گنجور

حاشیه‌ها

دکتر اندیشه قدیریان در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۷۷:

مصراع اول بیت سوم چنین است: با محکم الهی، بگذر ز حکم یونان

روفیا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴ - جواب:

سلام نادر جان
راستش را بخواهید جمله نخست تان چنان طولانی بود که من جان کلام شما را در نیافتم. لطفا جملات دراز را به بخش های کوچک تر تقسیم نمایید تا کسانی که چون این کودک از ذهن ساده ای برخوردارند نیز منظورتان را دریابند.
بخش دوم را فهمیدم! و با شما موافقم. می گوید حق یا هستی مطلق نه مانند دارد و نه جفت!
مثلا بر روی زمین دو جنس از پستانداران و جانوران دیگر آفریده شده است، شما می توانید در توصیف جنس زن از بسیاری از ویژگی های جنس مرد بهره ببرید. مثلا بگویید در این فقره ها مانند هم هستند ولی ویژگی هایی نیز دارند که آنها را از یکدیگر متمایز می کند. ولی در توصیف هستی مطلق نه تنها مشابهی وجود ندارد بلکه حتی جفتی نیز ندارد تا بدان وسیله ذهنیتی نسبت به او بیابیم. نه مرد است نه زن.

محمدامیر جلالی در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

اصلاحیه:... درباره ی رد انتساب...

محمدامیر جلالی در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

رباعی نسبت داده شده به ابوسعید، رباعی خود جناب سعدی است و مسلما از ابوسعید نیست:
غازی زپی شهادت اندر تک و پوست/ غافل که قتیل عشق فاضلتر ازوست
فردای قیامت این بدان کی ماند؟/ کان کشته ی دشمن است و این کشته ی دوست (ر.ک تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی، 735)
درباره ی رو انتساب مجموعه رباعیهای عرفانی به ابوسعید، جز دو رباعی، رک مقدمه استاد شفیعی بر اسرارالتوحید)

نادر.. در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳:

درود کسرا جان
به راستی غزلی است پر از زیبایی ..
البته چند مورد نظرم را جلب کرد که شاید به غزل آسیب رسانده:
در مصرع دوم بیت دوم : جمله ی "نقد را باش" قدری از لطافت شعر کاسته است
در مصرع دوم بیت سوم : "من بر آنم" با "نتوان" سازگاری ندارد
در مصرع دوم بیت ششم : "بسی خار جفا در جگرم خست" ترکیب بندی جمله صحیح به نظر نمی رسد
جمله ی "چون خاک شوم پست امروز" در دو بیت تکرار شده و معانی متضادی را در دو بیت ایجاد نموده است..
(معذرست: معذورست)

محسن کوچکی در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:

دوستانی که در باب مذکر بودن یا مونث بودن معشوق سخن می گویند باید به نکته توجه داشته باشند. یک نکته اینکه اگر به محتوای این غزلواره توجه کنید آنوقت این موضوع جنسیت معشوق اهمیتش را از دست می دهد. ولی اگر بخواهیم به طور کلی درباره این موضوع بحث کنیم باید بگوییم که اینکه درصدی از افراد آن زمان به همجنسگرایی گرایش داشتند شکی در آن نیست ولی آنچه که جای بسی تعجب دارد اینست که این گرایش را به تمام شعرای بزرگ ما تعمیم می دهند. به صرف اینکه یک واژه پسر یا واژگانی مشابه را در اشعار آنها می بینند. ما بحث در خوبی و بدی این گرایش نمی کنیم سخن در قدح یا مدح آن نیست. بلکه سخن در یک امر واقعیست مگر امروز چند درصد همجنسگرا وجود دارد. در آن زمان هم همین تعداد اندک بدین میل گرایش داشتند. در جامعه آماری شاعران نیز باید همین درصد اندک وجود داشته باشند. ولی اشتباه ما اینست که به کار بردن نشانه هایی مانند پسر نوخط و... را دلیلی می گیریم در همجنس گرایی آنان و چون اکثر شاعران چنین نشانه هایی به کار برده اند آنوقت قضاوتمان این می شود که اکثر شاعران در آن زمان بدین میل گرایش داشته اند که این قضاوت همان گونه که گفتیم دور از واقعیت است. اما دلیلی دیگری که موجب می شود آن را تعمیم دهند انحرافیست که در آن زمان پدید آمده بود. و شواهدی که در آثار مکتوب هست گواه این مدعاست. تا اینجا در این قضاوت شکی نیست ولی مشکل زمانی پیش می آید که این آلودگیها را به بزرگانی چون حافظ و سعدی و تعمیم می دهند. من فقط در مورد سعدی صحبت می کنم و آن را می توان به بزرگان دیگر نیز تعمیم داد. من به کاربردن شاهد و شاهد بازی و اصطلاحات آن را در آثار سعدی به دو بخش تقسیم می کنم. یکی اینکه حکایاتی که صریحا به وجود معشوق مذکر اشاره شده و حتی خود سعدی هم بیان شده که با آنها سر و سری داشته. بخش دوم اغلب غزلهایی که ممکنست در یک جا یا دوجا از نشانه های مدلول بر جنس مذکر استفاده کرده باشد. در هیچ کدام ازین دو حالت نمی توان نتیجه گرفت که معشو‌ق سعدی مذکرست. دلیل آن را هم ذکر می کنم. ببینید در هیچ کدام از دواوین بزرگان ما واژه دختر را نمی بینید و این نشان می دهد که به کاربردن این واژه و اظهار عشق و علاقه به او تا چه میزان ناپسندیده بود و زشت شمرده می شد نه تنها زشت شمرده می شد بلکه در سنت شعری نیز جایی نداشت و ازین جهت نیز شاعران از به کار بردن این واژه ممنوع شده بودند و از آنجایی که میل عشق در وجودشان بود و برای خطاب کردن نیاز به مدلول و یک مخاطبی داشتند آنگاه آن مخاطبی که در آن زمان اظهار عشق بدو روا بود و جایز شمرده می شد یعنی جنس مذکر را به کار می بردند. یعنی حتی اگر به جنس مونث علاقه داشتند و همچنین آلودگی نیز در وجودشان نبود راز هم مجبور بودند نشانه هایی از جنس مذکر به کار برند بنابرین شما به محض اینکه می بینید شاعری پسر را مورد خطابش قرار داده نباید ازنگونه قضاوت کنید که او همجنسگرا بوده و یا دارای انحراف و یا به اصطلاح آلودگی بوده. اگر واقعا چنین قضاوتی داشته باشیم باید برای شاعرانی دیگر نیز که از روی اضطرار واژگانی را به کار می برند قضاوت های دیگرگونه ای داشته باشیم. به عنوان مثال حافظ را که مجبور شده برای مقابله با زاهدان ریایی این طور با غلظت بالا از واژگانی مانند خرابات و رند استفاده کرده بیاییم و این اضطرار او را نادیده بگیریم و او را یکسره انسان خراب لاابالی قلمداد کنیم چون ظاهرا چیزی جزین از دیوان او استنباط نمی شود. با پوزش اگر کمی سخنم پریشان شد و پراکنده و ساختارش کمی دارای تشویش شد

کسرا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۳ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳:

بعضی از سروده ها ی اوحدی واقعا عجیب دلنشین و بعضا بی همتاست ...

ش.ن در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۹ - اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل:

کسانی که از اسرارآگاهن دم زنان منضورهمان انسان کامل است همان کسی که خود مولانا هم مرید آن است و تمام عالم دراختیارونظراوست

کمال در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۳ - شرح فایدهٔ حکایت آن شخص شتر جوینده:

فکر کنم در نگارش این مصرع یک " ن " کم گذاشته شده و معنای مصرع را متفاوت کرده است.
به جای : او نشان کژ بشناسد ز راست
باید بشود : او نشان کژ بنشناسد ز راست.

دکتر اندیشه قدیریان در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۷:

در مصراع اول بیت ششم، «چو» صحیح است نه «چون»

محمد رهبری در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷:

با درود
این شعر در برنامه گلهای 33 توسط خانم فخری نیکزاد دکلمه شده است و با غزل 443 امیخته شده که کار بسیار زیبایی در امده
با سپاس
رهبری 29/12/95

محمد رهبری در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳:

با درود
این شعر در برنامه گلهای 33 توسط خانم فخری نیکزاد دکلمه شده است و با غزل 497 امیخته شده که کار بسیار زیبایی در امده
با سپاس
رهبری 29/12/95

حین در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۴۶:

باسلام
رباعی به این شکل است
ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی
گه فصل خزان و گه بهار آوردی
مردان جهان را همه بردی به زمین
نامردان را بروی کار آوردی

رضا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:

میترا جان اگر وفایی در برخورد با نوشته شما کمی کم وفایی کرده ، ونجور مشو چرا که در مقابل اون کسی که شما از وامانده گی و حقارت دم میزنی ، همه ما ناچیز و حقیریم و گرنه:
کیست کو مانده ، کیست کو خسته است؟

نادر.. در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۲۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۶:

درود بر دوستان
شاهنامه به تصحیح و توضیح دکتر جلال خالقی مطلق گویا از کامل ترین نمونه ها است ..

عبدالقدیر صالحی در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:

این شعر مولانا را یک از هنر مندان افغانستان به نام «شادکام» همراه با موسیقی سنتی افغانستان اجرا کرده

محمد در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳:

سلام بر میثم عزیز و همه بزرگان، من فکر میکنم معنی بیت آخر چنین باشد:
تنها دو خط شعر در این جهان از من برجای ماند، اما عزیزم و جانم مرا بجایی برد که جهان با تمام بزرگیش برای من حقیر و کوچک شد
بیتی دو بماند اما بردند مرا جانا
جایی که جهان آن جا بس مختصرم آمد

محمود حسین پوری در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

با سلام به همه دوستان
اجازه بدهید پیش از این که نظر خودم را در باره این غزل بسیار زیبای حافظ که تا کنون خوانندگان زیادی آن را به شیوه های گوناگون بیان کنم به یک سابقه آموزشی اشاره کنم. سال 1345 در یکی از شهرهای جنوب در پایه چهارم ریاضی مشغول مشغول به تحصیل بودم. دبیر ادبیات ما شخص نازنینی بود به نام آقای قیصری (که امیدوارم زنده باشند و به سلامت) . ایشان به دانش آموزان کلاس گفتند که: دانش آموزان می‌توانند به جای شعرهای کتاب درسی هر شعر دیگری را حفظ و در کلاس دکلمه نماید. من هم یک نسخه از کتاب دیوان حافظ را به شکل (نه جیبی و نه معمولی بلکه قطع کوچک کمتر از کف دست ، نمی‌دانم شاید 6×12 سانتی متر) خریده بودم. دیوان حافظ را ورق زدم و همین غزل نظرم را جلب کرد.
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و می در ساغر اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد / من و ساقی به هم تازیم و بنیادش بر اندازیم
هنوز واژه پایانی از زبان من بیرون نیامده بود که دبیر ادبیات با اعتراض گفت که یعنی چه؟ یعنی من و ساقی به هم بپریم؟ و من ماندم که چه جواب بدهم. گفتم استاد نسخه‌ای که من دارم این جوری نوشته. و دبیر ما گفت که این نسخه را بیار و به من بده ، من آن را آتش می‌زنم!؟ و پول آن را به شما می‌دهم!!. سالها گذشت و من نسخه‌های دیگری از دیوان حافظ به دست آوردم. در یکی از نسخه های آن نوشته بود:
من و ساقی بر او تازیم و بنیادش براندازیم!!
این موضوع مرا بر آن داشت که نگاه دقیق‌تری به غزل حافظ بیندازم.
مصرع اول می‌گوید:
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
از این جا معلوم می شود یک جنگ تمام عیار بین غم و عاشقان در جریان است. و جناب غم قرار است که خون عاشقان بریزد.(و چقدر بد!؟ واقعا خون عشقان را باید ریخت؟چرا؟) در این میان عاشقان چه باید بکنند؟ دست روی دست بگذارند تا غم با لشکر خود به اینها حمله کند و خونشان را بریزد؟ خوب این احمقانه‌ترین کار است. تاریخ را که ورق بزنیم می‌بینیم که همیشه طرفهای یک جنگ همیشه به دنبال متحدان و پشیبانانی برای خود هستند تا در برابر حریف به پیروزی برسند. در این جا من و ساقی به هم سازیم و یا من و ساقی به هم تازیم (چرا؟) کار ساز نیست. باید من و ساقی با تمام قدرت به لشکریان غم بتازیم و بنیادش براندازیم!! اگر نه او بنیاد ما را براندازد!؟ و در پایان غزل حافظ بزرگ و نازنین باید بدین شکل باشد:
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد / من و ساقی بر او تازیم و بنیادش براندازیم
یادمان باشد که من و ساقی می‌توانیم با هم بسازیم بدون این که در با لشکر غم درگیر شویم و او را شکست دهیم. و تازه اگر من و ساقی به هم تازیم که خیلی به نفع غم تمام می‌شود.

علی کاویان در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹:

در نسخه جناب فروغی :
... لمن یقول آمده است که به همان معنی که خانم مینا فرمودند ، اشاره دارد

کافه چی در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:

ای کاش ای کاش این شعر و بخونه کاش صدای شجریان و بشنوه اونوقت بفهمه چه غوغایی تو دلمه رفیق کاش بودی...

۱
۳۴۶۴
۳۴۶۵
۳۴۶۶
۳۴۶۷
۳۴۶۸
۵۵۴۴