گنجور

حاشیه‌ها

محمد سیاوشان در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۴۶:

"خوشم بدار" صحیح است. ممنونم.

محمد سیاوشان در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۰۲:

سلام
مصرع دوم بیت دوم: اندر دم نزع و قبر "و" هنگام سوال

محمد سیاوشان در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۷۶:

با سلام
مصرع دوم بیت اول "فکنده بودم سر در پیش" صحیح است.
سپاسگزارم

شهریار در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴ - من نخواهد شد:

رقیب معنی مراقب و همراه هم می دهد فلذا رقیبت در بیت اول می تواند به جز حریف معنای همراه را بدهد

فریبا نصیرآبادی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۵:

عالی....
در فراق هر کی سروده باشه عالی...

طاهر محمدباقری در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰:

از بزرگی شنیدم که بیت دوم را مربوط به جریان عاشورا معنی می کردند . و هیچ هم تفاسیر آخوندی رو نمی پسندیدند.
چون در جریان تاریخ نمونه ای مثل واقعه کربلا نیست که موید مصرع (کزو خصم به دام .... ) باشد و حافظ بخواهد بیان کند.

هیچ در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

درود بر همه دوستان عزیز مردن یعنی چه؟ مردنی که در اینجا صحبت میشه مردن فیزیکی نیسست . دوست عزیزی نوشته که مولانا دیگران را به مردن تشویق کرده ولی خودش مشغول عیشش و عشرت بوده.یه سوال از خودت بپرس مولانا بر چی مرده شاد بوده ؟ مردن بر نفس عین شادیهمردن بر خشم حرص طمع حسادت محصولش چیزی به غیر ااز ارامش و شادی میتونه باشه؟ مرگ بر غمها منظور مولانا بوده عزیز

زهره نامدار در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۴۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۸۵:

امرود بنظرم به معنی گلابی است

زهره نامدار در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۴۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۸۵:

مصرع
چندانکه به کوی سلمه تارست و پود
یعنی چه؟

زهره نامدار در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۱۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۸۵:

امرود یعنی چه؟

محمد در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۳۷ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

سلام دوستان.
به نظر شما اگر خوهم را نه به معنی خواستن بلکه به معنی خلق و خوی بگیریم یعنی بگوییم منظورش نیکی خوی بوده اشتباه است.
ممنون میشم منو راهنمایی کنید.

شاه علی حصاری در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۷ - حکایت:

کز زحام درسته جانم 《که از زحام》 یعنی ... که از زحام (زحمت) مگس [ها] کسی نمی توانست رویش را ببیند به اصطلاح امروز فقط مگس می پروند از بی رونقی کار!

۷ در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۴:

استعداد بی تربیت دریغست و تربیت نامستعد ضایع. خاکستر نسبتی عالی دارد که آتش جوهری علویست ولیکن چون بنفس خود هنری ندارد با خاک برابرست، و قیمت شکر نه از نیست که آن خود خاصیت ویست چو کنعان را طبیعت بی هنر بود
پیمبر زادگی قدرش نیفزود
هنر بنمای اگر داری نه گوهر
مشک آنست که ببوید نه آنکه عطار بگوید. دانا چو طبله عطارست خاموش و هنرنمای، و نادان چو طبل غازی بلند آواز و میان تهی
عالم اندر میان جاهل را
مثلی گفته اند صدیقان
شاهدی در میان کورانست
مصحفی در سرای زندیقان

۷ در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۲:

خردمندی را که در زمره اوباش سخن ببندد شگفت مدار، که آواز بربط با غلبه وهل برنیاید و بوی عبیر از گند سیر فرو ماند
بلند آواز نادان گردن افراخت
که دانا را به بی شرمی بینداخت
نمی داند که آهنگ حجازی
فروماند ز بانگ طبل غازی

۷ در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۰:

و گروهی بخلاف این مصلحت دیده اند و گفته اند که در کشتن بندیان تأمل اولی ترست، بحکم آنکه اختیار باقیست، توان کشت و توان بخشید.
و اگر بی تأمل کشته شود محتملست که مصلحتی فوت شود که تدارک آن ممتنع باشد
نیک سهلست زنده بیجان کرد
کشته را باز زنده نتوان کرد
شرط عقلست صبر تیر انداز
که چو رفت از کمان نیاید باز

۷ در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۷:

گر جور شکم نبودی هیچ مرغ در دام صیاد نیوفتادی، بلکه صیاد خود دام ننهادی. حکیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر، و زاهدان سد رمق، و جوانان تا طبق برگیرند و پیران تا عرق بکنند. اما قلندران چندانکه در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس
اسیر بند شکم را دو شب نگیرد خواب
شبی ز معده سنگی، شبی ز دل تنگی

۷ در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۶:

هر که نصیحت نشنود سر ملامت شنیدن دارد
چــون نـیـایـد نـصــیـحــتــت در گـوش
اگــرت ســرزنـش کــنـم خــامــوش
بی هنران هنرمند را نتوانند دیدن، همچنانکه سگان بازاری سگ صید را مشغله برآرند و پیش آمدن نیارند. یعنی سفله چون به هنر با کسی برنیاید به خبثش در پوستین افتد
کند هرآینه غیبت حسود کوته دست
که در مقابله گنگش بود زبان مقال

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰:

تصحیح بیت دو:
ز دیدنِ تو هوس، پاک بین شود چون عشق
دمی که حسنِ تو آلوده‌ی نگاهِ من است

۷ در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۳:

هر که با بزرگان ستیزد خون خود بریزد
خویشتن را بـزرگ می بینی!
راست گفتند یک دو بیند لوچ
زود بینی شکسته، پیشانی
تو که بـازی کنی بسر با غوچ

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹:

برای دوستانی که مایلند معانی را بدانند از شرح جلالی بر حافظ می آورم. )
(1) بوی خوش درخت رَند از اقامتگاه قرق شده معشوق آمد و شیفتگی و شوق من افزون شد. جان عزیز فدای خاکِ درِ معشوق باد.
(2) شنیدن پیغام دوست باعث خوشبختی و سلامتی می شود. کیست که سلام مرا به سُعاد (محبوب) برساند.
(3) به شب هنگام و در شام اندوه بار من بیا و اشک مرا تماشا کن که مانند شراب قرمز زلالی در شیشه شفافی می درخشد.
(4) هرگاه مرغ فرخنده پیامی در موضع اراک آوازی خوش برکشد ناله اندوه بار کبوتر من از آواز مرغزار آنجا جدا و پراکنده و متفرّق مباد.
(5) چیزی نمانده که ایام دوری معشوق به پایان برسد. من از بلندیهای قرقگاه محبوب، قبّه ها و تحدّب خیمه‌ها را مشاهده می کنم.
(6) چه خوش است آن لحظه‌یی که از در درآیی و من به تو بگویم قدمت مبارک، در بهترین جایگاه فرود آمدی.
(7) هر چند که روی چون ماه شب چهارده ات را به تمام و کمال ندیده ام، از تو دور افتادم و مانند شب اول گداخته و لاغر شدم.
(8) اگر به شرط آنکه عهد دوستی را بشکنم به بهشت دعوت شوم الهی که هرگز به وجود من خوش نگذرد و خواب بر من گوارا نباشد.
(9) امید من این است که ترا هر چه زودتر در اوج نیک بختی ببینم. در حالی که تو به فرمانروایی دلشاد و من به فرمانبرداری تو خرسند باشم.
(10) حافظ، شعر لطیف و بدیع تو به مانند رشته مروارید خوش آب و رنگی است که در مقام لطافت گوی سبقت را از شعر نظامی می رباید.
در طول مدت دو سال و کسری غیبت شاه شجاع از شیراز و تسلط شاه محمود بر پایتخت، بین حافظ و شاه شجاع روابط و مکاتبات برقرار بوده است. غزل هایی که حافظ در این مدت سروده و در آن اشارات فراوانی وجود دارد، دلیل بر این است که شاعر در هر مرتبه نامه نگاری غزلی حاوی پیام سیاسی و یا احوالپرسی توسط پیک برای شاه متواری ارسال می نموده است.
این غزل پس از رسیدن نامه و خبری که از آن بوی فتح و پیروزی به مشام طرفداران شاه شجاع رسانیده شده و در پاسخ آن نامه سروده شده است. شاعر در بیت دوم می فرماید: (پیام دوست شنیدن سعادت است و سلامت) و این به معنای آنست که نامه و پیام تو رسید و در بیت سوم حافظ می گوید ای شاه شجاع به شیراز بیا و مشتاقان خود را در انتظار ببین و در بیت عربی به این نکته اشاره دارد که پرنده خوش خبر به محض اینکه از شهر و دیار محبوب آواز خوش سر دهد در شهر شیراز هم همه پرندگان با او همصدا می شوند و بالاخره در بیت پنجم چنین پیش بینی می کند که ایام فراق به سر رسیده و چیزی نمانده که طلایه لشکر شاه نمودار گردد. سپس در بیت ششم اضافه می کند که (خوشا دمی که درآئی و گویمت به سلامت …).
بالاخره در ابیات 7، 8 و 9 به تعریف و ستایش شاه پرداخته و اشتیاق خود را به دیدار و خدمتگزاری او بازگو می کند.
شاعر در بیت مقطع غزل از نظامی گنجه‌یی نام برده و منظور کلام او این است که اشعار نظامی به مانند رشته مروارید آبدار است و در مقام تفاخر اشعار خود را با آن مقایسه کرده و اشعار برجسته و لطیف خود را با اشعار او قابل مقایسه می داند.
ماناباشید

۱
۳۶۸۵
۳۶۸۶
۳۶۸۷
۳۶۸۸
۳۶۸۹
۵۵۴۸