گنجور

حاشیه‌ها

رضا مهاد در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴:

شگفت آور است که در قرن هفتم سعدی با زبانی حرف بزند که ما امروز دلمان برای گرگ به عنوان یکی از نمادهای پلیدی و زشتی دلمان بسوزد
گرگ دهن آلوده یوسف ندریده ..
خلاقیت در شعر یعنی این

علیرضا در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸:

عالی خیلی ممنون

هادی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۷ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۸ - غزل:

با درود،
به نظر می‌آید که کلمه درست در مصرع دوم بیت دوم «ایکار» باشد، یا درست‌تر «ای‌کار» که در گویش محلی خراسان همان «این کار» است. در واقع شاعر گفته «این کار را» با هر که می‌خواهی بکن، با ما ولی نکن...
سپاس

مصطفا در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:

بسیار سپاس از شما آقا مجید که به جای دعواهای بی ارزش و پرتعداد بالا یه چیز بسیار باارزش و لذتبخش رو فرمودید. بدونید مدتهاست این کلام نغز حافظ به خاطر گوشزد شما تو ذهنم حک شده.
راستی این رو آقای شجریان تو یه اجرای خصوصی با نی آقای موسوی خیلی تاثیرگذار می خونه. این بیت رو هم دوبار تکرار می کنه که داستان با دست خود تیشه به ریشه دل زدن و ره نبردن رو می شه توش حس کرد. به ویژه اینکه اونجا ایشون می گن "گنج مراد" که به نظرم تاثیر این داستان رو بیشتر می کنه.

سالار فرحزادی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹ - گمان بردن کاروانیان که بهیمهٔ صوفی رنجورست:

جوهر خود را نبینی فربهی
جوهر یا گوهر = عقل

جواد در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴ - زبونی دل:

این شعر تشابه های زیادی به شعر علی اکبر شیدا داره
جالب اینکه بعضی جاهاش دقیقاً منطبقه
واقعاً این شعر از ایشون بوده؟
شعر شدا :
در خم زلف تو از اهل جنون شد دل من
و اندر آن سلسله عمری است که خون شد دل من
در ازل با سر زلف تو چه پیوندی داشت
که پریشان شد و از خویش برون شد دل من
این همه فتنه مگر زیر سر زلف تو بود
که گرفتار بدین سحر و فسون شد دل من
سوخت سودای تو سرمایه عمرم ای دوست
می نپرسی که در این واقعه چون شد دل من
بی‏ نشان گشتم و جستم چو نشان از دهنش
بر لب آب بقا راه نمون شد دل من
به تولای تو ای کعبه ارباب صفا
پیش اهل حرم و دیر زبون شد دل من
زلف بر چهره نمودی تو پریشان و نگون
که سیه ‏روز از آن بخت نگون شد دل من
در دبستان غمت خوانده چو یک حرف وفا
به صفای تو که دارای فنون شد دل من
روی بنما و ز من هستی موهوم بگیر
سیر از زندگی (نی) دون شد دل من
تا که از خال لبت نکته موهوم آموخت
واقف سر ظهور ات بطون شد دل من
ای صفا نور صفایی به دل شیدا بخش
تیره از خیره‏ گی نفس حزون شد دل من
"علی اکبر شیدا"

۷ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۴ - حکایت در معنی تحمل محب صادق:

آقا بچسب به حدیثت تا یادت نرفته
اگر دست من بود که هر سال جایزه نوبل را همزمان به استاد کزازی و کسروی میدادم

ATAA در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:

سگ به ز من ار برم دگر نام بهشت

مهدی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:

این غزل را با اندکی تفاوت و تقریبا به صورت کامل، محمد رضا شحریان خوانده است در آلبوم «بهار دلکش». خواستم به لیست آهنگها اضافه کنم ولی آلبوم بهار دلکش در لیست آهنگها نیست.

مصطفی ا در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دهم در مناجات و ختم کتاب » بخش ۱ - سرآغاز:

اگر اشتباه نکنم، در این مصراع شرمسارم بایستی باشه نه شرمساری
دگر شرمساری (شرمسارم) نکن پیش کس

دکتر مهدی زهره وندی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:

دوستان نازنینم
در مورد کارهای حضرت مولانا دچار سردرگمی نشوید. اصلا در کار او " تضاد" یا Contradiction راهی ندارد. مبحث تضاد یک مقوله ی منطقی است و در مورد " اوصاف" موضوعی جاریست و نه در اعمال.
این بی خودی و با خودی ، شرح داستان معراج گونه ی پیامبر و خود حضرت مولاناست بصورت هولوگرامیک .
اعتقاد بر اینست که اصل حق ، امر یست ساکت و این ما هستیم که از این امر ساکت ، بسان یک منشور که نور واحد ( به تعبیر مسامحه آمیز) در آن تابیده میشود ، به نگاه و برداشت تجزیه وار می نشینیم و جالب است که نسبت تمام این پرتو نور ها به نور پشت این منشور ، یکسان است و بقولی آن نور اصلی ، نسبتش با تمام " عارضی" ها یکیست. نسبت خداوند به مومن و کافر یکیست. این از نگاه بالادستی و صد البته از نگاه پایین دستی ما غیر از این .
نگاه های زیبای منبعث از انگاره های حضرت مولانا ، نگاه های فراخناک بالادستی به آن تعبیر خاص است.
این اعتقاد او بشدت درست می نماید که در " ناهشیاری" و یا به تعبیر امروزی از بخش ضمیر ناخودآگاه است که می توان به فهم امر قدسی نائل شد. شما در قرآن و به تبع اون در مثنوی که نگاه کنید ، پراکندگی شدید موضوعی می بینید که نشان از همان " گیج بودن و یا به تعبیری ، " وحیانی" شدن است. یک امر عظیم وقتی بر امری که به آن مظروف می شود فرود می آید و یا به تعبیری ، این یکی بالا می رود ( بالا و پایین در اینجا معنی مرتبت فهمی دارند ) ( خانه خرابی گرفت زانکه قنق زفت بود /// هیچ نگنجد فلک در در و دهلیز من ) راه، یک " حیرانی" و به تعبیری یک " بی خودی" بدست می دهد و در آن فضاست که " فهم مرتبه ی پایین شروع به اقتاع شدن می کند و این را آرامش روح می گویند.
شما باید با این نگاه هم به بخش های ناهشیار گونه ی قرآن و هم به مثنوی نظر کنید و در پاره هایی که این " گیجی" شدت می گیرد ، آنجا بیشترین حضور این عنصر ماورایی خلسه آور به چشم می خورد. اگر بیشتر در این قضیه خواستید تدقیق کنید ، به حالات پیامبر اکرم ص و حتی حضرت مولانا در زمانهایی که به نوعی دچار این " الهام" می شده اند مراجعه کنید تا این داستان " نا هشیاری" بیشتر مشخص شود.
یکی از مشخصه های اینکه پیامبر را " راوی صادق " می دانیم که تقریبا" کل فهم دینی مسلمانان و پیکره ی کل دین ، بر آن استوار است و بدون این فرض پیکره ی دین فرو می ریزد ، همین قسم از نا هشیاری هاست که اندک فرض دستکاری را در روایت های آن بزرگ انسان تاریخ ، منتفی می کند.
بر همین سیاق ، به ضرس قاطع می گویم که مثنوی هم در ارتباط با این حالات معراج گونه ی حضرت مولانا نوشته شده است و هر جا این گیجی ها را بیشتر دیدید به آنجا ها بیشتر بچسبید. هم شنیدنیست و هم لذت درک امر اصیل حق را صد چندان دارد.
قافیه اندیشم و قافیه دلدار من
گویدم مندیش جز دیدار من.
به مهر.

۷ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴:

حلالش باد اگر خونم بریزد
که سر در پای او خوشتر که بر دوش
در پای تو افتادن شایسته دمی باشد
ترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشد
رقص از سر ما بیرون امروز نخواهد شد
کاین مطرب ما یک دم خاموش نمی باشد

۷ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:

روی و چشمی دارم اندر مهر او
کاین گهر می‌ریزد آن زر می‌زند
اندر مهر او چنانم که چهره زردم نشیمن اشک گرمم است.
انگبین رویان نترسند از مگس
نوش می‌گیرند و نشتر می‌زنند
بیرزد عسل جان من زخم نیش
خیال روی تو بگذرانم از درد خویش

نیلوفر در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

استاد شهرام ناظری این شعر رو بی نظیر اجرا کردند و پیشنهاد میکنم حتما گوش کنید و لذت ببرید

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۶۰:

7029

۷ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۷ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:

آخر عهد شبست اول صبح ای ندیم
صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر
اول صبح یا صبح کاذب،بام دروغین:روشنی بامداد که پیش از صبح دوم برآید و اندکی ببعد ناپدید شود
صبح دوم یا صبح صادق،بام راستین:سفیدی آفتاب که سیاهی شب را کنار میزند
ندیم همان آمیزگار در بیت نخست است.میگوید شب نشینی به پایان رسیده اکنون از فرورفتگی در خود بیرون آی و خود را بنمای همچون خورشید از پس شب.

مهران در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۷ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۲۵:

با درود و احترام
استاد محمدرضا شجریان این دوبیتی را به شکل دیگری می خوانند
در بیت دوم : همه گویند طاهر تار بنواز / صدا چون می دهد تار شکسته

۷ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۷ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:

بیت دوم اینگونه خوانده میشود:
آن دوست که ما را به ارادت نظری هست با او،مگر او را به عنایت نظری بود
مگر او را به عنایت نطری بود:که شاید(به امید آنکه) از روی مهربانی نگاهی نماید:
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
یا به زبان امروزی (تو نگو اینجوری بود ولی من نمیدانستم)
من نمیدانستم ولی تو نگو او با من مهربان بود.
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش

نیلوفر در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۷ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

با سلام ...
بیت چهارم چه معنی میدهد ؟ جان ها هر کدام به چه معنی ای هستند ؟

۷ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۷ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:

چه کسی که هیچ کس را به تو بر گذر نباشد
که نه در تو بازماند مگرش بصر نباشد
کسی نیست که گذرش به تو نیفتد و مبهوت نشود مگر چشم نداشته باشد
شب و روز رفت باید قدم روندگان را
چو به مآمنی رسیدی دگرت سفر نباشد
مآمن:جان پناه،امانگه،سامه

۱
۳۵۳۸
۳۵۳۹
۳۵۴۰
۳۵۴۱
۳۵۴۲
۵۴۷۱