشر که حافظ را رو در رو ببینیم. ای خدااااا

 

محدث در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶:

آه جناب آقای حمید رضا. الان عقده ای کهن از دلم گشوده شد و دردی دیرینه درمان گشت و جراحتی قدیمی التیام یافت. نمی دانم چگونه از شما و آقای بهرامیان-حتما قید حافظ شناس فراموشم نشود- تشکر کنم. خدایا شکر در این تاریکه بازار معرفت شناسی، باز رگه های نورانی شناخت یافت می شود و انسان از ول گردی ناامید نمی شود. چه خوب شد که دانستم حافظ عزیز این شعر را برای همسرش سروده و باز کشف دیگری در همین لحظه بر من روی گشود و آن اینکه اگر حافظ، حافظ شد، بی برو و برگرد به خاطر داشتن اینگونه همسری با این اوصاف بوده است. اوصافی که باید آنها را در ابر انسان ها دید و لا غیر. خوش به حالت حافظ جان که اینگونه همسری داشته ای. کفر خدا می شود و الا من زیارت جامعه ی کبیره را خطاب به اینگونه همسری می خواندم. چون این غزل حافظ شرح موجز و مختصر زیارت جامعه است. خدایا شکر. بی نهایت و بیشتر!(فقط در یک کلام: متاسفم)

 

محدث در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:

جناب طهماسبی، ضمن احترام به شما و استادتان عرض می شود که این شعر استاد شما: «قامت ناساز و بی اندام ما هم آن اوست/پس چه غم تشریفش ار کوتاه یا کوتاه نیست» اگر به صورت مجزا مورد بحث قرار گیرد باز بحثی جداست و می توان محملی نیمه صحیح بر آن یافت. اما اگر ناظر به بیت شریف جناب حافظ عزیز باشد باید گفت که بیت استاد شما دارای مغلطه و سفسطه است. حافظ حداقل می خواهد این را بگوید که اگر نقصی در پذیرش نور روی دهد از جانب ماست وگرنه نور شریف خداوندی با حجم فجیعی هر دم در حال آمدن است. بماند که اگر حافظ جان زنده می بود نقیضه ای بر بیت استادتان می نوشت و می فرمود که خطا و نقص و ناسازی بر قلم صنع نرفته که بعد بیاییم آن را هم منتسب و منسوب به «او» بدانیم. این هم نظر الکی دوم بنده.

 

محدث در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:

جناب ناشناس؛ گمان باطل حقیر بر این است که "ظاهر پرست" صفت غیر احتزاری برای زاهد است. یعنی حافظ عزیز نمی خواهد بفرماید که زاهدان ظاهر پرست از حال ما اگاه نیستند و ظاهران غیر ظاهر پرست از حال ما آگهند. بلکه زاهد در معنای عرفانی یعنی کسی که واجد مقامی است که در حد خود به ظواهری جمود داشته و سعی داشته از آنها کناره گیری کند. خواه ناخواه این گونه کسی منکر "حال" افرادی است که در مراتب بالاتر هستند می باشد. حالا اگر توانست به "حال" یا "مقام" بالاتری دست یابد دیگر نمی توان صفت نا اگاهی را به وی نسبت داد و طبیعتا "هر چه گوید"ش در اینجا، جای اکراه و ملال دارد چون دیگر بیگانه نیست و آشناست و انکار آشنا، جای گله دارد. اما تا وقتی که در مقام زهد است درجات بالاتر را درک نمی کند و نه تنها گفتن های وی در انکار اهل الله، جای اکراه ندارد که یک چیز طبیعی است که کل یعمل علی شاکلته. البته شاید با تسامح بتوان ظاهر پرست را صفت احترازی برای زاهد گرفت که در این صورت، مقصود این می شود زاهدهای غیر ظاهر پرست، که به سبب غیر ظاهر پرستی یی که معلول واجد مقامات بالاتر از زهد شدن است، از حال ما آگاهند. انتهای نظر الکی من. راستی مستر سعید! اگر انسان کم مطالعه است و شیوه ی نگارش این صفحه را کهن و قدیمی و مرده می داند مقصر کم مطالعگی اش است و قرار نیست اهل فضل و کمال و ادب، سطح خود را نازل کنند که در هر دم از باغ نزول بری خواهد رسید. بهتر است من و جنابعالی و توده ی مردم کمی مطالعه ی کتب ادبیات فارسی را بیشتر در برنامه مان قرار دهیم و در معقولات دخالت نفرماییم!

 

شاهرخ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:

مراد مولانا از ده در بیت ده مرو، ده مرد را احمق کند. جامعه بسته است. اگر به کتاب جامعه باز ودشمنان آن اثر کارل پوپر مراجعه کنید، ویژگیهای جوامع بسته را که منجر به حماقت پروری می شود، در خواهید یافت.

 

نازلی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳:

بیت هفتم:
فرصت‌طلبی لازم انجام وفا نیست

 

جلایرنیا در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۷۰ - لاله این چمن آلودهٔ رنگ است هنوز:

در مصراع اول از بیت دوم به جای «با»، «به» درست است.
فتنه ای را که دو صد فتنه به آغوشش بود
بر اساس نسخه ی م. درویش، 1370: 46

 

ایران نژاد در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:

.... را حرف نشانه است و اینجا رای فک اضافه خوانده میشود مثال دیگری از شیخ به یاد دارم:
همه را دندان به ترشی کند شود، مگر قاضیان را
که به شیرینی !!!

 

خلخالی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:

ابوالفضل جان ، "را " در مصرع اول بیت آخر حرف اضافه به معنی " برای "است

 

خلخالی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:

" به شیر بود "و " تغیّر " صحیح است ، بدین معنی که : گویا شور عشق از نوزادی و با شیر مادر به سعدی منتقل شده است که با وجود پیری و کهولت سن تغییری در آن حاصل نشده است

 

Hamishe bidar در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده:

در عالم عالم آفریدن
به زین نتوان رقم کشیدن
درست این هست
در عالم عالم آفریدن
زین به نتوان رقم کشیدن

 

ع. اردکانی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:

وزن شعر:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

 

Hamishe bidar در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

عجب شعر قشنگ و با این حال تکاندهنده ای هست

 

روفیا در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:

محدث گرامی
منظور حافظ از چرخ چیست ؟
بسیار دیده ایم که شعرا از چرخ یا روزگار به عنوان یک عامل و یک نیروی تعیین کننده یاد میکنند .
برداشت فردی من از چرخ همان قدرت قاهر و هوش برتر پشت پرده است .
همان علم و تکنولوژی مادر که تعیین میکند من و شما با چه ضریب هوشی و چه مقدار زیبایی و توانمندی های ذهنی و جسمی در چه خانواده و چه کشوری در کدام دوره تاریخی چشم به جهان بگشاییم و در طول زندگی مان با چه کسانی روبرو شویم یا نشویم یا چه رویدادهای طبیعی و تاریخی را از سر بگذرانیم یا نگذرانیم ...
تا در نهایت چه پندار و گفتار و رفتاری از ما صادر شود یا نشود ...
بشر نام این نیروی برتر را شاید خدا بگذارد شاید هوش برتر یا چرخ !
پس از خواندن پرسش حمید گمان کردم شاید حافظ میگوید اگر چرخ سفله پرور است بی سبب است و دلیل خاصی ندارد .
و این بزرگترین اندوه بشر امروز و دیروز و همه دوره هاست .
به گمان من این ترسناکترین طرحی است که میشود برای جهان ترسیم کرد .
که چرخ سفلگان را میپروراند و در این دو روز دنیا خبری از عدالت نخواهد بود و چرخ هر چه بخواهد میکند .
و انسان های بی شماری در گوشه و کنار جهان از این اندیشه های ناخوشایند و غیر عادلانه رنج میبرند .
ولی بعد توجهم به واژه بهانه جلب شد .
یعنی چرخ عذر نابجا آورد که بی سبب است .
یعنی خود حافظ الزاما این گونه نمی اندیشد که چرخ سفله پرور است یا سفله پروری اش بی سبب است . بلکه فکر میکند چرخ با این عذر نابجا او را دست به سر کرده است !

 

مهدی کاظمی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان:

گر چه هر دو بر سر یک بازی‌اند
هر دو با هم مروزی و رازی‌اند
اگرچه ظاهر کار مومن و منافق با هم شبیه است و به نظر می‌رسد هر دو در یک بازی شرکت دارند اما به اندازه‌ی کسانی که در شهر مرو زندگی می‌کنند با کسانی که در شهر ری زندگی می‌کنند از یکدیگر فاصله دارند. این فاصله‌ی مردم مرو از مردم ری که به صورت ضرب‌المثل در مورد دو چیز دور از هم و مخالف به کار می‌رود، هم می‌تواند برگرفته از دوری این دو شهر از نظر جغرافیایی باشد، و هم اشاره به دوری مرام و مذهب اهل این دو شهر از یکدیگر باشد، زیرا می‌گویند مردم مرو از سنی مذهب‌های متعصب بودند، در حالی که مردم ری نسبت به تشیع تعصب می‌ورزیدند.

 

مهدی کاظمی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان:

کافران اندر مری بوزینه طبع
آفتی آمد درون سینه، طبع
هر چه مردم می‌کند، بوزینه هم
آن کند کز مرد بیند دم به دم
او گمان برده که : " من کردم چو او
فرق را کی داند آن استیزه رو؟
این کند از امر، و او بهر ستیز
بر سر استیزه رویان خاک ریز
ساحران بارگاه فرعون برای ستیزه( مری= مراء : جدل و ستیزه ) با موسی(ع) میمون‌وار سعی می‌کردند از موسی(ع) تقلید کنند. همین سرشت بوزینگی آفت وجود آنها شده بود. بوزینه و بوزینه‌صفتان سعی می‌‌کنند کار انسان را تقلید کنند و گمان می‌کنند که کارشان با کار انسان یکسان است و فرق ماهوی آن را درک نمی‌کنند. آنها درنمی‌یابند که کار انبیا و اولیا به فرمان خداوند است ولی کار آنها از روی تقلید و لجاجت. پس تو بر سر چنین افرادی ستیزه‌جو ومقلد خاک بریز و طردشان کن.

 

۱
۳۶۸۳
۳۶۸۴
۳۶۸۵
۳۶۸۶
۳۶۸۷
۵۰۴۷
sunny dark_mode