گنجور

حاشیه‌ها

مسعود عندلیب در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۵۱ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۸:

اصلاح حاشیه قبلی اینجانب:
در مصرع اول بیت نخست، بنظر میرسد به جهت حفظ وزن، کلمه ای دو بخشی بعد از "و" بایستی اضافه شود مانند:
گفتم چگونه می کشی و "دگر" زنده می کنی
یا
گفتم چگونه می کشی و "گهی" زنده می کنی

مسعود عندلیب در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۸:

در مصرع اول بیت نخست، بنظر میرسد به جهت حفظ وزن، کلمه ای دو بخشی بعد از "و" بایستی اضافه شود مانند:
گفتم چگونه می کشی و "دگر" زند می کنی
یا
گفتم چگونه می کشی و "گهی" زند می کنی

سارا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

درودبه همه ادب دوستان.
نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش
خیمه در آب وگل مزرعه آدم زد.
که باید در بیت سوم قرار بگیردوبه دلایلی کاملا عمدی حذف شده است.البته در نسخه های قدیمی وجود دارد.
ویک نکته جالب در پانویس ها هم این است که بعضی کلام حافظ رو با کلام پیامبر اسلام مقایسه میکنن .
درپناه راستی پیروزباشید.

علیرضا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶:

در حریم عشق نتوان دم زد، بجای نتوان زد دم... درست است چون وجود دو دال پی در پی، در انتهای زد و ابتدای دم، تنافر پدید می آورد.

وکیل الشعرا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱:

مصرع عیش در عالم نبودی گر نبودی روی زیبا
در تصحیی دکتر جعفر شعار به صورت عشق در عالم نبودی گر نبودی روی زیبا آمده است

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۴۷:

بنده این رباعی رابادوستان به اشتراک گذاشتم و جمع این رباعی از 6643

مریم .ش در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۵ - این قطعه را در تعزیت پدر بزرگوار خود سروده‌ام:

پدرنازنینم 40 روزه صداتو نشنیدیم و رویت رو ندیدیم ...باور نمیکنیم سفرکردنت رو ... واقعا پدر به هرشکلی در هر حالی ودرهر سنی تکیه گاه ادمه..وقتی که نیست بدجوری پشت ادم خالی میشه .. توی دل ادم خالی میشه ... دلتنگتم بابایی .. توروخدا بیا به خوابم تا بدونم حالت چطوره ...
پدرم روحی داشت به زلالی باران .. دلی به وسعت دریا .. غروری به ابهت کوه ..و صبری به قامت درخت .. روانش شاد و یادش گرامی

علیرضا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳:

قافیه مفتون دوبار آمده و تکرار شده است. در مورد دوم، احتمالاً مدفون باید جانشین مفتون شود.

مهدی در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳:

خیام در این شعر و بسیاری اشعار دیگر میگه که نقد رو به نسیه نمیفروشه و به بهشت و جهنم اعتقاد نداره, این حاشیه هایی که دوستان ناسیونال و آتییست نوشتن درسته, ولی این که خیام اعتقاد داشته یا نه چیزی از بزرگی اسلام کم نمیکنه

ش مومیوند در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

سلام
این غزل را زنده یاد حسین قوامی(فاخته ای)در برنامه گلهای جاویدان شماره 152 در شور با تار جلیل شهناز به زیبایی خوانده اند.
ضمن تشکر از ادمین محترم، پیشنهاد می کنم بجز موارد بسیار محدودی که در معرفی اوازها یا ترانه هایی که این غزل در آن خوانده شده است ،برای معرفی ، پنجره باز پیش بینی می شد.

نادر.. در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۷ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست وچهارم - شخصی درآمد فرمود که محبوب است:

.. خلقانند در ظلمت این عالم قانع و راضی و محتاج آن عالم و مشتاق دیدار نیستند؛ ایشان را آن چشم بصیرت و گوش هوش به چه کار آید .. اکنون عالم به غفلت قایمست که اگر غفلت نباشد این عالم نماند.. و حق تعالی میخواهد که اینجا باشیم تا دو عالم باشد .. یکی غفلت و یکی بیداری ..

نادر.. در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل پنجاه و نهم - مَافُضِّلَ اَبُوْبَکْرٍ بِکَثْرَةِ صَلوةٍ وَصَوْمٍ وَصَدَقَةٍ وُقِرَّ بِمَافِي قَلْبِهِ:

.. پس چون در خود طلب دیدی میآی و میرو و مگو که درین رفتن چه فایده؛ تو میرو، فایده خود ظاهر گردد ..

امید جالینوس در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:

هر چه در عالم امر است یعنی تمامی جهان های دیگه چون ممکن و حتما از نظر من هزاران گوی دیگه باشه که خدا داره باهاشون چگان بازی میکنه...

امید جالینوس در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:

خسروا=پادشاها=برخلاف اونچه امروز از پادشاهان گفته میشه در ادب باستانی ما از جمله شاهنامه خسرو نماد اراده باری تعالی بر روی زمین بوده و اراده و عزم پادشاه همان و در طول اراده و عزم حق تعالی تعریف میشده.اگه توجه حافظ به کسی بود چرا خسروا نگفته ممدا یا نقیا یا... صد البته دنبال زیبایی هم نبوده لزوما که از خسروا استفاده کنه و اونجایی که میگه مه به تنها حیوانات و ... به این اشاره داره که اونچه ما میبینیم این جهان خاکی و فانی هست من رازی به این نیستم که تو فقط جهان ما رو در خم کمند و امر خودت داشته باشی بلکه از سر خیر و برتری که داری که توی کتاب شهریار ماکیاولی به فضیلت از اون یاد شده دعا میکنه که حتما تمامی جهانهای دیگه هم خداش تو باشی ونه غیر

امید جالینوس در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:

خسروا خدا یا نماد خداست که همان انسان کامل در عرفان است. گوی فلک استعاره از کل هستی است. حتی اگه تئوری مهبانگ رو هم ملاک بگیریم کل کائنات داخل یک گوی هستند که شعاع اون با سرعت نور داره افزایش پیدا میکنه خدا چوگان بازی که این گوی رو با خواست اراده خودش جا به جا میکنه این دقیقا منو یاد آهنگ شیپ آف مای هارت استینگ مینداره که تو اونجا خدا دیلر بازی کارت توصیف شده. اینکه از واژه باد که فعل دعایی و برگرفته از بواد استفاده شده که همان باداست یعنی دعا میکنه که حتی یک لحظه گوی فلک از کمند چوگان تو که همان خداست خارج نشه چون همیشه از وجود او خیر و خوبی میاد و هیچ کس انقدر خوب و با خیر و خوشی چوگان بازی نمیکنه.

فروغ. در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الرّابع: فی صفة العقل واحواله وافعاله و غایة عنایته و سبب وجوده » بخش ۲ - اندر ستایش عقل و عاقل و معقول:

مشرق آفتاب عقل، ازل.
مشرق ِآفتاب ِعقل = ازل.

جعفر عسکری در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۲ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴:

حیف این غزل بسیار زیبا که در نگارش،دچار غلطهای تایپی شده:
مصرع دوم بیت اول،"لب لعل ترا" درسته و "ی" زیاده
بیت دوم بعد از دیبا،ویرگول لازمه تا مفهوم سوالی باشه
بیت پنجم "بر آیم" روزی درسته،باید بین "بر" و "آیم" فاصله باشه
بیت آخر هم "به شکّر" درسته

ستاره در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:

کاش دوستان کمی هم در مورد این ترکیب بند صحبت کرده بودن...به همه چیز پرداخته شد،به جز شعر!

... در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:

محمد عزیز
با تشکر از اظهار نظرتون
عرض کنم خدمت شما که فرمودین بقیه ابیات به مذکر بودن معشوق نمی خوره. چرا؟ کجای شعر با مذکر بودن معشوق در تعارض هست؟ من فکر نمی کنم این تعارض وجود داشته باشه. البته شاید اگه خطاب «ای پسر» وجود نداشت میشد گفت با معشوق مونث هم تعارضی نداره. در واقع متن هیچ اشاره ای به جنسیت نداشت و خنثی بود. ولی با این خطاب تقریبا همه چیز معلوم میشه.
فرمودین وحشی خودش رو بنده مخاطب دونسته. مگه غیر از این هست که عاشق بنده معشوقه؟ این که شاعر در مقام عاشق خودش رو در برابر معشوق حقیر بدونه در ادبیات کاملا رایج هست. این حقارت با الفاظی مثل بنده، غلام، خاک پا و ... بیان میشه.
اما در مورد فرضیه شما، ببینید تمام توصیف های به کار رفته در متن، توصیف جسم مخاطب هستن، درسته که در ادبیات توصیف استاد و دوست و یار صمیمی وجود داره، ولی معمولا شاعر در این موارد محسنات اخلاقی مخاطب (مثل همت، کرامت، بخشش و ...) رو مورد ستایش قرار میده و نه مو و رو و نرگس و سنبل و قد و ... جنس توصیف های این شعر کاملا عاشقانه هست و مخاطب لاجرم معشوق.
اما نکته مهمی که باید بهش توجه بشه سبک ادبی وحشی و این شعر هست. ببینید وحشی از بزرگان مکتب وقوع و به نظر بسیاری از پیشروهای طرز واسوخت در ادبیات هست. در منابع معتبر اتفاقا از همین ترکیب بند، به عنوان مشهورترین اثر و نمادی از طرز واسوخت اسم برده شده. اما ویژگی های این سبک چیه؟
مکتب وقوع حدود قرن 9 و 10 بعد از سبک عراقی به وجود اومد و البته دوران چندان پر فروغی در ادبیات نبود. یکی از ویژگی های زبانی این سبک اینه که اصولا ساده و بدون صنایع ادبی پیچیده و الفاظ دشوار هست. این یعنی اینکه چندان نباید دنبال تفسیرهای عجیب و غریب از اشعار بود و در واقع خیلی رئال هستن.
دوم اینکه روابط عاشق و معشوق دچار تغییر میشه. مفهومی تحت عنوان «اختلاط عام» مطرح میشه و این همون چیزیه که شما بهش میگین فرقه یا طایفه دیگه ای که مخاطب به سمت اون رفته. در این مفهوم معشوق با بی وفایی به عاشق با رقبای زیادی نشست و برخاست داره.
مفهومی تحت عنوان «مربع عشق» به وجود میاد که مصداق بارزش این ترکیب بند هست. عاشق، معشوق، رقیب و معشوقی دیگر این مربع رو تشکیل میدن. داستان از این قراره که معشوق بی وفایی میکنه و به سمت رقیب میره و عاشق برای جبران به معشوقی دیگر متمایل میشه. داستانی که عینا در این ترکیب بند آورده شده.
اما معشوق مذکر هم دقیقا یکی از ویژگی های این سبک هست و چیزی نیست که از استنباط های شخصی امثال من و شما براومده باشه. نه فقط وحشی بلکه اکثر شعرای این سبک از همین الگو پیروی میکنن. البته این موضوع مورد تایید اکثریت قریب به اتفاق صاحب نظرهای پژوهش در سبک شناسی و تاریخ ادبیات هست. اما کتاب شاهد بازی دکتر شمیسا و نظریات ایشون به این علت مشهورتر هست که معتقدن معشوق مذکر قبل از این دوره و در سبک عراقی هم رایج بوده که این موضوع مورد اجماع اساتید نیست. اما مذکر بودن معشوق در این دوره تقریبا مورد اجماع هست.
البته من از تمایلات جنسی شخصی این شعرای محترم اطلاعی ندارم. مذکر بودن معشوق میتونه دلایل مختلفی داشته باشه و لزوما به معنای تمایلات همجنس گرایانه شخص شاعر نیست. کما اینکه عده ای معتقدن دلایل سیاسی، اجتماعی و مذهبی داشته. من هم نظرم این نیست که لزوما وحشی همجنس گرا بوده، شاید بوده و شاید هم نه. ولی فارغ از دلیل، تقریبا میشه مطمئن بود معشوق در ادبیات این سبک مذکر هست.
در انتها هم یه مقاله مفید معرفی می کنم که اطلاعات خوبی در این مورد بهتون میده. فرصت داشتین یه نگاهی بندازین. مقاله «سبک واسوخت در شعر فارسی» از دکتر فتوحی رودمعجنی.
با احترام.

سید احمد مجاب در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۱:

نشود پرتو خورشید نهان در ته ابر
نور واجب ز سراپرده امکان (پیداست)

۱
۳۵۰۰
۳۵۰۱
۳۵۰۲
۳۵۰۳
۳۵۰۴
۵۵۴۶