گنجور

حاشیه‌ها

جلیل Jalilomidi@yahoo.com در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲:

دوستانی که صحبت از نصب و غصب می کنند لطفا سری به نهج‌البلاغه بزنند. آنجا نه صحبتی از نصب هست و نه بحثی در باب غصب! می فرماید انما الشوری للمهاجرین و الانصار فان اجتمعوا علی رجل و سموه اماما، کان لله فیه رضی! می فرماید دعونی و التمسوا غیری! می فرماید انا کاحدکم! می فرماید لعلی اسمعکم و اطوعکم لمن ولیتموه امرکم! سی سال بعد از پیامبر زندگی کردند یک بار به آیه ولایت و حدیث غدیر استناد نکردند!
حتما می فرمایید به خاطر مصالح مسلمانان سکوت کردند! خوب شما هم به امامتان اقتدا بفرمایید و سکوت کنید!
این تعصب هم نتیجه خامی است
تا جنینی کار خون آشامی است

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵:

درج حاشیه برای بیت "مدعی مگویید ..."
▍ الف .درد و رنجِ عشق و منشا آن :
امروزه در روان شناسی بین کلمه یِ «درد» و «رنج» ، مرزبندی وجود دارد .
◑ (درد) را حالتِ نامطلوبی می دانند که مربوط به تن و جسم است . مثل وقتی که دست ما لایِ در می ماند .
◐ و (رنج) را حالتِ نامطلوبی می دانند که مربوط به جسم و تن نیست. مثل وقتی که یک عزیز را از دست می دهیم . ◑ هر چند در هر دو حالت این روانِ آدمی است که دچار درد و رنج می شود .
◐ اما در گذشته این دو مفهوم (برعکسِ) امروز به کار رفته اند . یعنی می گفته اند دردِ عشق . در حالی که به زبان امروز می شود رنجِ عشق .
▲ مصطفی ملکیان در تحلیلی که از 18 بیتِ آغازینِ مثنویِ مولوی ارائه داده ، گفته است یکی از راه های شناختن (شعر عرفانی) این است که :
▣ عارف در آن از (تنهایی) شکایت نمی کند . چون عارف ، خود را (تنها) نمی داند .
➤ پس هر شعری که شاعرش از (تنهایی) نالیده ، شعرِ عرفانی نیست .
▣ بلکه عارف از (جدایی) شکایت می کند . بالطبع ، (جدایی) زمانی معنی دارد که پیش از آن ، (وصلی) در کار بوده باشد .
▣ پس در دستگاه و نظامِ فکریِ ☜عرفان☞ ، (درد) یا به تعبیر امروزی (رنج ) ، ناشی از همین (جدا افتادن) از معشوق است .
▣ مولوی - که از عارفان شاعر است - ، درد یا به عبارتِ امروزی رنج را گروگانِ خدا می داند در وجود آدمی . و شناسایی این گروگان را وابسته می داند به میزانِ (آگاهی) ، ترکِ (آزمندی) و ترکِ (خودپرستیِ) شخص . البته این که همه ی مشکلات بشر ، ریشه در (خودخواهی) دارد تفکری بودایی است . عارفان یکی از راه های رها شدن از رنجِ خودپرستی را (مرگِ اختیاری) دانسته اند یعنی مرگ یک سری از رفتارها چه رفتارهایِ بیرونی و چه رفتارهایِ ذهنی . مثل آن طوطی که با مرگِ (شیرین زبانی اش) بازرگان را فریفت و از قفس آزاد شد . چون تا زمانی که این رفتار را تَرک نکرده بود در قفس مانده بود .
▣ در قرآن نیز آمده است که : لقد خلقنا الانسان فی کبد ؛ یعنی ما انسان را خلق کردیم در کبد . که یکی از معانی برجسته ی کبد ، رنج است .
▌ ب . توضیح بیت
«با مدعی مگویید اسرارِ عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در دردِ خود پرستی»
▓ مصطفی ملکیان در تحلیلی هایش از آن 18 بیت ، نوشته است که (عارفان) ، هر انسانی را (مخاطب) خود قرار نمی داده اند بلکه دنبالِ (مخاطبِ خاص) بودند . یعنی عارفان هر انسانی را از آن جهت که انسان است ، چشم و گوش دارد و تیز ذهن است (مخاطب) قرار نمی داده اند . بلکه می گفتند (مخاطبِ) ما باید دارای (ویژگی های روحی خاص) باشد و به قول مولوی ، مخاطب باید سینه و دلی شرحه شرحه از (درد/ رنج) داشته باشند تا عارف برای او شرحِ (درد/رنجِ) اشتیاق را بگوید . برای همین حافظ از (هم پیاله های فکری اش) می خواهد که اسرار را برای (مدعی) - که آن ویژگی های (روحی) خاص را ندارد - فاش نکنند .
▓ (عشق) در باور عارفان ، آدمی را به گفتار نمی آورد بلکه به فکر فرو می بَرد . برای همین در نظر آن ها (مدعی) ، که با لفظ و صوت ، دَم از عشق می زند ، عاشق و (صاحب خبر) نیست و گرفتار (درد/رنجِ) خود پرستی است و گفتیم که به باور عارفان ، یکی از عواملی که باعث می شود آدمی ، گروگانِ رنج را در وجودش نشناسد و بی خبر بمانَد همان (خود پرستی) است .
▓ به نظر بنده هر چند حافظ اعتقاد دارد که (بی خبر) باید در (رنجِ خودپرستی) بمیرد اما از پند دادن و نصیحت کردن آنان دست نکشیده است به این مصرع دقت بفرمایید : "ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی ." یعنی ای بی خبر بکوش که آن (شایستگی روحی و مخاطبِ خاص شدن) را به دست بیاوری . و البته قرار نیست کسی این شایستگی را به ما بدهد بلکه به (کوشش) خودِ آدم بستگی دارد .
【 در پناهِ حق . فروردین 96】
@farhangema110

آراد در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:

عاشق این بیت از شعرم.آدمو این شعر به ی دنیای دیگه میبره و از خود بیخود میکنه.درود بر سعدی بزرگ.
گر همین سوز رود با من مسکین در گور
خاک اگر بازکنی سوخته یابی کفنم

بهروز behrouz_m۸۷@yahoo.com در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

جناب نیما سلام
برای شناخت شخصیت بزرگ مولانا باید اورا کامل شناخت.مولانا شخصیتی بزرگ در روزگار خود بوده و باصرف عمر طولانی خود در کسب علم ظاهری و هم چنین اشراق واشراف او به فلسفه و فقه و عرفان را نمی توان نادیده گرفت.ما آدمهای امروز با خواندن چند کتاب و سرچ در اینترنت چهار تا کلام یاد می گیریم و به خود زحمت تحقیق و تفحص را نمی دهیم و فوری کارشناس امور مذهبی و دینی و عرفانی و فلسفی میشویم.
مولانا هم مثل سایرین جایز الخطا بوده اما نه دراین حد که هر بی اطلاعی در باره اش نظر بده .

آراد در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰:

درود به "ساقی"بابت کامنت زیباش

علی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » حکیمه جان!:

سلام
دربیت دوم به جای سه وینرسن شاید اگر" سئوینرسن " بود بهتر خوانده میشد

میر ذبیح الله تاتار در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

سلام
سوختم در چاه صبر از بهرآن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در چاه شکیبای ( مانند بیژن عاشق منیژه دختر افرسیاب ) برای آن زیبا روی ترک نژاد از پا درآمدم . افراسیاب شاه توران بحال من عنایتی ندارد ، رستم نجات بخش کجاست؟
چاه صبر (اضافه تشبیهی) صبربه چاه تشبیه شده است . ضمنا اشاره به چاه دارد که بیژن به دستور افراسیان در آن چاه زندانی شد و آخرالامر بدست رستم از آن چاه رهای یافت.
شاه ترکان کنایه از افراسیاب است که به دستور او گرسیوز برادرش بیژن را در چاه حبس می کند.

خواجوی کرمانی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۴۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳ - برهان قاطع در حدوث آفرینش:

علی آقا،
شما نیاکان خودرا دست کم نگیرید ،این تنها مشتی از خروار است.

رضا نوری در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷:

واقعا جالبه که خیلی از اصطلاحات و تعابیری که ما تو محاورات روزمره بکار می بریم چقدر قدمت دارن ! مثلا همین اصطلاح " کارد به استخوان رسیده " . کی فکر میکرد این اصطلاح زمان مولوی هم رایج بوده ؟!....همین جا هم بگم که محسن چاووشی رو بخاطر دلبستگیش به شعر کلاسیک فارسی ستایش می کنم. این کارش هم که یه ترانه رو از ترکیب سه چهار تا غزل مختلف هم وزن و هم قافیه می سازه جالبه.

علی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳ - برهان قاطع در حدوث آفرینش:

سرایندگان پارسی مانند نظامی از کجا میدونستند زمین گرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کوروش ایرانی اصل در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » حکایت شبلی که گاه مردن زنار بسته بود:

در ابیات بعدی عطار ، شبلی رو دلداری میده و بهش میگه : تو نباید برات این چیزا مهم باشه... چی بتو میده و چی به اون یکی مهم نیست، همینکه خدا بهت نظر کرده، باید برات کافی باشه... حتا اگه بهت پاداش ناچیزی داد...

کوروش ایرانی اصل در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » حکایت شبلی که گاه مردن زنار بسته بود:

این زمان از غیرت ابلیس سوخت :
مقدمه لازم :
علت سجده نکردن ابلیس ب آفریدگار، عشق بیش از حد او ( در قالب حسادت عاشقانه) به وی بوده... و نمی خواست که خداوند، لحظه ای، به "انسان کامل" توجه کنه.... فلذا، مخالفتش آغاز شد...
----
شبلی داره میمیره و بدلیل عشق بیش از حد به خدا، نگرانه که مبادا پس از مرگ، ببینه خداوند معشوقه دیگری هم داره... که در اون صورت، تحمل دیدن این صحنه رو نداره... و نکنه مانند ابلیس، ساز مخالفت با خدا رو کوک کنه... و در این وادی، سقوط کنه.

حاج سعید اصلانی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱:

به وضوح بیت اول هجا کم داره احساس میکنم یخورده اشتباه نوشته شده اصلاح بشه با دیوان شاه نعمت الله ولی

حمید در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:

سلام نظرات راخواندم اما دریغ که حس مشترکی پیدانکردم شاید من اشتباه میکنم... درکل که با استفاده از ماجرای محشر قیامت و دمیدن سور (دوبار) خواسته تا بعضی اتفاقات بااهمیت تر را بیان کند. جان عاشق شاید خود معبود باشد... لطفا معنی و مفهوم این مصرع بگین: برجه که نقاش ازل بار دوم شد در عمل
و همینطور بیت آخر بخصوص مصرع اولش
ممنون

khayatikamal@ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۷۸:

بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 6959

عرفان در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » پند سعدی:

واژه "عنانیت" در بند هشتم این مسمط اشتباه است و باید با واژه "انانیت"به معنی کبر و غرور، جایگزین شود.

عرفان در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » پند سعدی:

واژه "عنانیت" اشتباه است و باید با "انانیت" به معنی کبر و غرور جایگزین شود

nabavar در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

سمانه بانو گرامی
درین چند بیتی که از ” نیا “ آوردید تناقض نمی بینید؟
در یکجا می گوید :
بر شکنج گیسوی دلدار دل بستن کجا فرزانگی ست؟
کاین چنین ویرانه سازد خانه را هم رخنه درایمان کند
نرگس شهلا اگر این گونه بر هم می زند آرام جان
آرزوی وصل اما ، عاشق دلخسته بی سامان کند
بعد می گوید :
گر که این دلبستگی ها بند باشد بر دل دیوانه ای
ای خوش آن زنجیر زلفی کاین دل دیوانه را زندان کند .
پایدار باشید

محمد در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵:

همچنین کلمه ی "اعلا"ی مرقوم در موضع قافیه ی مصرع اول بیت را...

محمد در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵:

لطفا املای کلمه ی "تقوا" را در ابیات نهم و دوازدهم به شکل "تقوی" تغییر دهید، زیرا "تقوی" ممال "تقوا" می باشد و در این شعر کلمات ممال در کنار کلمات فارسی با "یا"ی مجهول در موضع قافیه قرار گرفته اند و بهتر است با همان املای صورت "ممال" نوشته شود تا خوانندگان متوجه این تفاوت تلفظی شوند... امر دیگری که در رسم الخط شعر مهم است این است که ما بدانیم همان شیوه ی رسم الخط پیشینیان گاه حتی در امر خوانش صحیح شعر یاری رسان ماست و لااقل بهتر است در همین مورد، رعایت طریق گذشتگان کنیم
(غافل نباشیم که گذشتگان ما با همین شیوه ی نوشتار "صنعت سازی" هم می کرده اند، شاهدش برخی از انواع صنعت جناس و فی المثل جناس خط) هر چند به همان رسم الخط گذشته ی ما انتقاداتی از قبیل نبود و کمبود علائم نگارشی وارد است.

۱
۳۵۳۷
۳۵۳۸
۳۵۳۹
۳۵۴۰
۳۵۴۱
۵۶۲۶