گنجور

حاشیه‌ها

بی سواد در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۰۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲:

بابک نازنین،
خدمت از بنده است، اینک که از آستانه گذشته اید ، سرتان به درگاه نخورده است و پس و پشت اثری از آثار نیست امری داشته باشید در خدمتم.

 

بابک در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

با پوزش،
مسبب و نه مصبب

 

بابک در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲:

بیسواد نازنین،
مدتی است که از شما خبری نیست، امید که بر قرار باشید.
باری،
سه خیر بر شما،
اول آنکه "حساب حسابه و کاکا..."، شما هم حساب کتاب و طلب و بدهی را فراموش نفرمایید.
دو آنکه چنین دیدم
"...از سن روانپریشی ام گذشته در آستانه جنون پیری ام"
که چنان نوشتم.
و سوم، نه خیر این حقیر مدتهای مدیدی است که از آستانه گذر کرده و اثری از آثارش را هم در پشت سر نمی بینم.
با این تفاصیل گمان برم که دیگر لازم نباشد در آن حاشیه دیگر هم خدمت برسیم؟

 

بابک در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

شهرام عزیز،
"من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست*
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی"
حافظ
حقیر هم آنچه را در ذهنم نقش بست چند سطر پیشتر بیان کردم که "به گمانم" این غزل سراسر از باده گوید، آمدن دلدار هم پیش پرده و زمینه سازی فضا، و زاهد هم شخصیتی حاشیه ای و نه شخصیت اصلی داستان می باشد.
راستش هم هر چه سناریو و سکانسهای این اپیسود را سعی کردم با بیان شما تطبیق کنم برایم مقدور نشد که نشد، علی الخصوص که بیان نشان از تبحر در هدفگیری، و زاویه بندی، و چرخش و پیچشهای گوناگون دارد...
باری شاید خطا از بنده باشد، شاید هم مصبب جوانی شما؟ و شور و حرارتش (تاکید مکرر بر حرارت)،
دوستی، که خدایش نگاه دارد و در نود و چند سالگی همواره شیرین سخن و بذله گوست، می فرمود که شخص پس از سنی اجاقش سرد می شود و برخی هم اجاقشان بالکل از کار می افتد.
امید که جوانان اجاقشان مانند کوره لوکوموتیو بجوشد و بخروشد و چون خورشید بدرخشد، و به دود و پِت پِت هم نیافتد تا صبح دولتشان بدمد...
* به روایتی: من این دو حرف نوشتم...
سرت شاد

 

بابک در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

حسین گیلانی گرامی،
دوست عزیز
به نظر حقیر یکی از بزرگترین اشتباهاتی که شخص انجام می دهد اینست که بر اساس نادانسته ها برای خود ذهنیتی بسازد و بر خود بیش از هر شخص دیگری جفا کند...
-اگر در باب تمدن مصر و فراعنه به شما بگویم که آگاهی ما شاید یک، دو ، و یا سه در صد از آنچه که بوده می باشد، یقین بدانید که گزافه گویی کرده ام و آن مقدار را هم نمی دانیم.
در زمان موسی پیامبر دو و شاید سه هزار سال از عمر تمدن مصریان سپری شده بود، و از زمان او نیز بیش از سه هزار سال می گذرد؛ چند روایت و حکایت و قصه به کنار، از سنگ نگاره ها و نوشتگان بر پاپیروسها چه مقدار اطلاعات نصیب بشر شده که آن تمدن چند هزار ساله را "بشناسد"؟
باور بفرمایید خیلی کم.
*در باب ادیان بودایی و برهمایی نیز گمان برم مطالعات زیادی ندارید؟
از قضا یکی از احکام هر دو آیین آهیمسا (Āhimsa) نام دارد، به معنای صدمه نزدن، آزار ندادن، نکُشتن موجودات (Non injury) از جمله دیگر انسانها، حیوانات، و یا هر موجود زنده دیگری.
بر مبنای همین حکم نیز پیروان این باورها از صدمه زدن، آزار، کشتن و یا خوردن حیوانات منع شده اند، و اگر چنین کنند به اصطلاح ما گناه کبیره انجام داده اند.
همین "صلح طلبی راستین "نشان از فرهیختکی و کمال در این باورها است، الباقی را هم اگر مطالعه بفرمایید می بینید که در همین راستاست.
حال شما می فرمایید که معلم اینان شیطان بوده !!!
*اتفاقاً یکی از بزرگانی که در زمان لشکرکشیها،خونریزیها، غارت و چپاول سلاطین محمود و مسعود غزنوی به هند رفته و مطالعه و تحقیقات ژرف انجام داد ابوریحان بیرونی است.
ایشان زبان باستانی سانسکریت را فرا گرفت و آنرا به عربی بر گرداند، او در کتاب خود به نام تاریخ مأالهند از باور "دانایان برهمان" به خدای احد و واحد (یکتا) سخن رانده که او را براهمان " Brahman" می خواندند.
-***در مورد تخت جمشید، و نیز گورهای تنی چند از پادشاهان هخامنشی، یا نمی دانید و یا فراموش کردید بیان کنید که نگاره گل نیلوفر را به عنوان نمادی مهم و شاید هم مقدس بر خود دارند، و فقط چند متری آنطرف تر نقوش دیگری که نشاندهنده نبرد تن به تن داریوش و خشایارشا با اهریمن اعظم (انگره مَینیو ) است که نمایانگر ضدیت آنان با اهریمن می باشد.
این به وضوح نمایانگر آن است که گل نیلوفر برای نیاکان ما نمادی مثبت، پاک، و شاید هم مقدس و نورانی بوده و نه اهریمنین، و سندی بر مردودیت نظریه شما.

 

بابک در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:

روفیا گرامی،
"tree of Life" را یک جستجوی اینترنتی بکنید و سری به ویکی پیدیا زده پاسخهایی می یابید.

 

شایق در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

با سلام جناب حمید جایز بودن به این مفهوم نیست که حتما انجام می دهد و از دید این فقیر همه افراد قابل احترامند و همه عقاید نیز و اما جناب بیام ادامه این بحث و گفتگو باشد برای بعد از مرگ انجا به این گفتگو ادامه خواهیم داد با درود به همه دوستان شاد و خرم باشید

 

محمد در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » خان ننه:

سالام اولسون تامام گدنلره تامام اولنلره بو گوزل سوزلر فقط بیر عاشیق ادامون ذهنینه چاتار شهریار کیمین شاعر اله دوقوردان دای تاپولماز به هموطنان کشورم اعم از جنوبی وشمالی شرقی و غربی پیشنهاد میکنم اشعار پارسی این شاعر بزرگ رو مطالعه کنن تا لذت شعر خوندن رو متوجه بشن الحق که فرزند خلف شعرایه بزرگ گذشته ایرانه یاشیاسیز سلامت باشید

 

حمید کائنی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

جناب شایق عزیز،
نوشتید "چون وقتی خدایی نباشد هر چه کنیم جایز است بلکه باید بیشترین استفاده را از این دنیا ببریم".
این تجربه انسان است که تآیین میکند انجام کاری جایز است یا نه. عمل دزدی با خود درد و رنج آورد، پس بشر آنرا غیر قانونی کرد. بسیار ساده. این هیچ ربطی به باور ویا عدم باور به خدا ندارد.
در طول تاریخ بیشترین کسانی که خود را "جایز انجام هر کاری" دانسته اند وبا کشتن بیگناهان و ایجاد وحشت و ربودن دارایی های مردم "بیشترین استفاده را از این دنیا برده اند"، باور به خدا داشته اند، و ادعا کرده اند که دستور از کسی آمده که آن خدا با آنکس گفتگویی داشته.
کتمان این واقعیت از سوی شما و سپس نسبت دادن آن به ناباوران دور از انصاف و موجب تآسف است.
در سراسر جهان، ناباوران از بی آزارترین و مهربان ترین طبقه جامعه خود هستند. اینگونه تهمت زدن و در نتیجه بی احترامی و تحقیر به آنان با احترام، "جایز نیست".

 

پیام در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۱:

ناشناسا جان
به دل نگیر
خودش گفته که زبان تیزی دارد
دست خودش نیست
من به جای او عذر میخواهم

 

پیام در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

بله جانم
داستان است
و همیشه بحث بوده و خواهد بود
با عقل بنده جور در نمیآید
بنده روح را زاییده ی کنش و واکنش اعصاب و مغز میدانم
و چون مُردم این ارتباطات و کنش ها قطع میشود و واکنشی بروز نمیدهم
اگر کسی دلش میخواهد که بعد از مرگ روحش به بهشت موعود برود خوشا به خیالش
بنده چو رفتم رفتم
نظام جهان کور و بی شعور نیست که بر مبناییست محکم که تخطی از کوچکترین قانون آن ممکن نیست
چه رسد به معجزه

 

پیام در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۴ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:

اگر سلمان ساوجی میدانست ، همه به خودشان اجازه ی دستکاری در شعرش میدهند
خودش حاشیه ای مینوشت
مزاح بود
ببخشید

 

,,,,,,,,,, در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹:

سرم از خدای خواهد که به پایش اندرافتد
که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی ...

 

شایق در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

با سلام و سلام ویژه خدمت جناب بیام از اینکه نظرتان را شفاف بیان کرده اید بسیار تشکر میکنم اما اگر دنبال دلیل عقلی میگردید بدانید خود عقل و تجزیه و تحلیلهایش از جنس روح است و باز بدانید که روح فقط حرف گذشتگان نیست بلکه در دنیای مدرن امرو.ی بحثهای فراوانی بیرامون ان میشود و دانشمندان زیادی در همین دنیای مدرن در حال تحقیق بیراون روح هستند و انرا نه تنها باور دارند بلکه از قدرت لازمانی و لا مکانی و بینهایت بودن ان در شگرف مانده اند و چه بسیار افرادی بخصوص در جنگها ( هم دیندار هم بی دین ) که بس از زخمی شدن خود را دیده اند که از بدنشان جدا شده اند و دو باره به بدنشان بر گشته اند و این داستانها انقدر هست که بتوان یقین حاصل کرد که روح غیر از این بدن است و در همین دنیای مدرن هستند افرادی که بر روح خود تسلط دارند و کارهای غیر مادی انجام می دهند که توجیه عقلانی ندارد این مسایل اینقدر فراوان است که قابل انکار نیست و واقعا اینقدر ساده به مرگ نگریستن جای تعجب است بدیده ای که ذهن بشر را در همه ادوار به خود مشغول کرده است نظام کور و بی شعور طبیعت هرگز نمی تواند توجیه گر این همه مسا یل بیچیده متافیزیکی باشد و اینقدر ساده اندیشانه نمی توان با ان بر خورد کرد با درود فراوان بر شما

 

شایق در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱:

با سلام (ندانستی که در بایان بیری ...... نه وقت بنجه کردن با جوان است ) سعدی در این بیت اشاره به سن بالای خود دارد سنی که فقط عشق اسمانی با ان سنخیت دارد

 

نهاوندی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:

مترادف این غزل را حافظ داره اونجا که وقتی فرد بهشتی را وارد جنت می نمایند سرش را پامیندازهاینه و با حوریان بهشتی صحبت نمی کنه و بعد ملائک به خدا اعتراض می کنند که مگه ما را برای این نیافریده ای میگه چرا ولی این بخاطر شما منو عبادت نکرده که متن بیت از زبان فرد بهشتی اینه :
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قیل و مقال عالمی می خرم از برای تو.

 

مصطفی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۱ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در تحسر و تالم از مرگ کافی الدین عمربن عثمان عموی خود گوید:

مصرع امروز منم روز فرو رفته و شب نیز "و" فرو جا افتاده است

 

مصطفی گلیاری در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - در زندان شهربانی:

آن کس که بی اجازه ی دولت نریده کیست
درست است. وزن شهر مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
است و اگر ریده باشد وزن و معنی خراب می شود. باید نریده کیست باشد تا خراب نشود.

 

هانیه در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۶:

من بیت دوتا مونده به آخر، مصرع دوم رو نمیتونم با وزن ابیات قبلی بخونم.آیا نوشته درست است؟

 

ناشناسا در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۱:

جناب شمس،
هر چه بیشتر مئ جویم کمتر می یابم ، حرف زا و ساد را میگویم همان برادر ط وضاد گویا شما نیزدر رایانه تان مشکل دارید که اسراف را ناگزیر با سادنوشته اید.

 

۱
۳۶۸۱
۳۶۸۲
۳۶۸۳
۳۶۸۴
۳۶۸۵
۵۰۵۷
sunny dark_mode