گنجور

حاشیه‌ها

علی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۴:

ای کاش الان هم بودی خیام جان رفیق فاب خودم میشدی

علی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۴:

خیام یه نابغه واقعی بوده ای کاش زنده میبود
این اشعار به عقل جن هم نمیرسیده

علی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۵ - حکایت در شناختن دوست و دشمن را:

شاهکار سعدی

پریچهر در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۳:

خیلیییی ممنون به خاطر این سابت قوی ،،خداقوت

محمد یگانه در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد سوم » غنچه پژمرده:

کلمه ی "ناراج" به شکل "تاراج" تصحیح گردد، با تشکر

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:

فرزاد عزیز
در پیش خورشید، شب چه معنایی دارد و به شمع چه نیازی است؟.. مشکل از نابینایی ما است..
و در مورد نور، از نابینا جز خیال بافی چه انتظاری می رود؟
جایی که چنان بینایی می طلبد که : هر جزو من چشمی شود..
گویا خیام مصّرانه به سخره می گیرد نابینایان مدعی را..
و از روی منطق دریافته است: آن را که خبر شد، خبری باز نیامد..
نور را برای نابینا "توصیف کردن" بی معناست و کسی که اصرار بر آن دارد، خود نابینای دغل بازی بیش نیست..
البته در عالم نابینایی، به قدر وفور سرگرمی برای گذران وقت موجود است..

فرزاد در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:

میگویند محمد ابن عبدالله در روز های آخر زندگیش چنین جمله ای خطاب به خدا گفته: " پاک و منزهی تو , آن چنان که لیاقت تو بود نشناختمت"
دوره ای که خیام زندگی میکرده به کنار, همین الان و در بین کسانی که این متن رو میخونند هر کسی یک حدس و گمانی نسبت به خدا و چیستی و وجود و عدم وجودش داره. با احترام به نظر های مخالف فکر میکنم معنای مورد نظر شعر به نقل قولی که از پیامبر اسلام نزدیک تره که در نهایت گفت تو را نشناختم و تو از هرچه که درموردت فکر میکنم برتری

فرزاد در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸:

شاید کسایی خوششون نیاد اما به نظر من هم با توجه به زندگی خیام و آشناییش به قرآن و فلسفه و ... یخورده ساده نگرانست که بگیم منظورش الکله :) به نظر منظور اینکه ارزش کار به اینست که همین الان وجودت از باده عشق الهی که همین دنیا رو پر کرده مست بشه نه این که به خاطر وعده ی بهشت هر چند خوب بخواهی تو راه خدا بیای. یعنی از همین الان و نه در آینده توی خدا غرق بشی به جای اینکه بخوای با وعده ی بهشت باهاش معامله کنی. با احترام به نظر های مخالف

علی رضا صادقی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳ - نقطه خال تو:

صبوحی امی بوده اما از کمی سواد خواندن و نوشتن بهره داشته و می دانسته که "لب" چگونه نوشته می شود.

علی رضا صادقی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۵ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳ - نقطه خال تو:

برای امین گیخا: افطتر کلمه ای عربی است نمیشه از ریشه "فتاردن" باشه. ط در فطر دال لر عربی بودن کلمه است و معنای آن هم در کنار سایر معانی شکستن روزه است همان خوردن و نوشیدن.

فاطمه در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱:

در اخر از مسئولان محترم سایت خواستارم نظرات غیر واقع بینانه که حاصل خیالپردازی برخی اشخاص هست وهیچگونه صحت علمی وعینی ندارد چاپ نشود تا به اعتبار وصحت مطالب این سایت خدشه وارد نشود.باتشکر ازشما...

شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۰:

جای جای ابیات این غزل ، پر شده از رنگ زیبای قانون جذب. تمنای وصل به اصل . هزاران درود بر این روح بیقرار، باد.

فاطمه در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱:

واقعا متاسفم که بعضی افراد ناآگاه هنوز نمیدونن که ما یه مازندران داریم ..اونم درشمال ایران..چه خنده دار که گفتن مازندران درشرق سیستان و هند منظور فردوسی بوده...دیگه اب وهوای سیستان رو فرقش همه با مازندران میدونن...فردوسی گفته هوا خوشگوارو زمین پرنگار نه گرم ونه سرد وهمیشه بهار که داره به هوای معتدل و سرسبزی همیشگی مازندراناشاره میکه..نمیدونم اقای قاسمی فرد تا چه مقطعی تحصیل کردن یا این اطلاعاتو از کجا درآوردن ولی خواهشا انقدر خیالبافی نکن برادر..مازنردان همون مازندرانه وهمیشه خواهد بود وفردوسی هم به مازندران اشاره کرده...سعی نکن ازخودت داستان پردازی کنی..مثل این می مونه که یکی بگه منظور از آقای قاسمی فرد همسایه کوچه پشتیشونه..خواهشا اگه سوادشو ندارین نیاین نظر ندین و شایعه پراکنی نکنید...

نادر.. در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴ - جواب:

سلام دوست عزیزم
به راستی بزرگوارید و فروتن ..
حق با شماست و گویا علامت گذاری ها نیز در رفع این ایراد از جمله بندی هایم چندان کمکی نکرده است..

دوستدار شعر در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان؟
به چه معناست.

دوستدار شعر در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

علی معلم که روحشان شاد انشا الله در آخرین جلد مجله دنیای تصویر بعد از آرزوهای خوب در سال و بهار جدید این شعر زیبا را ضمیمه پیش گفتار کرده بودند.
جا دارد بیشتر به عزیزان با سواد و کمالات توجه کنیم.
هرکه را خوابگه آخر نه که مشتی خاک است....
یک جور وصیتنامه بود.!!!!!!

روفیا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:

از محبت تلخها شیرین شود
از محبت مسها زرین شود
از محبت دردها صافی شود
از محبت دردها شافی شود
از محبت مرده زنده می‌کنند
از محبت شاه بنده می‌کنند
این محبت هم نتیجهٔ دانشست
کی گزافه بر چنین تختی نشست
مرادم از ذکر این ابیات خاطرنشان شدن اهمیت بیت آخر است.
محبت در سایه دانش و شناخت و معرفت پدید می آید، تا کسی یا چیزی برای ما به هیچ عنوان قابل تجسم و تصور نباشد پیدایی محبت نسبت به او غیر ممکن است.
آنجا که امام علی می گوید من خدایی را که نبینم نمی پرستم، نمی خواهد بگویم من خدای متشخص و دارای هویتی را می بینم که شما قادر به دیدن آن نیستید، دلتان بسوزد!
بلکه می خواهد بگوید خدای احترام برانگیز و قابل ستایش و قابل پرستش، قابل درک و قابل فهم نیز هست!!

روفیا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:

ایزد جو جان درود
نخست این که گمان می کنم تا کنون دانسته باشید که بنده نیز به حاکم بودن قوانین لایتغیر ایمان دارم. چه کسی را زهره انکار قانون جاذبه و قاعده no pain no gain است؟
ولی این بیت گویی به این حکمرانی قوانین هستی نمی پردازد، بلکه به اهمیت و جایگاه هر ذره در جهان هستی اشارت دارد.
دو دیگر ریشه آن استفاده ابزاری بشر از نام خدا که گویی خاطر مبارک را آزرده می سازد، در این توضیح مصطفی ملکیان نهفته است!
« فرض کنید کسی یک سرشماری و آمار از موجودات جهان هستی تهیه کند. بعد به او بگویید خدا را فعلاً در آن سرشماری راه ندهید و کنار بگذارید و به بقیه بپردازید. فرض کنیم آن شخص سرشماری را انجام داد و آمد و گفت: تعداد موجودات جهان هستی n عدد بودند. بعد به او بگویید: خدا را هم اضافه کن. اگر گفت حالا که خدا را هم اضافه می‌کنم تعداد موجودات هستیn + 1 می‌شود، در این صورت معلوم می‌شود او خدا را هم یکی از موجودات جهان هستی می‌داند چرا که وقتی او را به حساب نیاوردیم تعداد موجودات n تا بودند و با محاسبه خدا شدند n + 1. این یعنی خدای متشخص؛ اما چنان‌چه او بگوید اگر خدا را هم به حساب بیاوریم تعداد موجودات هستی همان عددn است، به خدای غیر متشخص قائل است. »
بنده جزو دسته دوم هستم. وقتی میگویم universe مقصودم کل جهان هستی از ابر کهکشانها تا ریز ذرات است. خدای من بیرون از این مجموعه نیست بلکه در حال حاضر چیزی غیر از این برایم قابل درک نیست و من به چیزی که قابل درک نیست نیز باور ندارم.
ولی از آنجا که از سیاهچاله هایی که میلیونها سال نوری از زمین فاصله دارند تا کوارک ها بر کیفیت و کمیت هستی من تاثیر می گذارند من همه آنها را مجری مشیت الهی بلکه خود الاه می دانم.

دکتر اندیشه قدیریان در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۷۷:

مصراع اول بیت سوم چنین است: با محکم الهی، بگذر ز حکم یونان

روفیا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴ - جواب:

سلام نادر جان
راستش را بخواهید جمله نخست تان چنان طولانی بود که من جان کلام شما را در نیافتم. لطفا جملات دراز را به بخش های کوچک تر تقسیم نمایید تا کسانی که چون این کودک از ذهن ساده ای برخوردارند نیز منظورتان را دریابند.
بخش دوم را فهمیدم! و با شما موافقم. می گوید حق یا هستی مطلق نه مانند دارد و نه جفت!
مثلا بر روی زمین دو جنس از پستانداران و جانوران دیگر آفریده شده است، شما می توانید در توصیف جنس زن از بسیاری از ویژگی های جنس مرد بهره ببرید. مثلا بگویید در این فقره ها مانند هم هستند ولی ویژگی هایی نیز دارند که آنها را از یکدیگر متمایز می کند. ولی در توصیف هستی مطلق نه تنها مشابهی وجود ندارد بلکه حتی جفتی نیز ندارد تا بدان وسیله ذهنیتی نسبت به او بیابیم. نه مرد است نه زن.

۱
۳۴۶۳
۳۴۶۴
۳۴۶۵
۳۴۶۶
۳۴۶۷
۵۵۴۴