گنجور

حاشیه‌ها

علیرضا در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۹:

سورتی چه معنی میدهد

nikzad mohammad reza در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:

21 /59/5
سلام
استاد شعر و غزل،شهریار بزرگ اقلیم دل و عشق، غزلی نغز در پانزه بیت بر وزن و قافیه این غزل حافظ سروده است .
همۀ ابیات آن را در اینجا می آورم:
زلف آن است که بی شانه دل از جا ببرد
نه که از , ماشطه هم زحمت بی جا ببرد
من به نقش تو گر از جا بروم خود رفتم
شرط آن است که نقش توام از جا ببرد !
دل که شیدای خدایی است قرارش همه اوست
غم که باشد که قـرار از دل شیدا ببرد
رنج ها می برم از دست قلم مویِ خیال
به امیدی که دلی گنج تماشا ببرد
گر تمنّا کنم از دوست همانا خواهم :
همتی کز دل من ننگ تمنا ببرد
باغبان آنچه گل اندوخته بود از سر سال
می رسد باد خزان تا همه یک جا ببرد
اجل آن نیست که از فتنه فراموش کند
گرت امروز فروهشته که فردا ببرد
دزد را راه به گنجینۀ پنهانی نیست
او همه نقشه که نقدینۀ پیدا ببرد
مرغ جان سرمدی و سنگری قاف بقاست
کی فنـا رَه بـــه سوی قلعۀ عنقا ببرد
لیک از آن دزد که ایمان برد ایمن نشوی
او قسم خورده که صد دل به یک ایما ببرد
کوه توحید شو از دولت ایمان و بهل
سیل شرک مدنیت همه دنیا ببرد
رخت من گو ببر از دخمۀ گل ها بیرون
کیست کو نام من از دفتر دل ها ببرد
کیف دنیا خم و خمخانه به نادانش ده
کان نه خمری که خمار از سر دانا ببرد
بی صفا آنکه به پیش نی کلک حافظ
نامی از نیشکر و شهد مصفّـا ببرد
شهریارا بجز این شاهد عشق شیراز
«نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد»

فاطمه در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - پند:

خواندن اشعار سعدی بسیار جذاب و شیرین است و حاوی مطالب آموزنده که آموزش درس زندگی است این سایت کار محققین و دوستداران اشعار سعدی را آسان کرده و کمال تشکر را دارم.

علی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۱۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۳:

بسیار زیبا بود

بی باک در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۱۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۶:

"مانا" یعنی چه؟ تازه فرهنگستان ساخته؟

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۵۲:

5740

بابک چندم در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:

گمنام جان،
شما را نمی دانستم به چه کارید تا آنکه دیدم مشغول گُل گفتنید...
ولی بنده پی این کارم:
برخیزم و عزم باده ناب کنم
رنگ رخ خود به رنگ عناب کنم
این عقل فضول پیشه را مشتی می
بر روی زنم چنان که در خواب کنم
باری،
فرمودی "دیر خراب"، پرسش آنکه کدام دیر خراب؟
اگر منظور آن موجودی است که پس از برخورد با یک شهاب سنگ تقریباً تمامی جانداران و گیاهان بر رویش نابود می شوند و آنگاه طی زمانی کمتر از یک درصد طول عمرش خود را احیاء و بازسازی می کند... دیگر آنرا دیر خراب نتوان نامیدن...

هادی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۲:

عزیز دلم... مولای جانم... این کشش و شور حق تعالی هست که گویی همچون نوری از پشت پرده غزلهای مولای جانها به ما میتابه

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۶:

صیف به مانای تابستان است و صحیح

محسن در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۴۶:

نیم بیت چهارم اصلن با بقیه ی نمی خواند. این که چیست نمی دانم. ولی به نظر می رسد این نباشد.

نسیم در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵۳:

این ترجمه بسیار زیبا از این رباعی است
Thou who lovest, life a crow,
Winter's chill and winter's snow,
Ever exiled from the vale's
Roses red, and nightingales:
Take this moment to thy heart!
When the moment shall depart,
Long thou 'lt seek it as it flies
With a hundred lamps and eyes.

ایلیا حسن زاد در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:

واقعا زیباست

رضا در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۶:

سلام به گنجوریان ادب دوست
صیف یا سیف؟

داروگ در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۷:

متاسفانه غزل فوق در اینجا با اشکالات اساسی درج شده. این ابیات در واقع مربوط به دو غزل مجزاست که در اینجا به اشتباه در قالب یک غزل ارائه شده آن هم به همراه چندین غلط املایی. شکل درست دو غزل بدین صورت است:
نعمت الله، غزل 1258: [تصحیح
ساقی سرمست رندان می دهد جامی به من وز لب او می رسد هر لحظه پیغامی به من
گاه زلفش می فشاند گاه بر رو می نهد می نماید روز و شب صبحی و خوش شامی به من
منشی دیوان اعلی از قضا و از قدر می نویسد خوش نشانی می نهد نامی به من
من دعا گویم دعای دولتش گویم مدام در عوض او می دهد هر لحظه دشنامی به من
نعمت اللهم به من نعمت خدا بخشیده است این چنین خوش نعمتی فرموده انعامی به من
نعمت الله، غزل 1259:
می دهد ساقی رندان هر زمان جامی به من وز لب لعلش رسد در هر نفس کامی به من
هر زمان سلطان به لطف خویش بنوازد مرا بخشدم تشریفی از نو می¬نهد نامی به من
من به شادی روی ساقی باده می¬نوشم مدام او به هر دم می¬دهد جامی غم انجامی به من
در خرابات مغان مست خراب افتاده ایم هرچه خواهد گو بگو عامی کالانعامی به من
دام و دانه می نهد صیاد حسن از زلف و خال تا بگیرد مرغ روحی می کشد دامی به من
در شهادت هرچه می بینم رسول حضرتند هر نفس می آورند از غیب پیغامی به من
نعمت الله مجلس رندانه¬ای آراسته چشم مستش می دهد در هر نظر جامی به من
سپاس از تلاش تحسین برانگیزتان در گردآوری این مجموعۀ بینظیر.

گمنام در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴۲:

ببخشایید، مهناز بسیار گرامی
شیخ می فرماید:
جز خط دلاویز تو، بر طرف بناگوش
سبزه نشنیدم، که دمد بر گل سوری
وهم
همه دانند که من سبزه خط دارم دوست
نه چو دیگر حیوان ، سبزه سحرایی را

گمنام در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴۲:

مهنز گرامی،
موجبی به پوزش خواهی نیست و نیازی.
باری در جستجوی مانای خط بودم در دهخدا، ماناهای شگفت یافتم ،نخستین،،
که از نوشتنش شرم دارم.
و دیگرها " شکافتن گور " کم و اندک خوردن و.......
تا به خط شب رسیدم ، و من شبرنگ پنداشتم که ارزق است از هفت خط جام . جامی که ای بسا جام جم باشد
جام کیخسرو که بیژن را در چاه افراسیاب یافت به هرمزد روز از ماه فروردین
تندرست و شادکام بوید

گمنام در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

زلف آشفته گرامی،
اگر نشانی آن دبیرستان و ایام تدریس استاد را به آگاهی دوستداران ایشان از جمله این کمترین برسانید،بسیاری را سپاسگزار خواهید فرمود.

گمنام در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

جناب حامد ،
بی گمان از خاطر انده زده شعر تر نمی تراود، و هم حدیث گلاب و گل که از روز روشن تر است.
اما اینکه می فرمایید : حضرتش پیش از زادان پدرانمان همه چیز میدانسته ،جمله گفته است، تنها بر حیرت و سرگردانی حقیرافزوده است.

سیدسعید در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۹۹:

دوست عزیزصرف وقت وپرداختن به این چیستان ها ومعماهای روزگار بیکاری نشانه انحطاط یک تمدن است. کاش جای پرداختن به این گونه سرگرمی های دوران قاجار به افکاربلند ونجات بخش این نادره دوران بپردازیم.امیدآنکه باتوجه به باورهای او که یاداور مکارم اخلاق پیامبر رحمت است جامعه یی بسازیم که آرزوی آن بزرگواربود:بعثت بالحنیفیه السهله السمحه پیروز باشید.

رهرو دشت سکوت در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

هرچند سخن گفتن روا نیست اما قصد دارم برای عزیزانی که گفتند با خواندن این حاشیه ها گیج شده اند ، چند خط بنویسم
زیرا اینان همان هایی هستند که میدانند که نمیدانند پس به سمت دانستن پیش میروند
کسانی که در توهم دانستن هستند جز ضلال نتیجه ای برای خود و دیگران نخواهند داشت و بر فرض اینکه بدانند اما حضور قلبی تداشته باشند جز نقشی خراب به جا نخواهند گذاشت :
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
هر کس از ظن خود به معنا میرسد و این معادله بسته به خود توست
تا خویش در کدام مرحله باشی ..
جواب تمام این بحث ها در خود موضوع بحث نهفته است
موضوع بحث بوی خوش است که هم گل آن را میتواند داشته باشد هم گلاب که عصاره ی گل است

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
و هر گلی که به ظاهرش بنازد و جز آن نبیند و نداند از گلاب شدن باز میماند
اگر چه حکم ازلی ، گل را شاهد بازاری و گلاب را پرده نشین کرده
اما هیچ یک را از داشتن بوی خوش محروم نکرده است !
اما حیف که به جای گرفتن دست هم و رقصیدن و شادی دور این وحدت زیبا ، هرکس که جز گل خویش ندیده است و توان دیدن جز گل را ندارد ، به دیدن گل خویش بسنده کرده و در ادعای کامل بودن خویش است و از وحدت وجود دور گشته و حزین خواهد بود:
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد

و در آخر نظرتان را به این جلب میکنم که لسان الغیب حتی جواب همه ی این بحث ها را پیش از آنکه پدرانمان به دنیا بیایند در تک تک ابیات داده است
بحث هایی که از سر منیت و توهم دانستن است
بحث هایی که بوی خوش را فراموش کرده اند :
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
بله و تا روز پسین ادامه خواهد داشت!

" بوی خوش "

۱
۳۶۸۵
۳۶۸۶
۳۶۸۷
۳۶۸۸
۳۶۸۹
۵۴۷۸