مرا میبینی و هر دَم زیادَت میکنی دَردَم
تو را میبینم و میلم زیادَت میشود هر دَم
به سامانم نمیپرسی، نمیدانم چه سر داری
به درمانم نمیکوشی، نمیدانی مگر دردم؟
نه راه است این که بُگذاری مرا بر خاک و بُگریزی
گُذاری آر و بازم پرس تا خاکِ رَهَت گردم
ندارم دستت از دامن، به جز در خاک و آن دَم هَم
که بر خاکم روان گَردی بگیرد دامنت گَردم
فرو رفت از غمِ عشقت دَمَم دَم میدهی تا کی؟
دَمار از من برآوردی نمیگویی برآوردم
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجُستم
رُخَت میدیدم و جامی هلالی باز میخوردم
کشیدم در بَرَت ناگاه و شد در تابْ گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فِدا کردم
تو خوش میباش با حافظ، برو گو خصم جان میده
چو گرمی از تو میبینم، چه باک از خصمِ دَم سَردم



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد عشق و افزایش آن در هر لحظه سخن میگوید. او میبیند که معشوق در حالی که به او توجهی ندارد، دردش بیشتر میشود. شاعر از عدم توجه معشوق و عدماحساس او نسبت به رنجهایش گلایه میکند و از او میخواهد که از او دور نشود. او با اشاره به لحظات تاریک و دلتنگی، جذابیت معشوق را ستایش میکند و در نهایت میگوید که با وجود سختیها و دشمنان، از عشق او شادمان است و بر این عشق پایدار خواهد بود.
مرا میبینی و هر لحظه درد عشق من نسبت به تو بیشتر و افزونتر میگردد، تو را میبینم و هر لحظه شور و اشتیاقم نسبت به دیدارت بیشتر میشود.
از وضع و حالم جویا نمیشوی، نمیدانم که چه اندیشه و قصدی در سر داری؟ هیچ کاری جهت بهبود و تسکین درد من نمیکنی مگر از درد من اطلاع نداری؟
این که مرا بر خاک رها کنی و بروی، رفتار و راه درستی نیست، (برای یک بار شده) گذری کن و از حال ما جویا شو تا جانم را پیشکش قدمهایت کنم.
هرگز دست از تو نخواهم کشید و تو را رها نخواهم کرد مگر بعد از اینکه مرده باشم و در خاک رفته باشم، حتی در آن لحظه نیز اگر بر خاک مزارم عبور کنی، گرد و خاک مزارم دامنت را رها نخواهد کرد(گرد و خاک مزارم از تو بازخواست خواهد کرد).
از غم عشق تو نفسم بند آمده است، تا کی میخواهی مرا فریب دهی؟ مرا شکنجه و عذاب بسیار میدهی؛ حتی این مطلب را (شکنجه دادن) اقرار نمیکنی و اجازه نفس کشیدن هم نمیدهی.(ایهام: نمی گویی برآوردم؛ ۱. اقرار کردن، ۲. برآور دم( نفس بکش))
شبی دلم را در تاریکی(تاریکی زلف، تاریکی شب) در میان زلفت جستجو میکردم و چهرهی همچون ماهِ تابناک تو را میدیدم و چنان سرمست میشدم که گویی ساغری از باده نوشیدهام.
ناگهان تو را در آغوش کشیدم و گیسویت در حرکت آمد و پیچ و تاب خورد؛ لبم را بر لبت نهادم و جان و دل خود را فدایت کردم.
تو با حافظ خوش باش به دشمن بگو برو از حسادت بمیر، وقتی از جانب تو مهربانی و گرمی میبینم دیگر ترسی از دشمنان افسرده دل و بد زبان ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معاذالله ازان شبها که بود از حد برون دردم
تو با اغیار می خوردی می و من خون همی خوردم
به روی این و آن هر دم چو ساغر می زدی خنده
من از غم چون صراحی گریه خونین همی کردم
پری را چون روا باشد که گردد دیو هم زانو
[...]
من آشفته هم در خواب مستی کاش می مردم
که روز از مستی شب این همه خجلت نمی بردم
زبان خود بدندان می گزم هر دم من ناکس
که از بهر چه در مستی لبت را نام می بردم
کشم صد انفعال از خویش و میرم از پشیمانی
[...]
ز سیر سایه همراه تو ای مه رشکها بردم
برای دیدنت گر چشم هم می داشت می مردم
مرا بر چشم پر خون جمع گشته نیست پیکانت
در گنجینه لعلیست با آهن برآوردم
بکف در کوی تو می گشتم از من نقد جان گم شد
[...]
ز دست عافیت داغم سپند یأس پروردم
به این آتش که من دارم مگر آتش کند سردم
اسیر ششدر و تدبیر آزادی جنونست این
چو طاس نرد هر نقشیکه آوردم نیاوردم
چو شبنم شرم پیداییست آثار سراغ من
[...]
نه چون بلبل به پای گلبنی روزی به شب بردم
نه چون پروانه با شمعی یکی شب تا سحر کردم
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۵۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.